://teh.altervista.org/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%da%af%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b4-%d9%85%d8%b4%d8%a7%d9%88%d8%b1%d9%87-%d8%aa%d8%af%d9%88-2/">ادامه مطلب
سایت های دیگر :
داده ها از آزمونهای همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه، آزمون T و نیز نرم افزار16SPSS استفاده شد.
نتایج :نتایج ضریب همبستگی پیرسون با P<0/05 نشان داد طرحواره های رهاشدگی /بی ثباتی ،بی اعتمادی /بد رفتاری ،محرومیت هیجانی ،نقص /شرم وانزوای اجتماعی /بیگانگی درحوزه بریدگی /طرد وطرحواره های وابستگی /بی کفایتی ،آسیب پذیری نسبت به ضرریا بیماری ،خودتحول نیافته /گرفتاری وشکست درحوزه خودگردانی وعملکرد مختل وطرحواره های استحقاق /بزرگ منشی وخویشتن داری وخودانضباطی ناکافی درحوزه محدودیت های مختل وطرحواره های اطاعت رابطه منفی ومعناداری با سازگاری اجتماعی وجود داردولی طرحواره ایثار درحوزه دیگر جهت مندی رابطه منفی ومعناداری با سازگاری اجتماعی وجود ندارد ونیز طرحواره های بازداری هیجانی ومعیار های سرسختانه درحوزه گوش به زنگی بیش از حد وبازداری رابطه منفی ومعناداری وجود داردوهمچنین نتایج با رگرسیون گام به گام (P<0/05,F=22/2) نشان دادکه طرحواره های اطاعت ،خویشتن داری / خودانضباطی ناکافی ،محرومیت هیجانی ،بازداری هیجانی واستحقاق /بزرگ منشی توان پیش بینی سازگاری اجتماعی را دارند ونتایج آزمون Tگروههای مستقل با P<0/05نشان داد که طرحواره های خودتحول نیافته /گرفتار ،بی اعتمادی /بدرفتاری وبازداری هیجانی دردانشجویان بومی وغیر بومی تفاوت معناداری وجود داردولی درسایر طرحواره ها دراین دوگروه تفاوت معنا داری وجود ندارد .
نتیجه گیری : در میان تمام طرحواره های ناسازگار اولیه ، طرحواره های اطاعت ،خویشتن داری وخودانضباطی ناکافی ،محرومیت هیجانی ،شکست ،بازداری هیجانی واستحقاق /بزرگ منشی می توانند میزان سازگاری اجتماعی را پیش بینی کنند.
مقدمه
سازگاری را فرایندی پیوسته تعریف کرده اند که درآن ،تجارب یادگیری اجتماعی شخص توانایی ومهارتهایی فراهم می سازد که از طریق آن می توان به ارضای نیازها پرداخت (گودشتاین ولانیون[1] ،1995). سازگاری را مفهومی عام می دانند که همه راهبردهای اداره کردن موقعیت های استرس زای زندگی ،اعم از تهدیدات واقعی وغیر واقعی را شامل می شود .هرگاه تعادل جسمی وروانی فرد به گونه ای دچار اختلال شود که ناخوشایندی به وی دست دهد ،برای ایجاد توازن نیازمند به کار گیری نیروهای درونی وحمایت خارجی است . اگر دربه کارگیری سازو کارهای جدید موفق شود ومسئله را به نفع خود حل کند، فرایند سازگاری ایجاد شده است(رحیم نیا ورسول نیا ،1385) .ابعاد سازگاری شامل سازگاری اجتماعی ،عاطفی ،جسمانی واخلاقی است که در راس همه ، سازگاری اجتماعی قرار دارد ؛ به طوری که این سازگاری پیش درآمد رسیدن به سازگاری عاطفی واخلاقی تلقی می شود. (مظاهری وهمکاران ،1385).
درحوزه شناخت درمانی، بک[2] (1967)دراولین نوشته هایش به مفهوم طرحواره اشاره کرد . بااین حال دربافت روانشناسی وروان درمانی ،طرحواره به عنوان هر اصل سازمان بخش کلی درنظر گرفته می شود که برای درک تجارب زندگی فرد ضروری است.یکی از مفاهیم جدی وبنیادین حوزه روان درمانی ،این است که بسیاری از طرحواره ها دراوایل زندگی شکل می گیرند و به حرکت خود ادامه می دهند وخودشان را به تجارب بعدی زندگی تحمیل می کنند ،حتی اگر هیچ گونه کاربرد دیگر نداشته باشند(بک،1967)
این مسئله همان چیزی است که گاهی اوقات به عنوان نیاز به هماهنگی شناختی از آن یاد می شود ،یعنی حفظ دیدگاهی باثبات درباره خودیا دیگران ،حتی اگر این دیدگاه نادرست یا تحریف شده باشد .با این تعریف ک
سایت های دیگر :
://teh.altervista.org/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%da%af%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b4-%d9%85%d8%b4%d8%a7%d9%88%d8%b1%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%b1/">ادامه مطلب
سایت های دیگر :
4-2- میانگین و انحراف معیار نمره سبکهای فرزندپروری 66
4-3- میانگین و انحراف معیار نمره سبکهای تفکر. 66
4-4- میانگین و انحراف معیار نمره سبکهای حل مسئله. 67
4-5- ضریب همبستگی پیرسون بین سبک های تفکر و سبکهای فرزندپروری 68
4-6- ضریب همبستگی پیرسون بین شیوه های حل مسئله و سبکهای تفکر 69
4-7- ضریب همبستگی پیرسون بین شیوه های حل مسئله و سبک های فرزند پروری 70
چکیده
هدف اصلی این پژوهش بررسی رابطه بین سبک های فرزند پروری والدین با سبک های تفکر و سبک های حل مسئله در دانش آموزان پسر مقطع متوسطه شهر کرمانشاه بود. به این منظور از بین دانش آموزان تعداد 348 نفر و همچنین والدین آنها با بهره گرفتن از روش نمونه گیری تصادفی ساده و در دسترس انتخاب گردیدند. جهت گردآوری اطلاعات از پرسش نامه شیوه های فرزندپروری بامریند، پرسش نامه سبک های تفکر استرنبرگ و واگنر و نیز پرسش نامه سبک های حل مسئله کسیدی و لانگ استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون همبستگی پیرسون استفاده گردید. نتایج نشان داد که بین شیوههای فرزند پروری والدین با سبک های تفکر دانش آموزان رابطه معنادار وجود دارد و بین سبک های تفکر با شیوه های حل مسئله دانش آموزان رابطه معنادار وجود دارد. همچنین بین شیوه های فرزند پروری والدین با سبک های حل مسئله دانش آموزان رابطه معنادار وجود دارد.
1-1مقدمه
زندگی خانواده نقش اساسی در حفظ سلامت روانی، اجتماعی و جسمانی کودکان و والدین دارد. خانواده اولین و مهمترین بافت اجتماعی را برای رشد انسان فراهم می سازد. در جریان رشد طبیعی هر کودک یک رشته تغییرات شناختی، عاطفی و اجتماعی را شاهد هستیم. تقریبا همه افراد در طول رشد و در جریان سازگاری با این تغییرات دچار مشکلاتی میشوند و استرس و تعارضی را که به دنبال میآید، میتواند به مشکلات رفتاری-عاطفی و یادگیری در آنها بینجامد. اکثر مشکلات رفتاری دانش آموزان منعکس کننده شرایط پیچیده بین فردی اعضای خانواده بهویژه والدین میباشد. به عبارت دیگر وجود مشکلات رفتاری کودک به منزله روابط معیوب اعضای خانواده با یکدیگر است و با روشهای تربیتی و شیوه های فرزند پروری نادرست والدین و تعاملات معیوب آنها با فرزندان ارتباط دارد(هیبتی، 1381).
منظور از شیوههای فرزند پروری، روشهایی است که والدین برای تربیت فرزندان خود بهکار میگیرند و بیانگر نگرشهایی است که آنها نسبت به فرزندان خود دارند و همچنین شامل معیارها و قوانینی است که برای فرزندان خویش وضع می کنند. ولی باید پذیرفت که رفتارهای فرزند پروری به واسطه فرهنگ، نژاد و گروههای اقتصادی تغییر میکند(حسینیان، پورشهریاری و کلانتری، 1387). این پژوهش بر آن است که ارتباط شیو ه های فرزند پروری والدین را باسبک های تفکر و سبک های حل مسئله بررسی نماید.
پژوهش در مورد سبک های تفکر از مطالع
سایت های دیگر :
وانپزشک و روانشناس است. این اختلال در بر گیرنده نشانه های تحولی نامناسب از جمله: بیشفعالی، بیتوجهی و زودانگیختگی میباشد (سادوک و سادوک، 2005). این احتمال وجود دارد که در صورت همبودی با سایر اختلالات همچون اختلال سلوک و اختلال یادگیری بر روابط والد – کودک تأثیر گذارد (بهپژوه، متوالیپور، فرزاد، رستمی، حبیبی عسکرآباد، 2010).
هنری ماسن، پاول، کیگان، جروم، هوستون، آلتاکارول، وی کانجر، جان جین (2003، به نقل از یاسایی، 1377) معتقدند والدین و کودکان با یکدیگر کنش متقابل دارند، به سخن دیگر بر یکدیگر تأثیر دوسویه میگذارند. بررسی تعاملهای کودکان دارای اختلال نارسایی توجه – بیشفعالی نشان دهنده آن است که رفتار کودک، به عنوان محرک تنشزا عمل می کند و به نوبه خود بر رفتا ر والد و تعامل میان والد به ویژه مادر و کودک مؤثر است (یوسفی، سلطانیفر و تیموری، 2009). کودکان مبتلا به اختلال نارسایی توجه-بیشفعالی در مقایسه با کودکان عادی، رفتارهای نامناسب بیشتری نشان می دهند؛ کمتر تبعیت می کنند و والدین آنها بیشتر منفیگرا هستند و کمتر در فعالیتهای اجتماعی شرکت می کنند (مک بارنت و پیفیفنر، 2008). این روابط نامناسب و تنیدگیزا بین والد و کودک بیش فعال، در یک چرخه معیوب قرار میگیرد (لیفور، هارلود و چاپار[2] ،2008). بنابراین، اشکال در روابط والد- کودک در خانوادههای دارای فرزند مبتلا به اختلال نارسایی توجه – بیشفعالی از ویژگیهای این قبیل خانوادهها به شمار میرود (متولیپور و رشیدی، 2009).
چنان که کیمیایی و بیگی(2010) بعد از سال ها کار با خانوادهها، موفق به شناسایی چرخه معیوب در روابط والد- کودک در خانوادههایی با کودک مشکلدار (همچون کودکان مبتلا به اختلال نارسایی توجه – بیشفعالی) شدند و آن را ” چرخه معیوب رفتار ناسازگار” نامیدند. بر اساس این چرخه، رفتار ناسازگارانه کودک، احساس نامناسبی در والدین به وجود می آورد و بر نحوه واکنش و رفتار آنها با کودکان تأثیر میگذارد. بدین ترتیب در بسیاری از موارد، میتوان برخورد نادرست والدین را به عنوان عامل اصلی در افزایش مشکلات رفتاری کودکان در نظر گرفت.
جانستون[3] ( 1996) نیز در تحقیقی تعامل بین والدین و کودکان با اختلال نارسایی توجه – بیشفعالی را مورد بررسی قرار داد و مشاهده کرد که والدین این گروه از کودکان، واکنشهای منفیتری در برخورد با کودکان نشان میدادند و کمتر از شیوه های مثبت استفاده می کردند. به طور کلی ، نتایج پژوهش ها حاکی از آن است که تعاملات درون خانوادگی در خانواده های دارای فرزند مبتلا به اختلال نارسایی توجه – بیشفعالی، با سطوح بالایی از ناسازگاری و ناهماهنگی همراه است. زیرا این کودکا ن، از دستورات والدین و سایر اعضا خانواده پیروی نمی کنند، تکالیف را انجام نمی دهند و رفتارهای منفی بیشتری نسبت به همسالان خود دارند.
در مجموع، چنین شرایطی، موجب بی کفایتی در کارکردهای خانوادگی خواهد شد. در تعامل والد- کودک اختلال ایجاد می کند و اضطراب والدین را افزایش میدهد (بور، ساندرز، مارکی-دادز[4]، 2002)، اضطراب والدین، نیز به نوبه خود، بر روش های تنبیهی آنها تأثیر میگذارد، و مستقیماً موجب افزایش رفتارهای منفی در کودک میشود. با توجه به مطالبی که ذکر آن رفت، منطقی به نظر میرسد که مداخلات درمانی مؤثر برای کاهش آثار تعاملهای نامناسب والد- کودک مورد نیاز است در این میان نقش اصلی جلوگیری از چنین شرایطی و برقراری مجدد تعادل در خانواده بر عهده والدین به ویژه، مادران می باشد که به عنوان پایه های اصلی خانواده در نظر گرفته میشوند
یکی از مؤثرترین راهبردهای درمانی کودکان با اختلال نارسایی توجه – بیشفعالی مداخله رفتاری در خانواده و آموزش والدین
سایت های دیگر :