میکنند. در همین زمینه، یکی از موضوعات دینی و مذهبی، که از سوی محققان به عنوان شاخص پیروی یا تمایل به آموزههای دینی در پیشینه پژوهشات مطرح شده، جهت گیری مذهبی است. این مفهوم بر دلایل ابزاری و غیرابزاری بودن افراد، در گزاردن کنشهای مذهبی دلالت دارد. (جان بزرگی، 1388) جهت گیری مذهبی عبارت است از: عملکرد فرد بر اساس باورهای دینی خود. جهت گیری مذهبی به قرار مرجعیت بخشیدن به ساختار روابط و مناسبات در تمام ابعاد آن، در پرتو رابطۀ انسان با خدا تعریف شده است. در حوزه روان شناسی، آلپورت نخستین محققی هست که جهت گیری مذهبی را مورد بررسی قرار داده است. مقصود آلپورت از جهت گیری مذهبی، ترکیبی از باورهای مذهبی، رفتارها و انگیزه بود. از دیدگاه آلپورت[4]، این جهت گیری مذهبی به دو صورت جهت گیری مذهبی درونی و جهت گیری مذهبی بیرونی میباشد. (بهرامی، 1389) افراد دارای جهت گیری بیرونی، باورهای مذهبی را قبول دارند و به آن عمل میکنند. این گروه به اندازه ای در مراسم مذهبی شرکت میکنند که آنها را در رسیدن به اهداف مادی خود مانند وجهۀ اجتماعی، رفاه و آسایش، حمایت و تأیید یاری رساند. اما جهت گیری مذهبی درونی، فراتر و متعالی تر از این مجموعه اهداف، در نظر گرفته میشود. در این جهت گیری، ایمان، به خاطر خود ایمان، ارزشمند و مفید است، نه به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف. آلپورت مذهب بیرونی را به عنوان یک مذهب نابالغ یا کمتر رسش یافته نسبت به مذهب درونی توصیف میکرد. به عقیده وی، مذهب بیرونی کمتر از مذهب درونی، جنبه درمانگرانه و پیشگیرانه دارد. تنها مذهب با جهت گیری درونی است که سلامت روانی را تضمین میکند. امروزه توجه به بعد معنوی سلامت در بسیاری از تعاریف ارائه شده برای سلامتی مدنظر قرار گرفته است و پیشنهادهایی برای گنجاندن سلامت معنوی به عنوان یکی از ابعاد سلامتی در تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت ارائه شده است (آلپورت،2010). هنگامی که هدف از برخورداری از سلامت معنوی، احساس راحتی، آرامش درونی و. بیان میگردد، این نتیجه را در پی دارد که با توجه به متفاوت بودن افراد، آنچه ممکن است برای فردی احساس راحتی و آرامش ایجاد کند، ممکن است برای دیگری کارایی نداشته باشد. پس هر کس باید در پی چیزی باشد که برای شخص وی احساس راحتی، امید، معنا و آرامش درونی به ارمغان آورد. سلامت معنوی اصطلاحی است که در دانش جدید پزشکی در بازه زمانی سال 1979 میلادی توسط بهداشت جهانی به عنوان رکن چهارم سلامت مطرح گردید و در معاهده کپنهاک برای توسعه اجتماعی مورد توافق دولتهای اروپایی قرارگرفت. (فرهنگستان علوم پزشکی ایران، 1389)
قدرت ابراز وجود از مهارتهای اجتماعی موثر انسانهاست نوآوری و تواناییهای انسانها در گروه و زندگی اجتماعی تبلور مییابد. انسانهایی در زندگی اجتماعی موفق ترند که قدرت ارتباطی بیشتری داشته و بتوانند به آسانی خواستهها، سئوالات و مشکلات خود را در گروهها اعم از خانواده، کلاس درس، دانشگاه و غیره بیان کنند و از طرح خواستههای خود هراس نداشته باشند. ابراز وجود معمولاً مناسبترین پاسخ است. مردم افراد پرخاشگر را اشخاصی ناسازگار، زورگو، سلطه گر و غیرخویشتندار میدانند. گرچه این افراد گاهی با نهیب زدن و ترساندن دیگران میتوانند حرف خود رابر کرسی بنشانند، اما باعث میشوند تا دیگران از آنها بیزارند و گریزان شوند. از سوی دیگر عدم ابراز وجود باعث میشود تا دیگران ما را موجودی ضعیف دانسته که من سادگی میتوان او را فریب داد و در نتیجه این افراد اغلب از زندگی خود ناراضی بوده و نمیتوانند من اهداف خود برسند. اما افرادی که اهل ابراز وجود هستند کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته و اغلب از روابطشان رضایت دارند و من اهداف خویش میرسند. مردم من آنها اعتماد بیشتری داشته و احترام بیشتری میگذارند، زیرا آنها را شخصیتهای محکم و ثابت قدم میدانند. (بهرامی، 1389). در بعضی از پژوهشها، گزارش شده که شدت نگرشهای مذهبی در زنان بیشتر از مردان است برای مثال، داناهیواز نظر نگرشهای مذهبی و فرارو و کلیـ مور از نظر درخواست مشاوره مذهبی، بین دو جنس تفاوت معناداری یافتند. قویتر بودن نگرشهای مذهبی در زنان در چند پژوهش داخلی نیز به دست آمده است. در پژوهشی که همایون فرد نجام داد،
سایت های دیگر :
تا سیستم بتواند تجارب نو را کسب کرده و نیروهای تازه را در ارگانیزم ایجاد نماید و درنتیجه امید، انسان را به تلاش و کوشش واداشته و او را به سطح بالایی از عملکردهای روانی و رفتاری نزدیک میکند ویکی از نشانههای سلامت روان است (رابینسون، 1983). سازمان بهداشت جهانی (2007) در تعریف سلامتی، آن را رفاه کامل جسمانی، روانی و اجتماعی فرد و نهفقط بیمار نبودن تلقی میکند.
رویکردهای درمانی مختلفی بهطور گسترده درزمینه درمان و بهبود بخشیدن به بهزیستی روانشناختی و امید به زندگی افراد سرطانی بهکاررفتهاند، یکی از این رویکردها، آموزش هوش معنوی میباشد که در افزایش سلامت روانی و درمان برخی از اختلالات اعصاب و روان میتواند مؤثر باشد. مذهب بهعنوان یک موضوع مهم، اغلب در زندگی افرادی که با سرطان زندگی میکنند مورد غفلت واقعشده است. مواجهه با خیل عظیمی از بحرانهای بهداشتی ممکن است برای افراد سرطانی فرصتی باشد که به اعتقادات مذهبی خود رجوع کرده تابه تبع آن از پیامدهای مثبت در کیفیت زندگی و سازگاری بیشتر با بیماری بهره ببرند (مک کرومیک و همکاران، 2001). مذهب اغلب بهعنوان یک موضوع محوری برای افراد درگیر با بیماریهای مزمن مطرح بوده و بیشتر بیماران مبتلابه سرطان از جنبههای اعتقادی خود در جهت سازگار شدن با بیماری، هوش معنوی یکی از سازههای جدیدی است که به معنای مجموعهای از قابلیتهای فرد در ارتباط با منابع معنوی است که دربردارنده نوع مؤثری از سازگاری و رفتار حل مسئله است (غباری بناب، 2007، سهرابی، 2008). و بالاترین سطح رشد را در حیطههای مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی بین فردی و. شامل میشود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیدههای اطرافش و دستیابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می کند (صمدی، 2005). شعبانی و همکاران (2010) نیز بر اساس پژوهش خود بیان نمودند که هوش معنوی در سلامت روان تأثیر دارد.
یکی دیگر از روشهای درمانی که درزمینه درمان، تعدیل هیجانات، عادیسازی پاسخها و آموزش در خصوص واکنشهای روانشناختی طبیعی بر روی کودکان سرطانی اجراشده است و تأثیر بسزایی روی این کودکان داشته آموزش ذهن آگاهی[11] است. آموزشهای درمانی ذهن آگاهی ازجمله درمانهایی است که میتوانند بر بهزیستی روانشناختی کودکان سرطانی مؤثر باشد. ذهن آگاهی، احساس بدون قضاوت و متعادلی از آگاهی است که به واضح دیدن و پذیرش هیجانات و پدیدههای فیزیکی، همانطور که اتفاق میافتند، کمک می کند (براون و راین[12]، 2003). کابات زین[13] (2008) در پژوهشی نشان داد که آموزش ذهن آگاهی با تلفیقی از تن آرامی و مراقبت ذهن آگاهی، یکی از روشهای درمانی مبتنی بر کاهش استرس و رواندرمانی است که در آن بازنمایی ذهنی اشیاء موجود در زندگی که از گواه بلافاصله انسان خارج است، از طریق تنفس و فکر کردن آموزش داده میشود و این روش درمانی موجب ایجاد سلامت روانی و کاهش باورهای غلط در دانش آموزان مبتلابه ناتوانیهای یادگیری میشود. آموزش ذهن آگاهی کاهش درد، باورهای غلط، کاهش سبکهای اسنادی بدبینانه، اضطراب و پریشانی روانشناختی را به دنبال دارد. شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی، نشانه های اضطراب و افسردگی را کاهش مینهد و آموزش کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی در بهبود بهزیستی جسمانی، روانی، هیجانی و معنوی، بهبود کیفیت خواب و کیفیت زندگی بالا، لذت بردن از زندگی و نشانه های فیزیکی پایین مؤثر بوده است (ویسر و گریسن[14]، 2008). کیمبرلی، ریچل و لاور[15] (2010) در پژوهشی با عنوان آموزش ذهن آگاهی بر روی بهزیستی کودکان سرطانی نشان دادند که آموزش ذهن آگاهی بهزیستی روانشناختی این کودکان را افزایش مینهد.
با توجه به روند رو به افزایش تعداد بیماران سرطانی در کشور ما که نزدیک به 20 درصد از جمعیت بالغین جامعه به این بیماریها مبتلا هستند و از علل مهم مرگومیر محسوب میشود و تأثیری که آموزش هوش
سایت های دیگر :
02 ؛ والاس[16] 2003؛ به نقل از دباغی 1385). در تحقیقات به دست آمده، روزانه پانصد هزار نفر از جوانان کشور مبتلا به اختلال وابستگی به مواد میشوند و جمعیت وابستگان به مواد هر ده سال دو برابر میشود و سن شروع اعتیاد در کشور به طور متوسط به زیر پانزده سال رسیده است. از طرفی درصد بالایی از کسانی که موفق به ترک اعتیاد میشوند بعد از مدتی مجدداً گرفتار شده و خسارت فزایندهای را به امکانات جامعه وارد میکنند (هادیان مبارکه، نوری و ملکپور 1390)، علاوه بر این، تغییر الگوی مصرف از مواد افیونی مانند تریاک و مشتقات آن به مواد صنعتی کراک و شیشه این وضعیت را بسیار دشوارتر کرده است، همچنین میزان تولید مواد مخدر سنتی کاهش یافته و مواد مخدر صنعتی ارزان قیمتتر و تولید بیشتری داشته است. بدین ترتیب، اختلال وابستگی به مواد نیاز به مبارزه بیشتری را میطلبد به طوری که جدای از مشکلات فردی، خانوادگی و اقتصادی ناشی از وابستگی به مواد در گذشته مشکلات بهداشتی پرخطر نظیر تزریق مشترک، استفاده از سرمهای آلوده و افزایش احتمال ابتلا به بیماریهای عفونی و واگیردار نظیر ایدز، هپاتیت و همینطور ناهنجاریهای شدید رفتاری از جمله جرم و جنایت با تغییر الگوی مصرف به سمت کراک و شیشه شیوع یافته است (سترگ و همکاران 1392، 148)، بنابراین، ضرورت انجام پژوهشهای مشابه حاضر، به منظور شناخت علل و درمان آن ضرورت مییابد. با توجه به تحقیق انجام شده توسط هادیان مبارکه و همکاران (1390) تغییر الگوی مصرف کم خطر به پر خطر در کشور ایران هم اتفاق افتاده و یکی از معضلات جدی کشور مواد مخدر صنعتی کراک و شیشه شده است که لزوم پژوهش در زمینه مداخلات بالینی در این موضوع را ایجاد میکنند. بر خلاف شباهتهای بنیادی در مکانیزمهای آسیب شناختی اختلالهای روان شناختی مختلف، هر اختلال محتوای خاص خود را در سطوح شناختی و فراشناختی دارد. بنابه گزارش، اکثر بیماران (به ویژه افراد مصرف کننده مواد) احساس میکنند کنترلی بر افکار و رفتارشان ندارند و الگوهای تفکر و توجه شان بر خود و موضوعات تهدیدکننده متمرکز است، که درمانهای شناختی بر تغییر این الگوهای تفکر تأکید میکند (ولز 1388) رویکردهای شناختی معاصر نسبت به مشکلات بالینی، گستره مؤلفههای مختلف تشکیل دهنده تفکر را مشخص نکردند، ولی این که فراشناخت چگونه متشکل از دانش هشیاری در مورد حالتهای شناختی فرد، تجربههای فراشناختی و راهبردهای کنترل است، بررسی شده است. همچنین، فراشناخت مرکب از دانش ضمنی ناهشیار است که به نیروهای اجرایی متمرکز در فعالیت شناختی جهت میدهد (بیابانگرد 1381، 43).
با توجه به رابطهای که بین سوگیری توجه، تلقین به خود، باورها با ایجاد وسوسه مصرف ماده مخدر در فرد وابسته به مصرف مواد وجود دارد، انجام مداخلهای مبتنی بر درمان شناختی جهت تعدیل وسوسه مصرف مواد و تغییر نگرش ها و باورهای در این دسته از افراد ضروری به نظر میرسد. پژوهش حاضر در نظر دارد که با اجرای برنامه آموزشی و براساس مدل شناختی به بررسی کارایی آن در تغییر نگرشهای منفی و ناکارآمد، و باورهای مرتبط با مواد در گروه مورد و شاهد بپردازد تا مشخص شود که آموزش تا چه حد در نحوه نگرش و باور افراد نسبت به پدیده سوءمصرف مواد اثر دارد. علاوه بر این، با بهره گرفتن از نتایج این مطالعه مسئولان و دستاندکاران و نهادهای مداخلهگر در بحرانهای خانوادگی بتوانند با برنامه ریزی جامعتر و دقیقتری در خصوص انجام برنامههای پیشگیرانه سوءمصرف مواد پرداخته تا علاوه بر کاهش عوارض اجتماعی و فردی اعتیاد، بهره وری و بازدهی شغلی و بهبود عملکرد فردی و خانوادگی افراد نیز افزایش پیدا کند
[1] UNODC
[2] Teasdale
[3]. Dalley & Marlatt
سایت های دیگر :
ندگی می کنند.
نکته قابل توجه دیگری که در زمینه پرخاشگری و فرهنگ ها مطرح است این است که، در تمامی فرهنگ ها وجود منافع ضروری برای حیات بشر در پرخاشگری پذیرفته شده است، لکن این امر هم قابل قبول همگان است که در صورت عدم کنترل رفتار پرخاشگرانه چه بسا خطرات جبران ناپذیری هم چون قتل به وقوع پیوندد. بدین جهت، همه جوامع باید راه هایی بیابند تا مانع از آن شوند که اعضای آن یک دیگر را بکشند یا به هم آسیب برسانند. همه مردم رفتار پرخاشگرانه را تا اندازه ای کنترل می کنند ولی از لحاظ ارزشی که برای آن قایلند، در میزان محدود کردن آن با هم فرق دارند. برای مثال، در میان قبایل سرخ پوست آمریکایی، کومانچی ها کودکانشان را جنگجو بار می آورند و حال آن که هوپی ها و زونی ها به فرزندانشان صلح جویی و رفتار غیر پرخاشگرانه می آموزند. در آمریکای معاصر جوامع هوتری بر صلح جویی به عنوان شیوه ای از زندگی تاکید می کنند و فرزندان شان را طوری تربیت می کنند که پرخاشگر نباشد. اصولا در فرهنگ آمریکایی برای پرخاشگری و سرسختی ارزش قایلند (باندورا، 1973).
در فرهنگ اسلامی گرچه تجاوز و تعدی به دیگران از مصادیق پرخاشگری به حساب می آید و امری نامطلوب شمرده می شود لکن به افراد اجازه می دهد در صورتی که مورد پرخاشگری دیگران واقع شوند از خود دفاع کنند البته به نحوی که منجر به تعدی و ظلم نشود. امروزه این رفتار موجب معضلات بسیاری است که بررسی و درمان این معضل را می طلبد.
اگر چه درمانهای زیادی تا به امروز برای افزایش عزت نفس و کاهش پرخاشگری صورت گرفته است اما همه ی این روش های درمانی به نوعی دارای کاستی هایی بوده اند. از اینرو، پژوهش حاضر تلاشی است بر بکارگیری روش درمانی موثر وجدید فراشناختی است. یکی از قابلیت های رویکرد فراشناختی امکان استفاده از آن به صورت یک درمان استاندارد واحد که مؤثر برای اختلال های مختلف است. مزیت این کار، ساده سازی درمان است: در این تنها یک مدل به عنوان مبنایی برای فرمول بندی و درمان وجود دارد که می توان برای اکثر اختلال ها به کار گرفت (ولز، 2009)
مدل فراشناختی در ابتدا توسط ولز وماتووس (1994) پیشنهاد شد و سپس ولز در (1997-2000) آن را اصلاح کرد. فراشناخت به باورها وفرایند هایی اشاره دارد که برای ارزیابی وتنظیم وبررسی وبازبینی فکر استفاده می شود باورهای فراشناختی مثل نیاز به کنترل فکر واهمیت افکار به طور ویژه ای در گروه باورهای مربوط به تفکر دسته بندی می شود.
رویکرد فراشناختی بر این باور است که افراد به این دلیل در دام ناراحتی هیجانی گرفتار می شوند که فراشناخت آنها در برابر پاسخ دهی به تجربه های درونی به الگویی منجر می شود که موجب تداوم هیجان منفی وتقویت باورهای منفی در این افراد می شود. این رویکرد سندرم شناختی –توجهی[3] خوانده می شود. که شامل نگرانی، نشخوار فکری، توجه تثبیت شده وراهبرد های خود تنظیمی با رفتارهای مقابله ای ناسازگارانه می باشد .
درمان فراشناخت رویکرد نوظهوری است، که به جای تمرکز بر محتوای فکر بیمار بر کاهش فرایند های شناختی غیر مفید وتسهیل پردازش فراشناختی تاکید می کند .درمان فراشناخت بر اساس نظریه ی بنیادی (الگوی کارکرداجرایی خود نظم بخشی ) استوار است .این مدل دلیل آسیب پذیری به اختلالات هیجانی را الگوی توجه معطوف به خود افراطی – فعالیت باورهای
سایت های دیگر :
( مستبد ) و سهل گیرانه می داند . کودکان والدینی که در تربیت فرزند خود از سبک مقتدرانه استفاده می کنند با همتایان خود ارتباط گرم و احترام آمیزی دارند ، این کودکان احساس خوشایندی نسبت به خود دارند ، ( فرنیک ، تاسکا[4] ، 1996 ؛ به نقل از کمیجانی ؛ ماهر ، 1386 ) .
فرزند پروری صمیمانه و مثبت به آنها امکان می دهد که بدانند که به عنوان فردی ارزشمند و شایسته مورد قبول هستند و انتظارات جدی ، اما مناسب که با توضیحات همراه باشد ، به کودکان کمک می کنند تا رفتارهای خویش را در برابر معیارهای معقول ، ارزیابی کند فرزند پروری مقتدرانه با مقاومت در برابر فشار نامطلوب همسالان ارتباط دارند ، ( فلچر[5] و همکاران ، 1996 به نقل از کمیجانی ؛ ماهر ، 1386) .
در مقابل نوجوانانی که با رفتارهای افراطی والدین روبرو هستند ، خواه خیلی محدود کنند یا خیلی کم محدود کنند به مقدار زیاد به همسالان گرایش دارند ، ( تنیت[6] و همکاران ، 1999 به نقل از کمیجانی ؛ ماهر ، 1386) . آنها اغلب در مورد زندگی شخصی و آینده خود به توصیه همسالانشان متکی هستند و بیشتر تمایل دارند ، مقرارت والدین خود را نقض کنند ، تکالیف مدرسه را نادیده بگیرند ، سیگار بکشند ، مشروب بنوشند و مواد مخدر مصرف کنند ، مرتکب اعمال بزهکارانه شوند و سایر رفتارهای مشکل آفرین را انجام دهند . کودکان والدین خودکامه بیشتر ممکن است غمگین باشند و به موفقیت های کمتری در مدرسه دست می یابند و ارتباط ضعیفی با همتایان دارند ، ( پاتالاز[7] ، 1987 ؛ هارت، لاد و برلسن[8]، 1990؛ به نقل از علیزاده، 1380 ) .
آموزش زندگی خانوادگی[9] که از نظر تاریخی از سال 1960 آغاز شده نیز به نوعی آموزش گروهی والدین اطلاق می شود که می تواند علاوه بر توجه به رشد توانایی های بالقوه خانواده معطوف به حل مشکل باشد و این نوع آموزش باید اساساً برمبنای ارتقای دانش پایه ریزی شود و یا این که به نگرش و مهارت ها توجه کند ، ( ایرلن[10] ، وایزنر[11] ، 2004 ) .
مشکبید حقیقی ( 1386 ) در پژوهشی با عنوان بررسی اثر آموزش زندگی خانوادگی در کاهش تنیدگی والدینی مادران دارای کودک ADHD نشان داده است که با آموزش زندگی خانوادگی مادران دارای کودکان ADHD می توان احساس های منفی صلاحیت نقش ، انزوای اجتماعی ، روابط با همسر ، دلبستگی و سلامت کاهش داد .
ایرلن و وایزنر (2004 ) در یک پژوهش گزارش کرده اند آموزش 9 هفته ای آموزش زندگی خانوادگی، با هدف تغییر رفتار، باعث بروز تغییرات مهم در والدین برای موفقیت در کنترل رفتار کودکانشان می شود که به نوعی دارای ناسازگاری رفتاری می شود ، ( شهرکی پور ؛ 1388 ) .
فارشتاین[12] (1986) ، بیان می کند هنگامی که به والدین آگاهی درستی از مشکلات کودک شان داده می شود، مادران ساز و کارهای مناسبی از خود نشان می دهند تا بدون دخالت احساساتشان با فرزندان خود برخورد منطقی نمایند ، (مختاری ، 1387) .
با توجه به اینکه پژوهش های گوناگون تلاش کرده اند تا اثر آموزش بر تغییر سبک رفتاری والدین را مورد بررسی قرار دهند پژوهش حاضر در صدد پاسخگویی به این سؤال است که آیا آموزش زندگی خانوادگی
سایت های دیگر :