سانی که بینیشان را جراحی میکردند، علاوه بر اینکه تعدادشان محدود بود، بینیشان عیب شاخصی نیز داشت اما امروزه مجموعه ای از عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باعث شده افراد زیادی فارغ از جنسیت و زشتی یا زیبایی، تنها به این امید که تغییر کنند دست به چنین کاری میزنند. بسیاری از مراجعه کنندگان عمل زیبایی، راه خود را در زندگی گم کردهاند و از زندگی ناراضی هستند بنابراین نخستین تغییری که به ذهنشان میرسد این است که چهره شان را تغییر بدهند تا شاید در کار و زندگیشان تغییری ایجاد شود. بسیاری از آنان اگر توان مالیشان هم اجازه ندهد باز هم به طریقی که شده این کار را انجام می دهند. (مشیرزاده، 1390)
از طرف دیگر، بسیاری از متخصصان و پزشکان اعلام کردهاند که هرگونه جراحی زیبایی دارای تبعاتی است که در بسیاری از موارد جبران ناپذیر نیز هست ضمن این که در کشورهای توسعه یافته که صاحبان این علم هستند، تعداد کمتری از افراد رغبت برای انجام چنین عملهایی دارند یا حداقل با وسواس بیشتری این کار را انجام می دهند (جونز و هییس1،2009 ).
یکی از عوامل انجام جراحیهای زیبایی نگرانی از تصویر بدنی میباشد. جهان معاصر توأم با پیشرفتها و رشد عقلانی که در بطن خود ایجاد کرده توجه خود را بر مسائل شخصیتی انسان متمرکزتر کرده است. مسائلی که شاید 100 سال پیش از این، موضوعاتی پیش پا افتاده و غیر مهم تلقی میشده است. از جمله مسائل مورد بحث شخصیتی انسان که قبلاً کمتر به آن پرداخته شده است تصویر بدنی است. تصویر بدنی بیانگر نگرش فرد از خود همراه با احساسات و افکاری است که می تواند تغییر دهنده رفتار او در شرایط گوناگون و در جهان مثبت یا منفی باشد.
لذا در بررسی حاضر به دنبال پاسخ علمی به این پرسش بودیم که آیا عمل جراحی پلاستیک موجب بهبود مؤلفههای بهزیستی روانشناختی و نگرانی تصویر بدنی شده است؟ آیا جراحی پلاستیک موجب افزایش بهزیستی روانشناختی میشود؟ و آیا جراحی پلاستیک موجب کاهش نگرانی تصویر بدنی میشود؟
1-3 ضرورت انجام تحقیق
امروزه جراحی های زیبایی به عنوان یکی از شایع ترین اعمال جراحی در سطح جهان مطرح است که میزان بهره گیری از آن رو به فزونی است. (هانگ2، 2004) هدف اصلی جراحی زیبایی بهبود ظاهر فردی است که دارای ظاهری نابهنجار باشد. زمانی که انسانها در مییابند خصوصیات فیزیکی آنها مطابق با آن هنجارها نیست، ممکن است دچار رنجش شده و جراحی را به عنوان راه حل نهایی در نظر بگیرند. (هیلهورست، 2002) جراحی زیبایی اکنون تبدیل به یک عامل فریبنده و وسیلهای برای تجمل گرایی افراد مختلف شده است و این امر سبب پایهریزی انتظارات غیر واقعی در افراد و مخدوش شدن حقایق در مورد ماهیت واقعی آن گردیده است.
ارزشیابیهای روانپزشکی بر روی کسانی که خواهان زیبایی بودند نخستین بار در دهههای 1940 و 1950 گزارش شدند. این گزارشها بیشتر بازتاب دهنده گرایشهای روانکاوی در روانپزشکی آمریکا بودند. پژوهشهایی که به بررسی وضعیت روانشناختی بیش از جراحی زیبایی پرداختهاند یا به مصاحبه بالینی بسنده کرده و یا از مقیاسهای روانشناختی برای ارزیابی آسیب شناسی روانی بهره بردهاند، آسیب شناسی روانی چشمگیری را در بیماران جراحی زیبایی گزارش نموده اند.
گرین و پریچارد1 (2003) در مطالعه خود بیان کردند که نارضایتی و نگرانی نسبت به بدن و اشتغال ذهنی به تغییر دادن آن در بین جوانان داوطلبی جراحی زیبایی بیشتر مشاهده میشود. (گرین و پریچارد، 2003)
نتایج تحقیق حاضر می تواند در مراکز روان درمانی، متخصصین روان شناسی، دانشکدهها و دانشگاه های روان شناسی و مراکز پژوهشی مورد استفاده و بهرهوری قرار گیرد. کاهش درگیری متخصصان جراحی پلاستیک با مراجع قانونی با ارجاع افراد دچار مشکلات روانشناختی به منظور درمان به روانشناس و آگاهی افراد از مشکل روانشناختی احتمالی خود و مراجعه به روانشناس و جلوگیری از درگیر شدن با افراد سودجو غیرمتخصص و خسارات جبران ناپذیر است. کاهش هزینههایی که صرف جراحیهای مکرر میشود.
1-4 اهداف پژوهش
هدف اصلی پژوهش مقایسه دو مؤلفهی بهز
سایت های دیگر :
ساختار و سازمان، رفت و آمد با اطرافیان، اتحاد، کنترل، سلامت روانی و کیفیت زندگی تحت تاثیر خود قرار می دهد (الیری و همکاران[10]، 2001؛ به نقل از کیمیانی، 1387).
والدینی که به کودکان خود دلبستگی ایمن نشان می دهند، کودکانشان طرحواره هایی با معنای مهربانی و عاطفی دریافت میکنند. طرحواره هایی که شایستگی، محبوبیت و مراقب ایمن آنها را در قبال کودکان نشان میدهند (گنجی، 1383). شکل کلی دلبستگی در فرهنگهای مختلف را باید با احتیاط تعبیر کرد. البته به رغم تنوع فرهنگی، الگوی ایمنی رایجترین الگوی دلبستگی درکلیه جوامع است، که تا به امروز بررسی شده اند (سید محمدی، 1383).
بررسی نقش مادر در ایجاد اختلالات اضطرابی و افسردگی فرزندان
بررسی رابطه سبک دلبستگی مادر با اختلالات اضطرابی و افسردگی فرزند
مقایسه سبک دلبستگی مادران دارای کودکان اختلالات اضطرابی و افسردگی با مادران کودکان بهنجار
سوالات تحقیق حاضر بدین قرارند؛
آیا سبک دلبستگی مادران کودکان دارای اختلالات اضطرابی و افسردگی با سبک دلبستگی مادران کودکان عادی تفاوت دارد؟
آیا سبک دلبستگی مادر قادر است پیش بین خوبی برای ابتلای فرزند به اختلالات اضطرابی و افسردگی را باشد؟
با توجه به سوالات فوق و اهداف بیان شده فرضیات تحقیق حاضر بدین قرار است؛
بین سبک دلبستگی مادران کودکان دارای اختلالات اضطرابی و افسردگی با سبک دلبستگی مادران کودکان عادی تفاوت وجود دارد.
سبک دلبستگی مادر، توانایی پیش بینی ابتلای فرزند به اختلالات اضطرابی و افسردگی را دارد.
اختلال اضطراب کودکی: اضطراب یک حالت خلقی است که مشخصه آن، بروز هیجان منفی شدید و تنشهای جسمانی است. که در آن، فرد با ترس ونگرانی، خطر یا حادثه ناگواری را پیشبینی میکند (بارلو،2002).
اختلال افسردگی کودکی: اختلال افسردگی کودکی، دورهای طولانی اندوه، یعنی ملال[11] هستند. آنها از کارهایی که انجام میدهند، لذت کمی میبرند و علاقه خود را تقریباً به همه فعالیتها از دست میدهند- حالتی که دلمردگی
سایت های دیگر :
ت عنوان پرخاشگری خوانده می شود(رامیرز[10]،2003).
1-6-2- تعریف عملیاتی پرخاشگری :
در پژوهش حاضر میزان پرخاشگری نمره ای است که فرد از پرسشنامه پرخاشگری[11] اهواز به دست می آورد. این پرسشنامه دارای سه عامل می باشد و 30 ماده را در بر می گیرد. ماده 1 تا 14 این پرسشنامه را عامل اول تشکیل می دهد که مربوط به خشم و عصبیت می باشد؛ ماده های 15 تا 22 آن را عامل دوم که مربوط به تهاجم و توهین است، بالاخره عامل سوم این پرسشنامه ماده های 23 تا 30 آن را در بر دارد که مربوط به کینه توزی و لجاجت است، و کسانی که نمره بیشتر و بالاتر از میانگین 5/42 کسب می کنند، میزان پرخاشگری آنها به مراتب بیشتر است.
1-6-3- تعریف مفهومی دیسفوریای جنسیتی :
دیسفوریای جنسیتی به معنی ترجیح قوی و پایدار برای اتخاذ وضعیت و نقش جنس مخالف است. مبتلایان به دیسفوریای جنسیتی افرادی هستند با هویت جنسیتی پایداری که با جنسی که با آن متولد شده اند متباین است و تمایل دارندکه ظاهر بدنشان را مطابق با هویت جنسیتی شان تغییر دهند. برخی از آنها افرادی هستند با جنس فیزیکی مذکر و هویت جنسیتی مونث و گروهی دیگر دارای جنس فیزیکی مونث و هویت جنسیتی مذکر هستند. دیسفوریای جنسیتی، بیشتر افرادی را که از لحاظ زیست شناختی مذکر هستند درگیر می کند(گنجی ،1392 ).
1-6-4- تعریف عملیاتی دیسفوریای جنسیتی :
در پژوهش حاضر منظور از فرد مبتلا به دیسفوریای جنسیتی، کسی است که وجود دیسفوریای جنسیتی توسط کمسیون روانپزشکی اداره کل پزشکی قانونی استان فارس در مورد وی محرز شده و حداقل 3 سال از زمان اخذ مجوز تغییر جنسیت و حداقل2 سال از عمل جراحی تغییر جنسیت ایشان گذشته باشد.
2-1- مقدمه
در این فصل ابتدا به پیشینه پژوهش و سپس به پژوهش های انجام شده در خارج و داخل ایران پرداخته می شود.
2-2- پرخاشگری
2-2-1- تعریف پرخاشگری
پرخاشگری از لغت لاتین”aggredior”ریشه می گیرد که به معنای حمله کردن و یا نزدیک شدن به چیزی است. این اصطلاح دارای”معانی چند گانه[12]“است و می توان آن را از ابعاد مختلف بررسی کرد. پرخاشگری دوجنبه متفاوت دارد،که یکی عینیت (عمل) و دیگری ذهنیت (احساسات) است. عینیت نشانگر این است که پرخاشگری رفتاری عملی، آشکار و خارجی است و ذهنیت حاکی از این است که پرخاشگری همراه با یک احساس درونی است این احساس ترکیبی از افکار، هیجانات و گرایش های رفتاری است که به صدور رفتار پرخاشگرانه با راه اندازی افکار پرخاشگرانه و هیجان منفی خشم ایجاد می شود و فرد تمایل به بروز رفتار پرخاشگرانه پیدا می کند (ابوالمعالی و موسی زاده، 1391).
زیگموند فروید، در نوشته های نخست خود می گفت همه رفتار بشر از شهوت مایه “اروس[13]” یعنی غریزه زندگی منشا می گیرد که انرژی آن یعنی لیبیدو[14]، در جهت بازتولید زندگی است. پرخاش در این چارچوب، صرفا واکنشی در برابر مهار یا ممنوعیت تکانه های زیست مایه ای تلقی می شد و لذا خود به خودی نبوده و در عین حال بخشی اجتناب ناپذیر از زندگی نیست. اما بعدا وجود غریزه عمده دیگری به نام مرگ مایه “تاناتوس[15]” یا نیروی مرگ را پیشنهاد کرد که کارمایه آن در جهت تخریب یا پایان بخشیدن به زندگی است. طبق نظر فروید همه رفتار انسان از تعامل پیچیده مرگ مایه و شهوت مایه و تنش دائم میان آن دو ریشه می گیرد. مرگ مایه با مکانیزم هایی نظیر جابجایی[16] نیروی خود را به سمت بیرون معطوف می کند و مبنای پرخاشگری بر ضد دیگران واقع می شود. یعنی بنا بر آخرین دیدگاه فروید، پرخاشگری عمدتا از تغییر جهت غریزه خود تخریب گر مرگ به سمت دیگران ریشه می گیرد (کاپلان و سادوک[17] ،2007 ، ترجمه رضاعی ،1387).
در واژه نامه روانپزشکی پرخاشگری این گ
سایت های دیگر :
در بیماری افسردگی، الدرکین- تامپسون[60] و همکاران (2006) گزارش کردند که هر چند اندازه لوب فرونتاال در بیماران افسرده سالخورده مطابق انتظار، تغییری نکرده بود، اما اندازهی سینگولای پیشین، شکنج رکتوس و ماده خاکستری پیشین حدقهای در بین این بیماران کاهش یافته است که حاکی از تغییرات خاص مربوط به بیماری است که متفاوت از دیگر فرایندهای تباهی دیررس مغز است. ناکارآمدی کرتکس سینگولای پیشین و کرتکس پره فرونتال پشتی-جانبی را در بیماران افسرده به اثبات رساندهاند (واگنر[61] و همکاران، 2006).
با توجه به همبودی بسیار بالای اختلال افسردگی و PTSD در نوجوانان و آنچه در پژوهشهای پیشین انجام گرفته، در رابطه با تأثیر افسردگی بر ادراک زمان و سیستم ساعت درونی اتفاقنظر وجود ندارد و این مؤلفه در اختلال PTSD مورد بررسی قرار نگرفته است، این مطالعه قصد دارد تا به بررسی مقایسهای کارکردهای اجرایی (سرعت پردازش، ادراک زمان و حافظه کاری) در اختلال افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه بپردازد.
احساس افسردگی یکی از تجارب مشترک بشر است که اغلب بهعنوان یک پاسخ طبیعی به رویدادهای خارجی یا آسیبهای درونفردی روی میدهد و اما تخمین زده میشود افسردگی اساسی چه روانزاد و چه درونزاد در بین چهار بیماری آسیبزای شاخص از سال 2000 تا 2012 مقام دوم را دارد (یوریب و همکاران، 2008). گرایش به بروز اولین وقوع افسردگی در سنین پایینتر گسترش یافته و درصد بالای نوجوانان مبتلا به افسردگی شدید، نگرانکننده است (روزنهان و سلیگمن، 1999). افسردگی بر تکامل شناختی، هیجانی و فیزیکی نوجوان اثر میگذارد (ویلیام[62] و ویکینگ[63]،2003؛ به نقل از حبیب پور و شریعتی، 1387).
علاقه به بررسی جنبههای شناختی این اختلال در دو دهه گذشته رشد فزایندهای یافته است. پژوهش حاضر گامی برای بررسی بیشتر این اختلال و برخی جنبههای شناختی این اختلال ازجمله بررسی ادراک زمان، حافظه کاری و پردازش اطلاعات با بهره گرفتن از آزمونهای مناسب روانشناختی میباشد. در رابطه با ادراک زمان در بیماران افسرده پژوهشهای اندکی انجام گرفته که نتایج آنها هم متناقض بوده است.
حقیقت (1388) در مطالعهای به بررسی رابطه ادراک زمان در بیماران افسرده، اسکیزوفرن و بهنجار به این نتیجه دست یافت که بیماران مبتلا به افسردگی اساسی گرایش به کم تخمین زدن زمان محرکهای دیداری، شنیداری و دیداری-شنیداری داشتند. برخی از مطالعات نیز نقایصی در حافظه کاری افراد افسرده یافتهاند (لندرو[64] و همکاران، 2001؛ نبز[65] و همکاران، 2000 و پرتر[66] و همکاران، 2003) درحالیکه برخی از مطالعات نیز نتایج متناقض با این رابطه نشان دادهاند (بارچ[67] و همکاران، 2003؛ مک لوین و همکاران، 2000). پردازش اطلاعات نیز از حوزههایی است که بهبود آن، بهبود در افسردگی را به دنبال خواهد داشت (بسبوم[68] و دیجن[69]، 2006).
اختلال استرس پس از سانحه نیز از اختلالات شایع میباشد. علیرغم مطالعات صورت گرفته بر روی اختلال استرس پس از سانحه در جمعیتهای بزرگسال، پژوهشهای اندکی در زمینه میزان مواجهه کودکان و نوجوانان با رویدادهای آسیبزا و نیز شیوع این اختلال در آنها صورت گرفته است. کودکان و نوجوانان به دلیل شرایط خاص جسمی و سنی، بیشتر از دیگر اقشار جامعه در معرض خطر ضربههای روانشناختی و تجربهی رویدادهای آسیبزا قرار میگیرند، از طرف دیگر ازآنجاییکه راهبردهای مقابلهای در آنها هنوز به اندازه
کافی برای روبهرو شدن با صدمات جسمی و روحی ناشی از این ضربههای رشد نکرده است، مواجهه با یک عامل استرسزا در آنان بیش از بزرگسالان میتواند منجر به بروز اختلال استرس پس از سانحه شود (سادوک و سادوک، 2007؛ ترجمه رضایی 1388).
نوجوانان مبتلا به اختلال استرس پس از سان
سایت های دیگر :
ویان علوم اجتماعی مهم است، بااینحال دانشجویان، تمایل به اجتناب از روشهای کمی و حتی ترس از روشهای آماری دارند (اسلوتماکرز[61]، ۲۰۱۴). مهمتر از آن اینکه به دلیل وجود اضطراب آمار کمتر دانشجویان روانشناسی به دنبال یادگیری و تسلط بر این واحد درسی برمیآیند و در پی آن به هنگام فارغالتحصیلی توان تجزیهوتحلیل مسائل را ندارند و لذا تسلط کمتری بر نرمافزارهای مرتبط به آمار ازجمله SPSS و PLAS و AMOS دارند؛ و ازآنجاکه اضطراب می تواند عملکرد را در یک کلاس و درنهایت تسلط بر موضوع را مختل کند (چرنی و کنی، ۲۰۰۵)؛ لزوم پژوهش درزمینهی عوامل مؤثر بر ایجاد اضطراب آمار ضروری به نظر میرسد. اهمیت این موضوع در آنجا است که دانشجویانی که از اضطراب آمار رنج میبرند، در مقاطع بالاتر با مشکل جدی درزمینهی درک و کاربرد آمار مواجه میشوند. در کشور ما تحقیقات اندکی در این زمینه انجامشده است. درنهایت در مورد دانشجویانی که در معرض خطر اضطراب آمار هستند، شناسایی عوامل و پیشایندهای اضطراب آمار امری ضروری به نظر میرسد؛ و نتایج تحقیق باعث خواهد شد که محققان راهکارهای لازم برای کاهش اثرات مخرب اضطراب آمار را ارائه نمایند.
آزمون مدل مفروض رابطه بین حمایت اجتماعی، ویژگیهای شخصیتی، نیازهای روانشناختی، راهبردهای یادگیری خودتنظیم، انتظار موفقیت، معدل ترم گذشته، انگیزه درونی، اهداف پیشرفت با سطح پردازش، خودکارآمدی و ارزش تکلیف از طریق میانجیگری اضطراب آمار و ابعاد آن.
۱. تعیین رابطه بین حمایت اجتماعی با سطح پردازش
۲. تعیین رابطه بین حمایت اجتماعی با خودکارآمدی
۳. تعیین رابطه بین حمایت اجتماعی با ارزش تکلیف
۴. تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیتی با سطح پردازش
۵. تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیتی با خودکارآمدی
۶. تعیین رابطه بین ویژگیهای شخصیتی با ارزش تکلیف
۷. تعیین رابطه بین نیازهای روانشناختی با سطح پردازش
۸. تعیین رابطه بین نیازهای روانشناختی با خودکارآمدی
۹. تعیین رابطه بین نیازهای روانشناختی با ارزش تکلیف
۱۰. تعیین رابطه بین راهبردهای یادگیری خودتنظیم با سطح پردازش
۱۱. تعیین رابطه بین راهبردهای یادگیری خودتنظیم با خودکارآمدی
۱۲. تعیین رابطه بین راهبردهای یادگیری خودتنظیم با ارزش تکلیف
۱۳. تعیین رابطه بین اهداف پیشرفت با سطح پردازش
۱۴. تعیین رابطه بین اهداف پیشرفت با خودکارآمدی
۱۵. تعیین رابطه بین اهداف پیشرفت با ارزش تکلیف
در پژوهش حاضر فرضیههای مستقیم و غیرمستقیم زیر مورد آزمون قرار گرفتند:
مدل مفروض، رابطه علی بین حمایت اجتماعی، ویژگیهای شخصیتی، نیازهای روانشناختی، راهبردهای یادگیری خودتنظیم، انتظار موفقیت، معدل ترم گذشته، انگیزه درونی، اهداف پیشرفت با سطح پردازش، خ
سایت های دیگر :