ی ذهنآگاهی در درمان بیماران مبتلا به درد مزمن بود. رندولف، کالدرا، تاکن و گریک[6] (1999) نیز در پژوهش خود، روش درمانی شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی را روی بیماران دارای درد مزمن به کار برد و بهبودی معناداری را به لحاظ آماری در درجه بندیهایی از درد، شاخصهای پزشکی دیگر و نشانه های روان شناختی عمومی مشاهده کرد . تحقیق هیزو همکاران(2006) نشان داده است که درمان شناختی مبتنی بر ذهنآگاهی بر درمان بیماران افسرده ای که سابقه 3یا 4دوره عود بیماری داشته اند موثر است.
با وجود اینکه ناراحتیهای هیجانی در بیماران دیابتی یک واقعیت است اما هم در عمل و هم در حوزه تحقیقاتی به آن توجه کمتری شده است(وان سون، نیکلیک، پاپ و پوور[7] ؛2011)؛ در عمل درمانگران کمتر به مسالهی درمان و کاهش مشکلات هیجانی توجه می کنند(پوور، بیکمن، لوباچ و اسنک[8]؛2006) و به طور مشابه در زمینه تحقیقات دیابت، مطالعاتی که اثر بخشی مداخلات روان شناسی را در بهزیستی هیجانی این گروه بررسی کند بسیار کم است، یا اگر هم مطالعاتی انجام شده اشکالات زیادی دارد مثل کمبود کنترل و تعداد گروه نمونه(وان سون و همکاران،2011). اگر چه توجه به مشکلات هیجانی بیماران دیابتی از دههی اخیر افزایش یافته ولی با این وجود در آخرین نسخهی استانداردهای مراقبت فدراسیون بین المللی دیابت (2005) و انجمن دیابت آمریکا( 2011) توجه به مشکلات هیجانی توصیه شده است. بعلاوه در تحقیقات بررسیهای زیادی در زمینه اثربخشی مداخلات روان شناسی روی افسردگی، اضطراب وناراحتیهای بیماران دیابتی انجام می شود اما اختصاصا در حوزه دیابت تحقیقات بسیار کمی انجام شده است(وان سون و همکاران،2011).
با توجه به اهمیت روش های فوق که در تحقیقات مختلف تایید شده است و نیز این موضوع که در جمعیت بیماران دیابتی ایران فقط دو روش شناختی رفتاری گروهی و درمان افزایش انگیزه در بیماران دیابتی نوع2انجام شده است، بنابراین بکار بردن دو روش ذهنآگاهی و مداخلهی روانی اجتماعی ومقایسهی اثربخشی آن با دو روش مورد استفاده قبلی در بیماران دیابتی نوع2 از ضروریات انجام این تحقیق میباشد.
1.Harris,Mann,Philips,Bolger-Harris&Webster
2.Skinner
3.Hayes,Luoma,Bond,Masuda&Lillis
1.Lappalainen
2.Kabat-Zinn,Lipworth,Burney&Sellers
3Randolph,Caldera,Tacone & Greak
4.Van son,Nyklicek,Pop&pouwer
5.Pouwer,Beekman,Lubach&Snoek
1.Nouwen
2.Egede
سایت های دیگر :
فزاینده (مانند سوءمصرف مواد) دارند را شامل گردد. رفتارهای پرخطر می تواند با ایجاد وقفه در رشد یا ایجاد مانع برای تجربیات شاخص گروه همسالان، اثرات نامطلوبی روی افراد برجا گذارد (گازمن[13]،2007). مفهوم گسترده رفتار پرخطر، سلسله ای از رفتارها را در بر میگیرد که نه تنها برای فرد درگیر در این رفتار و افراد مهم زندگی وی زیان های جدی به بار میآورد، بلکه باعث صدمه غیرعمدی به افراد بی گناه دیگر نیز میشود. رایج ترین رفتارهای پرخطر عبارتند از: مصرف زیاد مشروبات، سوءمصرف مواد، آمیزش جنسی ناایمن (بویر[14]،2006)، خشونت (حیدری، شوهی زاده، کبیری، فرخ شاد،1390). زنان به میزان زیادی تحت تأثیر رفتارهای پرخطر هستند. بسیاری از این رفتارها مانند سیگارکشیدن، مصرف دارو و خشونت در مردان هم وجود دارد، اما اثر آن روی زنان بیشتر است، زیرا در معرض خطر بیشتری قرار دارند و این رفتارها پیامدهای خاص را روی سلامتی و بهداشت آنان بجا میگذارند ( ساریجینی، رایان، لی و پترسن[15]،1999). و رفتارهای پرخطری از جمله مصرف زیاد الکل، مصرف غیرقانونی دارو و رفتار جنسی ناایمن میتواند به میزان بالای بیماری و مرگ و میر در میان دانش آموزان منجر شود (ویلسون، جورف[16]،1995) مطالعات نشان داده اند که اغلب رفتارهای پرخطر از جمله مصرف سیگار، الکل، مواد و رفتارهای جنسی ناایمن در سنین قبل از 18 سالگی آغاز میشوند (مرعشیان، 1390). با عنایت به صدمات و خسارات جبران ناپذیری که هریک از رفتارهای پرخطر به دنبال دارند و از آنجایی که اقدامات تغییر رفتار در سطح فردی و اجتماعی طولانی مدت و پرهزینه است، به نظر میرسد پیشگیری بهترین رویکرد برای کاهش رفتارهای تهدیدکننده سلامت در سطح جامعه میباشد. امروزه یکی از مسائلی که بیش تر به آن توجه میشود، انتقال از دیدگاه های خطرنگر به سمت دیدگاه های تاب آوری است، یعنی به جای تکیه بر عوامل خطر و سعی در تدارک اقدامات لازم با زیر نظر گرفتن افرادپرخطر با تکیه بر عوامل تاب آوری بتوان توان مقابله با مشکلات را در جمعیت پرخطر بالا برد (خداجوادی، آقابخشی، رفیعی، عسگری، بیان معیار و عبدی زرین، 1390) .با توجه به اهمیت قشر دانش آموزان و کیفیت زندگی آنها و شیوع رفتارهای پرخطر در میان آنها و صدمات و خسارات جبران ناپذیر رفتارهای پرخطر و بالا بودن هزینه های زمانی و مالی اقدامات تغییر رفتار در سطح فردی و اجتماعی در این پژوهش سعی میشود با آموزش مولفه های تاب آوری کیفیت زندگی دانش آموزان را بهبود بخشیده و رفتارهای پرخطر را در میان این قشر کاهش دهیم.
[1]-Azad
[2]-connor & Davidson
[3]-Abraham&Greeff Karla
[4]-Kumpfer
[5]-Luthar,Cicchetti&Becker
[6]-Diener, Lucas, Schimmack &Helliwell
[7]-Masten &Cohornen
[8]-luthar
[9]-Cynthia&Hinds
سایت های دیگر :
زمینه بهبود روابط اجتماعی را فراهم میکند (درویزه، 1382)، درکنار هوش اخلاقی که مرز بین نوع دوستی و خودپرستی است و ریشه بسیاری از رفتارهای نوع دوستانه است، قرار نگرفته است، تامشخص شود که آیا ابعاد این دو هوش به طور همزمان بر روی ابعاد کیفیت زندگی اثرگذار هستند؟ علاوه براین، در پژوهش سالووی (2002) نیز این نتیجه حاصل شد که هوش هیجانی بالا رابطۀ مستقیمی با همدلی دارد و قادر است توان همدلی با دیگران که از عناصر اصلی تعامل صحیح است را پیشبینی کند، اما در هیچ پژوهشی همدلی به عنوان متغیر میانجی و واسطه بین دو هوش اخلاقی و عاطفی و کیفیت زندگی قرار نگرفته است. لذا هدف پژوهش حاضر طبق شکل1 -1، بررسی اثر هوش عاطفی درکنار هوش اخلاقی به عنوان متغیرهای برونزاد بر روی کیفیت زندگی به عنوان متغیر درونزاد با توجه به نقش واسطهای سازه همدلی است.
[1] – Campil, Sils, Cohan & Austin
[2] – Schutte, Malouff, Thorsteinsoon, & Rooke
[3] – Saklofske, Austin & Minski
[4] -Hebel
[5] -Freedman
[6] -Subkoviak
[7] -Coyle
[8] – Rye
[9] -Coates
[10] -Mccullough
[1] – Terjesen, Jacofsky, Froh & Diguseppe
[2] – Seligman & Csikszentmihalyi
[3] – Campil, Sils, Cohan & Austin
[4] -quality of life
[5] – McCall
[6] – Hagerty, Cummins, Ferris, Land & Michalos
[7] – Subjective Approach
سایت های دیگر :
قتصادی، افسردگی، ناامیدی، اضطراب، خجالت و خشم1 و بسیاری از مسایل دیگر (بردن2، 1980). مراقبت
مـداوم از کودک ناشنـوا اغلب برای والـدین استرسزا میباشد زیرا این دشـواریهای کودکان به طور
اجتنابناپذیری بر زندگی آنها اثر میگذارد (کرنیک3 و همکاران، 1983). تحقیقات نشان داده است که والدین کودکان ناشنوا عموما در خطر مشکلات زندگی خانوادگی و دشواریهای عاطفی قرار دارند (بکمن4، 1991 (
کویتنر و همکاران (2000) دریافتندکه مادران با کودکان ناشنوا شبکه های اجتماعی رابطه کمتر با فامیل و دوستان نسبت به مادران کودکان شنوا دارند. از طرف دیگر، تابآوری به وسیلهی پاسخ فرد به حوادث استرسزای زندگی و یا مواجهه ی مستمر با استرس مشخص میشود تاب آوری عاملی است که به افراد در مواجهه و سازگاری با شرایط سخت و استرسزای زندگی کمک می کند و آنها را در برابر اختلالات روانی و مشکلات زندگی محافظت می کند. افراد تابآور، سازگاری فردی بالایی با عوامل استرس زای محیطی در زندگی شان دارند (بحری و دیگران،1393: 7-6)
و اماخانواده یک نظام اجتماعی است و فرزند معلول یکی از اعضای این نظام. این دو نه تنها بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند بلکه سایر اعضای این نظام یعنی والدین و دیگر فرزندان را نیز تحت تأثیر قرار میدهد که این تأثیرات غالباً منفی است. وجود کودک معلول ضایعات و اثرات جبرانناپذیری بر بهداشت روانی خانواده وارد می کند، مادر و پدر از داشتن چنین فرزندی به شدت رنج میبرند، اکثریت این گروه به نحوی دچار حالاتی چون افسردگی، اضطراب، پرخاشگری، ترس، خجالت، آرزوی مرگ و نظایر آن میباشند.
تاب آوری فرایند، توانایی یا پیامد سازگاری موفقیتآمیز با شرایط تهدیدکننده تعریف شده است، صرف مقاومت منفعل در برابر آسیبها یا شرایط تهدیدکننده نیست، بلکه فرد تابآور، مشارکت کننده فعال و سازنده محیط پیرامونی خود است. تحقیقات روانشناسی بسیاری در سالهای اخیر، به شناسایی عوامل مؤثر بر تابآوری پرداختهاند، برخی یافتهها حکایت از آن دارد که هوش یک عامل تعیینکننده در تابآوری است (عسکریان،1392: 61) انسان برای رسیدن به زندگی سالمتر نیاز به تعادل بین تفکر، عواطف و توانایی استفاده متناسب از آنها در موقعیتهای زندگی را دارد.
اگرچه تحقیقات زیادی در رابطه با تابآوری انجام شده است ولی تاکنون در خصوص آموزش تاب آوری به والدین کودکان ناشنوا تحقیق انجام نشده است. لذا مسأله این پژوهش حرکت در این جهت است که آیا بین تابآوری روانی و کیفیت زندگی و امید به زندگی مادران کودکان ناشنوا رابطه ای وجود دارد؟
3-1- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
حضور یک کودک با هرگونه ناتوانی در خانواده فشار روانی زیادی بر والدین و اعضای خانواده وارد می کند و می تواند سلامت روان آنان را به مخاطره اندازد. واکنش همه والدین در مقابل معلولیت فرزندشان یکسان نیست، ولی به طور کلی می توان پذیرفت که قریب به اتفاق والدین این گونه کودکان در مقابل معلولیت های فرزندشان به نحوی واکنش نامطلوب ازخود بروز می دهند که نوع و میزان این عکسالعملها با توجه به جنبههای شخصیتی آنها، زمان بروز واکنش و . با یکدیگر متفاوت میباشد، لذا تمام والدین احتیاج به نوعی کمک دارند تا بتوانند ابتدا به طور کامل طرح مشکلاتشان را با افراد متخصص
سایت های دیگر :
رتبط بوده بطور مثال افراد منفعل بیشتر سبک مقابلهای تسلیم یا اجتناب را انتخاب میکنند، در حالی که افراد پرخاشگر به احتمال زیاد از سبک مقابلهای جبران افراطی بهره میگیرند. با این حال در این انتخاب عوامل محیطی نیز نقش بسزایی دارند.
بطور مثال راهبردهایی که مراقبین مهم زندگی فرد به نمایش میگذارند بسیار مهم بوده. لذا راهبردهایی که اتخاذ میشود ماحصل تعامل بین طبع ذاتی و تعامل محیطی است .اما این راهبردها با همه تنوعی که دارند، آثار و پیامدهای متفاوتی به بار میآورند و هر یک از این شیوهها، متناسب با عوامل استرسزا میتوانند سازگارانه، یا ناسازگارانه باشند. با این حال شیوههای مسأله مدار، پیامدهای سازگارانه بیشتری دارند.
در این راستا فقدان شبکههای حمایتی در فضای زندگی زنان سرپرست خانواده و ادراک ایشان از مسئولیتهای خود در محیط خانواده بر انتخاب سبک مقابلهای مؤثر است (بادنجانی، بیرامی، هاشمی، 1391).
از طرفی میزان برخورداری زنان سرپرست خانوار از حمایتهای اجتماعی (از سوی خانواده، دوستان و سایرین) نقش اساسی در انتخاب راهبرد مقابلهای سلامت روانی، شیوههای فرزند پروری ایشان دارد.
باید توجه داشت کیفیت حمایت اجتماعی از کمیت آن اثرگذارتر میباشد (سیدمیرزایی، عبدالهی، کمربیگی، 1390). چنانچه زنان سرپرست خانوار از حمایت اجتماعی کافی برخوردار باشند ، بهتر با شرایط زندگیشان سازگار میشوند و نقشهای گوناگون خود را در خانواده و جامعه میپذیرند. و این در حالی است که عدم برخورداری از حمایت اجتماعی کافی و راهبردهای مقابلهای مناسب و سازش یافته، نه تنها سلامت روانی و جسمانی زنان سرپرست خانوار را تهدید نموده، بلکه به سلامت اعضاء خانواده، کیفیت زندگی و نوع ارتباط با فرزندان ایشان نیز مؤثر است. کیفیت زندگی در واقع نگرش ذهنی فرد نسبت به جنبههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی محیطی است که در آن زندگی میکند و به سادگی قابل توصیف نمیباشد و خود دارای شش بعد جسمانی، روانشناختی، سطوح استقلال، روابط اجتماعی، محیطی و معنوی است (شعبانزاده، زارعبهرامآبادی، حاتمی، زهراکار، 1392). عوامل متعددی کیفیت زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد که در این بین میتوان به تأثیر حمایتهای اجتماعی و راهبردهای مقابلهای اشاره نمود.
با توجه به اینکه خانواده اولین و مهمترین بافت اجتماعی، برای رشد و تحول انسان را فراهم میسازد، در جریان این رشد طبیعی هر کودک، تغییرات شناختی، عاطفی و اجتماعی را سپری نموده و در این مسیر استرس و تعارضاتی را تجربه می کند، در نیازمند سازگاری بوده و به مشکلات عاطفی/ رفتاری و یا یادگیری، انجامیده که متأثر از شیوههای فرزند پروری میباشد.
فرزند پروری در واقع روشهایی است که والدین برای تربیت فرزندان خود به کار میگیرند و بیانگر نگرشهایی است که آنها نسبت به فرزندان خود دارند و در برگیرنده معیارها و قوانین وضع شده برای ایشان میباشد.
ولی باید پذیرفت که این شیوه و سبک به کار رفته در فرزند پروری خود متأثر از فرهنگ، شرایط اجتماعی، اقتصادی و الگوهای آموخته شده و خلق و خوی کودک و والد میباشد (برک[4]، 2007).
اکنون با توجه به آمار یاد شده زنان سرپرست خانوار و افزایش روزافزون ایشان و مشکلات پیش روی آنها به عنوان بخش عظی
سایت های دیگر :