(هرمن[9] وهمکاران،2008،مردانی[10] وهمکاران،2011).
مهارت های زندگی وحل مساله به مجموعه ای ازتوانایی ها گفته می شود که زمینه سازگاری رفتار مثبت ومفید را فراهم می آورد،این توانایی،فرد را قادر می سازد که ضمن پذیرش مسئولیت های فردی واجتماعی خود،بدون لطمه زدن به خود ودیگران بتواند به شکل موثری با خواست ،انتظارات ومشکلات روزانه در روابط بین فردی روبرو گردد وبدین طریق از گرفتار شدن به آسیب های رفتاری،روانی واجتماعی در امان باشد.(کریم زاده وهمکاران،1388).
انسانها برای مقابله سازگارانه با استرس ها،موقعیت های مختلف به کار کردهایی نیاز دارند که بسیار زیر بنایی است.کارکردهایی نظیر شناختها ،عواطف ورفتارهایی که در قالب ساختارهایی مانند عزت نفس ،خود کار آمدی،درک از خود ومهارتهای اجتماعی تجلی می کند.
بطور کلی مهارتهای زندگی یک رفتار جامع(گسترده)می باشدو در حقیقت رویکردی است که روی مهارتهایی که فرد برای زندگی نیاز داردمانندارتباطات ،تصمیم گیری ،قدرت تفکر،احساس مدیریت،توانایی مخالفت کردن در مقابل فشار زیاد دیگران ،عزت نفس ومهارتهای ارتباطی تاثیر می گذارد.از دیدگاه یونسکو می توان این برنامه هارا در قالب ده مهارت مورد بررسی قرار داد:1-خود آگاهی 2-همدلی3-برقراری رابطه موثر (ارتباطات اجتماعی)4-روابط بین فردی سازگارانه (روابط بین فردی)5-تصمیم گیری6-حل مسئله7-تفکر انتقادی8-تفکرخلاق9-مقابله با هیجان10-مقابله با استرس(نیک پور،1383).
مفهوم سلامت روانی در واقع جنبه ای از مفهوم سلامت کلی است.سازمان بهداشت جهانی سلامت را این گونه تعریف می کند:حالت سلامتی کامل جسمانی،روانی،اجتماعی،معنوی ونه فقط فقدان بیماری یا ناتوانی که در آن فرد به توانایی های خودش پی می برد،با تنیدگی معمول زندگی کنار می آید،به صورت ثمر بخش ومولد کار می کندوبه جامعه کمک می کند(بری[11] وجنکینز[12]،2007 نقل از قاسمی ،دلاور وکریمی زارچی1391).
بهداشت روانی از جمله مهمترین نیازهای انسان امروزی است که برای تامین آن لازم است فرد خود را بشناسد،دیگران را درک وروابط موثری با آنها ایجاد کند.هیجان های منفی وتنیدگی روزمره خود را شناسایی کند وآنها را تحت کنترل در آوردوبا حل مشکلات خود به شیوه موثر تصمیم های مناسبی اتخاذ کند.لازمه بر آورده شدن این نیاز ها ،تسلط بر مهارت های زندگی است(هومن[13] وهمکاران1392).
برخورداری از مهارتهای زندگی فرد را برای غلبه برتنش ها ومشکلات پیش رو که اقتضای زندگی فردی واجتماعی است،آماده می کند.عواملی نظیر عزت نفس،مهارت های بین فردی،برقراری ارتباط مطلوب،تعیین هدف،تصمیم گیری،حل مساله وتعیین وشناسایی ارزش های فردی در پیشگیری ویا کاهش ابتلای نوجوانان به انواع ناهنجاریهای رفتاری واختلالات روانی وافزایش سطح سلامت روان آنان نقش موثری دارند.فقدان این مهارتها موجب می شود که فرد دربرابر فشارها واسترس ها به رفتارهای غیر موثر وناسازگارانه روی آورد(طارمیان وهمکاران،1378).
باتوجه به آنچه شرح داده شد درپژوهش حاضر به دنبال پیش بینی سلامت روان با بهره گرفتن از پرسشنامه های حل مسئله ومهارت زندگی هستیم تا بتوانیم به سوالات پژوهش پاسخ دهیم. – آیا بین حل مسله ،مهارتهای زندگی و سلامت روان دانش آموزان دختر مقطع متوسطه رابطه وجود دارد؟- آیا بین حل مسله وسلامت روان رابطه وجود دارد؟-آیا بین مهارتهای زندگی وسلامت روان رابطه وجود دارد؟ تابتوانیم تاثیر متغیر های مستقل(حل مسئله ومهارتهای زندگی) رابرسلامت روان بررسی کنیم.
1-3 اهمیت وضرورت تحقیق
حل مسئله یک مهارت حیاتی برای زندگی در در عصر حاضر است.امروزه در تمامی فعالیت ها ،صاحبان امر به سوی مهارتهای تفکر سطح بالا وحل مسئله ،چه در حیطه عمومی وچه در حیطه فناوری ،خواه در فعالیتهای طبیعی وخواه در فعالیتهای مسئله دار فرا خوانده می شود ودر اغلب جوامع همه بر این عقیده اند که باید بر افزایش حل مسئله تاکید کرد(وو وهمکاران[14]، 1996 ).
مهارت حل مسئله یکی از مهارتهای اساسی زندگی است که به ما این امکان را می دهد تا با برنامه ریزی مشخص مشکلاتمان
لی گوناگون مانند استعداد، هوش، انگیزش، کیفیت ماشین و ابزار کار مورد استفاده، آموزش و تخصص مورد نیاز، شرایط محیط کار، ملاحظات خستگی زدایی و. . . بستگی دارد. اهمیت شناخت شیوه های خستگی زدائی بدین منظور است که با راهکارهای مناسب بتوان از فرسودگی و خستگی بیشتر پیشگیری کرد و این عارضه را در صورت بروز فرسودگی درمان نمود (خبرنامه ویستا، 1392).
در بررسی این عارضه فرسودگی باید بر این نکته آگاه بود که خستگی همانا پیامد کار مداوم و یکنواخت است که با استراحت آثار آن تدریجاً از بین می رود، اما نشانه های بیماری فرسودگی شغلی متعدد است و نباید این نوع خستگی مزمن را با خستگی های معمولی و زودگذر اشتباه نمود. یکی از معضلات افراد مبتلا به فرسودگی ناشی از کار که از فرسایش جسمی رنج می برند، قدرت آنان برای کار کردن کاهش می یابد و بیشتر اوقات خسته و ناتوان هستند. افزون بر این، نشانه های بیماری فیزیولوژیک مانند سردردهای مکرر، تهوع، اختلال در خوابیدن و تغییر عادات مربوط به غذاخوردن (مانند از دست دادن اشتها) مربوط به این افراد است (خبرنامه ویستا، 1392). عوامل مختلفی می توانند در فرسودگی شغلی کارکنان تأثیر داشته باشند. به نظر می رسد طلاق و مشکلات خانوادگی نیز در فرسودگی، خستگی ها و ناتوانی در کار دخالت داشت باشند و بالعکس.
شکی نیست که عوامل مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در بالا رفتن آمار طلاق تاثیر دارد، اما نکته حایز اهمیت آن است که طلاق چیزی جز سست شدن بنیان خانواده و کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی در جامعه نیست. بیان این آمارها آنقدر نگران کننده است که زنگ خطری باشد برای آنکه در گوش همه ما از جمله مسوولان به صدا دربیاید. جدیدترین آماری که از سوی رییس سازمان ثبت احوال اعلام شده است ازدواج در سال گذشته (1391) یک درصد رشد پیدا کرده و این در حالی که است که پدیده طلاق طی این مدت 16 درصد رشد داشته است (پورتال امور بانوان و خانواده وزارت صنعت، معدن و تجارت، 1392). اگر چه این آمارهای رسمی فقط نشان دهنده طلاق های رسمی و ثبت شده می باشند. اما در بسیاری از موارد مشاهده شده است که زن و شوهر به صورت رسمی از یکدیگر جدا نشده اند ولی رابطه ای نیز با هم ندارند و جدا از هم زندگی می کنند. یکی از مهمترین انواع طلاق، طلاق عاطفی است که در هیچ کجا به ثبت نمیرسد و نمود عینی ندارد اما مهمترین نوع طلاق است. در طلاق عاطفی زن و شوهر عواطف خود را از یکدیگر دریغ میدارند و روی ازهم بر میتابند، چرا که اعتمادشان به یکدیگر و جذابیتشان برای هم به انتها رسیده است (مرکز مشاوره دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف، 1392).
1-2- بیان مسأله
جکسون و ماسلاچ[1](2001)، فرسودگی شغلی را نشانگانی روان شناختی متشکل از سه بعد تحلیل عاطفی یا خستگی هیجانی، مسخ شخصیت وکاهش احساس کفایت شخصی می دانستند. علامت محوری فرسودگی، تحلیل عاطفی است که یک واکنش عمومی به استرس بوده و به صورت احساس تحت فشار قرار گرفتن و تخلیه منابع احساسی و هیجانی در فرد نمودار می شود. مسخ شخصیت، پاسخی منفی و سنگدلانه، و بی تفاوت به اشخاصی است که معمولاً دریافت کنندگان خدمات و مراقبت هستند و به نگرش منفی شخص نسبت به سازمان اشاره دارد. این بعد از فرسودگی، برای مشاغل مرتبط با خدمات انسانی بسیار اختصاصی میباشد. احساس عدم موفقیت فردی، کم شدن احساس لیاقت و ایفای موفق وظیفه است و یک ارزیابی منفی از خود در رابطه با انجام کار می باشد. (کیکاس[2] و همکاران، 2010).
به طور کلی فرسودگی شغلی عوارض متعددی درخانواده، زندگی اجتماعی، فردی و سازمانی برجای می گذارد که از مهم ترین آن ها می توان به غیبت و ترک خدمت، تأخیرهای متوالی، شکایات مختلف روان شناختی، تضاد، تغییر شغل، کاهش کیفیت مراقبت از بیماران وتعارضات بین فردی با همکاران اشاره کرد (خازی[3] و همکاران، 2006). فرسودگی شغلی نشانگانی است که بر اثر تعامل عوامل مختلف فردی، بین فردی و سازمانی به وجود می آید (دسیلوا[4] و همکاران، 2009). ازعوامل فردی فرسودگی شغلی، می توان به ویژگی های فردی، شخصیتی، عدم آمادگی برای احراز شغل واحساس عدم پیشرفت فرد و از عوامل بین فردی به ارتباط پزشک و پرستار، حمایت های مدیران وساز
بروز اختلافات زناشویی در این مقطع از زندگی از آن روست که زوجین جوان مهارت تغییر الگوهای ارتباطی، رفتاری و قواعد و انتظارات بر گرفته از روابط قبلی خصوصا خانوادهی هستهای و تشکیل یک واحد زناشویی مستقل را ندارند(کار[8]،2000). به همین دلیل در پژوهش حاضر به دنبال آن بودیم تا اثربخشی مشاورهی گروهی رویکرد ارتباطی ستیر را بر فرسودگی زناشویی و میل به طلاق زوجین را بررسی کنیم.
1-2- بیان مسأله
ﺗﺤﻘﻴﻖ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ روﻧﺪ رو ﺑﻪ اﻓﺰاﻳﺶ ﻃﻼق در ﺟﻬﺎن دردﻫـﺔ اﺧﻴﺮ انجام ﮔﺮﻓﺖ. آمار طلاق در ایران در سالهای 1385 تا 1391 به طور پیوسته در حال افزایش بوده و از 94هزار طلاق در سال 1385به 110 هزار در سال87، 137هزار در سال 89 و150هزار در سال 91 رسیده است ﻃﺒﻖ آﻣﺎر رﺳﻤﻲ در اﻳـﺮان در سال1392 در مقابل هر 5 ازدواج ثبت شده یک طلاق ثبت شده است و اﻳﺮان ﭼﻬـﺎرﻣﻴﻦﻛﺸـﻮرﺟﻬـﺎن از ﻧﻈـﺮ ﻣﻴﺰان ﻧﺴﺒﺖ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻃﻼق ﺑﻪ ازدواج ﺷﺪه اﺳﺖ(پایگاه سلامت ایران، سازمان ثبت واحوال کشور، 1392). ﻃﺒـﻖ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻃﻼق ﻓﺮاﻳﻨﺪی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﺠﺮﺑه ﺑﺤﺮان ﻋﺎﻃﻔﻲ ﻫﺮ دو زوج ﺷﺮوع ﻣﻲﺷﻮد و ﺑـﺎ ﺗـﻼش ﺑـﺮای ﺣـﻞ ﺗﻌـﺎرض از ﻃﺮﻳﻖ ورود ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺎ ﻧﻘـﺶﻫـﺎ و ﺳـﺒﻚ زﻧـﺪﮔﻲ ﺟﺪﻳﺪ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ. ﻣﻘﺼﻮد از ﻣﻔﻬﻮم ﻣﻴﻞ ﺑﻪ ﻃﻼق[9] ﻣﻴـﺰان ﺗﻤﺎﻳﻞ و ﻋﻼﻗﻪﻣﻨﺪی زوﺟﻴﻦ ﺑﻪ ﺟﺪاﺷﺪن و ﮔﺴﺴﺘﻦ رواﺑﻂ زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﻃﻲ ﻣﺮاﺣﻞ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ اﺳﺖ، اﻳﻦ ﻣﻔﻬﻮم دارای ﺳﻪ ﺑﻌﺪ ﺷــﻨﺎﺧﺘﻲ، ﻋــﺎﻃﻔﻲ و رﻓﺘــﺎری اﺳــﺖ، ﻛــﻪ در ﺑﻌــﺪ ﺷــﻨﺎﺧﺘﻲ ﺗﺼﻮرات ﻓﺮد در ﻣﻮرد ﻃـﻼق را در ﺑـﺮ ﻣـﻲﮔﻴـﺮد و در ﺑﻌـﺪ ﻋﺎﻃﻔﻲ ﺷﺎﻣﻞ اﺣﺴﺎﺳﺎت و ﻋﻮاﻃﻒ ﻣﺜﺒﺖ و ﻣﻨﻔﻲ ﻓﺮد ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻃﻼق اﺳﺖ، ﺳﺮاﻧﺠﺎم
فصل اول: مقدمات و کلیات
ﺑﻌﺪ رﻓﺘﺎری ﻣﻴﺰان آﻣﺎدﮔﻲ رﻓﺘـﺎری ﻓﺮد را ﺟﻬﺖ ﻳﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﻃﻼق در ﺑﺮ ﻣـﻲﮔﻴـﺮد. در ﺑﺮرﺳﻲ ﻋﻠﺖ ﻃﻼق ﻋـﻼوه ﺑـﺮ ﻋﻮاﻣﻞ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، اﻗﺘﺼﺎدی و ﺣﻘﻮﻗﻲ، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻋﻠﻞ ﻓﺮدی و روان ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ و ﻋﺎﻃﻔﻲ، از اﻫﻤﻴﺖ وﻳـﮋهای ﺑﺮﺧـﻮردار اﺳـﺖ .همچنین یکی از مراحل طلاق سرخوردگی و فرسودگی زناشویی است(براون [10] 2000، به نقل از داوودی). یکی از مشکلات زناشویی که از عدم تناسب انتظارات با وافعیات ناشی می شود، فرسودگی زناشویی است زوجینی که انتظار دارند ازدواج و رابطه عاشقانهی آنها تمام انتظارات و ایدهآلهاشان را برآورده کند و حل مشکلات کوچک و بزرگ زندگی آنان باشد و بهشخصیت و زندگی شان معنا بخشد بیش از دیگران دچار فرسودگی می شوند(گراوند، 1389). انباشته شدن سرخوردگیها وتنشهای زندگی روزمره، سبب فرسایش میشود و سرانجام به فرسودگی میانجامد(عطاری و همکاران، 1388). فرسودگی زناشویی [11]واژهای است که به تازگی به حوزه خانواده راه یافته و از خستگی جسمی، روانی و عاطفی بین روابط زوجین حکایت می کند. هنگامی که زوجین با انتظارات بالا وارد یک رابطه میشوند نمیتوانند این انتظارات را برآورده کنند و دچار نوعی خستگی میشوند که اصطلاحاً فرسودگی نامیده میشود. فرسودگی زناشویی حالت دردناک فرسودگی جسمی، عاطفی و روانی است که از عدم تناسب بین انتظارات و واقعیات ناشی میشود(پاینز[12]، 1381).
متغیر میل به طلاق ممکن است ازطریق برآورده نشدن نیازها و اهداف، شیوه های ضعیف مقابله، ناتوانی در مدیریت حوادث زندگی وانتقال احساسات به همسرایجاد شود(یانگ ولانگ[13]، به نقل از یوسفی، 1389).
همچنان که یکی از عوامل متغیر فرسودگی زناشویی نگفتن احساسات زوجین به همدیگر میباشد اگر همسران نیازهای خود را مطرح نکنند یا در رابطه با همدیگر پی به
نیازهای یکدیگر نبرند و به راهحل مثبتی برای برآورده کردن نیازهایشان نرسند، خطر فرسودگی دو چندان میشود(بوون، به نقل از خواصی، 1389).
فصل اول: مقدمات و کلیات
بنابراین رویکرد درمانی ارتباطی ستیر با توجه به متن بالا حائز اهمیت است. در حال حا ضر، خانواده درمانی با طیف وسیعی از شیوه های درمان، در درمان مشکلات متنوع زیستی، روانی و اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد. یکی از آن روشها، خانواده درمانی تجربهگرا[14]
ایجاد تغییرات در عملکرد کارکنان به نحوی است که موجب ارتقای سطح کیفی و کمی محصولات یا خدمات سازمان گردد. زمانی که نتایج آموزش های سازمان بر اساس هدف مذکور سنجیده شود، اثربخشی آموزش مورد توجه قرارگرفته است(قهرمانی،1382). به عبارت دیگر، سؤالی که پیش روی مؤسسات قرار می گیرد آن است که تلاش ها و فعالیت هایی که با هدف توسعه منابع انسانی از طریق آموزش انجام می شود تا چه میزان به بهبود عملکرد سازمان منجرمی شود. این سؤال موجب گردید سازمان ها به ابزاری جهت اندازه گیری میزان اثربخشی آموزش بیاندیشند. آن چه در نظام آموزش سازمان ها باید مورد تأکید قرار گیرد نتایج حاصل از آموزش است، نه صرفاً انجام آموزش و یا آمار ساعات آموزشی، در این صورت ممکن است آموزش از نظر نفر ساعت ده سال و به صورت کمی رقم بالایی را نشان دهد در حالی که از نظر محتوایی و تحقق اهداف تقریباَ بی اثر باشد و همبستگی بین آموزش و توسعه کارکنان چندان محسوس نباشد.
پس انتظار می رود که در بررسی فعالیت های آموزشی این سؤال که ” آیا آموزش ها اثر بخش بودند؟” مورد توجه قرار گیرد. به عبارت دیگر ارزش آموزش نیز مانند سایر فعالیت های سازمانی از طریق تعیین آن در دستیابی به اهداف سازمان اندازه گیری شود.
پژوهش حاضر جهت بررسی اثربخشی دوره های آموزشی ضمن خدمت بانک رفاه تنظیم میشود، تا به این وسیله گامی در جهت میزان تحقق اهداف آموزشی این سازمان برداشته شود و زمینه ای برای بهبود و افزایش کیفیت دوره های آموزشی فراهم آورد.
1-2) بیان مسأله در حال حاضر بسیاری از سازمان ها صرف نظر از نوع و میزان تحصیلات رسمی کارکنان خود و با توجه به پویایی موجود در علوم و هم چنین نیازمندی های شغلی، دوره های آموزشی متنوع و مداومی را برای آن ها تدارک می بینند(ساکی،1377). سرمایه گذاری در آموزش کارکنان روندی افزایشی داشته و سازمان ها به طور روز افزون بر گسترش فعالیت های آموزشی و فراهم سازی فرصت های یادگیری برای کلیه کارکنان در سطوح متفاوت سازمانی تأکید ورزیده اند، و هم زمان با افزایش توجه به آموزش انتظارات و توقعات نیز از آن ارتقاء یافته است. اگر در گذشته برگزاری دورههای آموزشی و شرکت دادن کارکنان در آن ها اقناع کننده به نظر می رسید، امروزه از آموزش انتظار می رود که بتواند تغییرات رفتاری مطلوب را در کارکنان ایجاد کند و از این رهگذر تحقق اهداف سازمانی تسهیل یابد(قهرمانی،1382).
تعیین دقیق اثرات و نتایج یک دوره آموزشی بر شرکت کنندگان و تعیین دقیق نحوه عملکرد آنها در بازگشت به محل کار خود در سازمان، فرایندی است پیچیده و مشکل و گاه مبتنی بر قضاوت های ذهنی کسانی است که هر چند در تهیه و اجرای ظاهراً موفقیت آمیز یک دوره آموزشی کوشش بسیار به عمل می آورند، اما کم تر به آثار و نتایج عملی دوره آموزشی توجه دارند(کنستانتین و دیگران،2005).
یک برنامه آموزشی، تنها زمانی می تواند ارزشمندی خود را توجیه کند که شواهد قابل اطمینان و معتبری در مورد تأثیر آموزش بر بهبود عملکرد شرکت کنندگان عرضه کند. این امر به جنبه مهمی از آموزش و ارزشیابی آموزش اشاره دارد که معمولاً از آن با عنوان«اثربخشی آموزش» یا «ارزیابی اثربخشی آموزش» یاد می شود(قهرمانی،1382).
یکی از مسائل عمده در سازمان های دولتی و صنعتی و سایر سازمان ها، جدی نبودن کارکنان و مدیران در امر آموزش، ارزیابی نا مناسب از اثربخشی دوره های آموزشی و در نتیجه ارائه بازخورد مناسب از نتایج آموزش می باشد، و در نهایت به هنگام ضرورت پیگیری لازم معمول نمیگردد(ابیلی،1376). در بر خورد با آموزش افراد به دلیل این که ارزشیابی یک رفع تکلیف، با تحلیل کم و غیر مفید بوده است بسیاری از سازمان ها در ارزیابی هر یک از آموزش ها به عنوان یک ضرورت شکست خورده اند(کنستانتین و دیگران،2005). یکی از دلایل این مشکل بی تجربگی آن ها است. در این حالت شایسته است سازم