انضباطی و همچنین انتخاب ها و اختیارات خود کودکان شکل می گیرد. کودک از تجارب اولیه خود برای تشخیص درست از غلط بهره می گیرد. در عین حال هنگامی که نیاز به تربیت و پرورش دارند، والدین به طور متعادل نیازهایشان را برآورده می سازند، بدین ترتیب یاد می گیرند در زندگی مقررات را بپذیرند و یاس ها را تحمل کنند. دوست داشتن افراطی و برآوردن نیازها صرف نظر از خواسته ها و نیازهای کودک، او را لوس می کند. این سبب می شود کودکان در اولین مراحل رشد اخلاقی بر اساس فردگرایی خودخواهانه مغرور شوند. این مساله برای کودکان دو ساله خوب است، برای شش ساله ها قابل تحمل و در ۱۲ ساله ها و یا سنین بالاتر مضر است (مختاری پور وسیادت،1387).
از طرف دیگر، ناتوانی در مهارت های اجتماعی می تواند تقریباً تمام جنبههای زندگی یک دانشآموز را تحت تأثیر قرار دهد، زیرا موجب کاهش حساسیت وی نسبت به مردم و درک ضعیف او از موقعیت های اجتماعی میگردد. اختلال در مهارت های اجتماعی شاید فلجکنندهترین مشکلی باشد که می تواند یک دانشآموز به آن دچار شود. در ادبیات روانشناسی و تعلیم و تربیت، مشکل اجتماعی را به عنوان یک ناتوانی مجزا، اولیه و جدای از مشکلات آموزش مورد توجه قرار می دهند، ولی شکست در یادگیری و عملکرد تحصیلی، خود می تواند موجب بروز مشکلات اجتماعی و عاطفی ثانویه گردد. بطور کلی مشکل اجتماعی در ناکارآمدی تحصیلی می تواند بسیار مؤثر باشد (لرنر[2]،2007؛به نقل ازشفیع نادری،1390).
محدودیت زیاد موجب می گردد کودک احساس کم ارزشی و فقدان خویشتن داری کند. بنابراین او فردی بسیار سرکش یا بسیار مطیع، لیکن به شکلی بیمارگونه و ناسالم، خواهد شد. با اندکی تأمل می توان دریافت رسیدن به تعادل مشکل است. با برقراری انضباط ما فقط رفتار غلط را تنبیه نمی کنیم یا باعث ایجاد محدودیت نمی شویم بلکه چگونگی تشخیص درست از غلط را آموزش می دهیم. حتی به رغم مقررات و نظامهای اجتماعی، کودکان در سنین بالاتر می توانند تصمیم بگیرند و انتخاب کنند که از قوانین و مقررات جامعه پیروی نمایند یا نه. در نهایت والدین در درک رشد اخلاقی باید این واقعیت را بپذیرند که باید کودکانشان را ارزیابی کنند تا اهداف بهتری را برای رشد فردی آن ها برگزینند. به تازگی مؤلفان، اصطلاح تازه ای را تحت عنوان هوش اخلاقی سعی دارند در روانشناسی وارد نمایند هوش اخلاقی موضوع تقریبا جدیدی است. همان طور که هوش هیجانی و هوش شناختی با یکدیگر فرق دارد، هوش اخلاقی هم یک هوش کاملا مجزاست. مفهوم اصلی هوش اخلاقی این است که ما بتوانیم درست را از نادرست تشخیص دهیم؛ یعنی اعتقادات محکم اخلاقی داشته باشیم و بر اساس این اعتقادات عمل کنیم(بوربا[3]،2005).
از سویی دیگر هوش اخلاقی کودک، ظرفیت و توانایی درک مسائل خوب از مسائل بد است. از دیدگاه هوش عملی، این ظرفیت ها در یک فرایند آموزشی به ارزش ها و اخلاقیات تبدیل میشوند (بوربا، 2005). هوش اخلاقی شامل گستره ی فرا شناختی یا فراعملی است که واکنش شناخت ها، نگرش ها و فعالیت های اخلاقی را فقط در چارچوب سیستم های ارزشی فردی امکان پذیر می سازد. هوش اخلاقی قادر است مسوولیت انتخاب ها و فعالیت ها را از نظر اخلاقی بر عهده گیرد. محققی هوش اخلاقی را وابسته به هفت ارزش عمده میداند: همدلی، وجدان، خودکنترلی، احترام، مهربانی، تحمل و انصاف. سه اصل اول-همدلی، وجدان و خودکنترلی هسته اخلاقی هوش اخلاقی را نشان می دهند (جورجیو[4]، 2005؛ به نقل ازپورمختار،1392).
از روشهای مهم ارتقای عملکرد تحصیلی دانشآموزان، کمک به دانش آموزان جهت برقراری رابطه سالم و مناسب و سازگار با محیط اجتماعی خود جهت رشد عاطفی، هیجانی، اخلاقی وشکل گیری هویت مستقل،
سایت های دیگر :
ه اند،131نفر می باشد . بادرنظر گرفتن تعداد کل جامعه آماری،تعدادافراد نمونه 30 نفر انتخاب شده اند ، که از این تعداد 15 نفر گروه آزمایش و 15 نفر گروه کنترل را شامل شده است.محقق اطلاعات رااز چند طرق مختلف از جمله : مراجعه کتابخانه ای،پرسشنامه عملکرد تحصیلی EPT جمع آوری کرده و سپس به تجزیه و تحلیل آن ها پرداخته است .و فرضیه های تدوین شده خود را مورد ارزیابی قرار داده و بر اساس نتایج آزمون،فرضیه هارا نتیجه گیری کرده و پاسخ مسأله خود را یافته است. به منظور تجزیه و تحلیل داده های تحقیق در سطح آمار توصیفی از شاخص های فراوانی،میانه و درصد استفاده شده است .
برای آزمون فرضیات تحقیق از روش آماری کو واریانس استفاده شده است.لازم به ذکر است جهت تسهیل و دقت در تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار آماری SPSS استفاده شده است .
نتایج تحقیق نشان می دهد که ارائه تکلیف به روش حل تمرین بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی آموزش و پرورش منطقه دشمن زیاری تأ ثیر دارد .
مقدمه
انسان عصر حاضر بخش عمده ای از زندگی خویش را به عنوان یادگیرنده در مراکزآموزشی و تحصیلی سپری می کند و این موجب صرف مبالغ عظیمی در زمینه های آموزش و پرورش می شود.بدیهی است که شناسایی عوامل مؤثردریادگیری و راه های بهبود آن همواره از دغدغه های متخصصین تعلیم و تربیت بوده است.علاوه بر این متخصصین در جستجوی راه هایی هستندکه به کمک آن نه تنها دانش آموزان مطالب ارائه شده رادرآموزشگاه بفهمند،بلکه در امور تحصیلی خودانگیخته، فعال و علاقمند باشند و پیشرفت تحصیلی قابل توجهی کسب نمایند(قاسمی،1380).
برای برآورده ساختن نیاز های آموزشی یک جامعه پویا ودرحال تحول،بایددر برنامه ریزی ها به طور مداوم تلاش هایی برای تحقق و تدوین یک سیستم آموزشی مؤثر در نظام آموزش و پرورش منظور شود.برای گسترش تاثیر تکلیف شب[1] و تدوین مطالب ومواد سودمند برای آموزش باید در زمینه هایی که بحران به حساب می آیند،به تحقیق و مطالعه پرداخته شود(سیف،1386).
امروزه درآموزش و پرورش کشورما و بسیاری ازکشورهای دیگر موضوع تکلیف شب یکی از موضوعات بحث برانگیز تعلیم و تربیت به شمار می آید.
تکلیف تمرینی ابزاری است که فرصت ها و فعالیت های خارج از مدرسه را برای رسیدن به اهداف برنامه درسی به طور مؤثر و آگاهانه به خدمت می گیرد.
انجام تکالیف به روش حل تمرین،موجب تثبیت و تعمیق آنها می شود،حس استقلال تقویت شده و موجب علاقمندی به علم مطالعه در فراگیر می شود.فراگیرهنگام انجام تمرین به این باور می رسد که یادگیری درخارج از کلاس و مدرسه نیزامکان پذیرخواهد بود. همچنین دانش آموزان ضعیف بااستفاده از این فرصت می توانند خودرابا سایرین هم سطح کنند(قورچیان ،1371).
مسئله تکلیف شب همواره برای دانش آموزان،معلمان و اولیای مدرسه مطرح بوده و به عنوان یک حلقه ارتباطی بین خانه و مدرسه نقش خاصی ایفامی کند و می تواند به عنوان وسیله ای جهت ارتباط بین والدین،دانش آموزان و معلم به کار گرفته شود.
خانواده،مدرسه و جامعه سه رکن اصلی و م
سایت های دیگر :
توا، روش های یاددهی- یادگیری و مسائل پیش بینی شده در برنامه درسی توجه دارد که در یک نظام آموزشی از جانب برنامه ریزان درسی پیشنهاد و تجویز می شود”(احمدی،1385 ص29).
آقازاده(1379)بیان می دارد: امروزه دستیابی به یک نظام آموزشی برتر، کارآمد و پیشرفته، یکی از مهمترین هدفهای عمومی دنبال شده در جهان است و هر کشوری با توجه به میزان اهمیت آموزش و پرورش در سطح جامعه و درنزد مسئولان و سیاستگذاران، جهت تحقق این امر برنامهریزی و سرمایه گذاری میکند. تقریباً درکلیه جوامع، مسائل وهدفهای آموزشی به همدیگر شباهت دارند،ولی روشها وبرنامهریزیهای مورد استفاده در امرآموزش علوم وحل مشکلات مرتبط، با سنت هاو فرهنگ هریک از جوامع ارتباط مستقیم می یابد.
اعتقاد استرانگ اتل به نقل از بدریان (1385) بر این است که: درچند دهه اخیر، نگرش جهانیان درمورد فرآیندهای یاددهی- یادگیری به طورکامل تغییر کردهاست. درسالهای نه چندان دور، بسیاری اعتقاد داشتند که ذهن دانشآموزان همانند ظرفهای خالی است که در انتظار پر شدن با دانش و معلومات است. اما پدیدههای بزرگی همچون انفجار اطلاعات وگسترش روزافزون فناوری و نفوذ آن در تمامی ابعاد زندگی انسانی، پیشرفتهای اخیرصورت گرفته درعلوم تربیتی و روشها و برنامه های درسی وآموزشی علوم تجربی، با تغییراین نگرش نشان دادهاست که با توجه به ضرورت زمان، باید تمامی دانشآموزان برای زندگی در جامعه ی پیچیده و پیشرفته امروزی که ارتباط تنگاتنگی با مسائل علمی و فناوری دارد، آماده شوند. اخیراً، هیچ یک از موضوعهای درسی در سطح جهانی، به اندازه دروس علوم تجربی دچار تغییر و تحول نشده است. گرچه محتوای درسی علوم تجربی به خودی خود به دلیل پیشرفت فزاینده علم و دانش بشری، روز به روز جدیدتر و غنیتر میشود، ولی این تغییر تنها از جنبه محتوایی، آموزش علوم را در برنمیگیرد. ویژگیهای عصرکنونی ایجاب میکندتابرنامههای آموزشی علوم تجربی به نحوی ساماندهی گردد که با بهرهگیری از آنها، همه تواناییهای شناختی و شخصیتی دانشآموزان رشد کرده و فراگیران با برخورداری ازمزایای علوم و فناوری، توانمندیهای لازم برای رویارویی باتحولات جدید را کسب نمایند.
هارلن به نقل ازبدریان(1385) در برنامههای درسی جدید علوم تجربی و روش های آموزش آن، تأکید اساسی بر روشهایی است که نقش اصلی در فرآیند یادگیری به عهده دانشآموز است. بنابراین، سایرعوامل مانند محتوای آموزشی، تجهیزات وابزارهای آموزشی واقدامات معلم همگی درارتباط با دانشآموز معنی و مفهوم پیدا میکنند. معلم در این روشها نقش جهت دهنده و سازمان دهنده را دارد و میکوشد تا فعالیتهای دانشآموزان را متناسب با هدفهای درس در مسیرصحیح پیش ببرد.
علوم تجربی یکی از دانشها و معرفتهای بشری است که یافته های آن از راه مشاهده تجربی به دست می آید و ملاک یا معیار آن، انطباق داشتن با مشاهدات تجربی است. هدف از آموزش علوم تجربی، آموزش پدیده هایی است که درزندگی روزانه مشاهده می شود. در همه نظامهای آموزشی جهان، آموزش و یادگیری علوم تجربی از جایگاه ویژه ای برخورداربوده و تلاش می شود تا همه دانش آموزان، ضمن آشنایی با اصول و مفاهیم علوم تجربی و کسب سواد علمی لازم، آگاهیهای لازم برای رشد به سوی یک شهروند مطلوب را کسب کنند. آنان با کسب آگاهی و مهارت لازم در زمینه های مختلف علوم، قادر خواهند بود تا در زندگی خود تصمیمات آگاهانه و منطقی بگیرند.
امروزه آموزش علوم تجربی بالاخص؛ فیزیک، شیمی، زیست شناسی و زمین شناسی در مدارس، به یکی از موضوعهای دشوار و مورد توجه تبدیل شده است. در مجموع، شاکله هر برنامه درسی به وسیله عناصر آن
سایت های دیگر :
رای معلولیت جسمی یا حسی است.
الگوهای معلولیت
در پژوهش حاضر مبنای تحلیل فیلمها دو الگوی فردی و اجتماعی طبق نظر مایکل الیور خواهد بود. الیور الگوهای دیگر همچون خیریهای پزشکی و اخلاقی را برآیندی از الگوی فردی درنظر گرفته و زیرمجموعه آن قرار میدهد در فصل دوم این تحقیق تعاریف کامل این دو الگو ارائه خواهد شد.
1ـ 5ـ اهداف تحقیق
هدف اصلی
مشخص کردن نحوه انعکاس معلولیت و تصویرسازی از افراد معلول در فیلمهای منتخب
اهداف فرعی
1ـ مشخص کردن انطباق فیلمهای منتخب با الگوهای معلولیت.
2ـ تعیین میزان و نحوه انطباق فیلمهای منتخب با الگوهای معلولیت.
3ـ تعیین میزان مولفههای انعکاسیافته از الگوهای معلولیت در فیلمهای منتخب.
4ـ تعیین کلیشههای معلولیتی که در فیلمهای منتخب نمایش داده شدهاند.
5ـ تعیین میزان و نحوه کلیشهسازی از معلولیت در فیلمهای منتخب.
هدف کاربردی
نتایج پژوهش حاضر میتواند در تدوین الگوی مناسب فیلمسازی در حوزه معلولیت به فیلمسازان و کارگردانان یاری رساند و به مسئولین، متولیان کشور و مدیران رسانه امکان دهد تا با بهرهگیری عمیق و دقیق، از نتایج این پژوهش در سیاستگذاری های بلندمدت رسانهای و آموزشی استفاده کنند و درصدد تهیه شیوهنامه بازنمایی معلولیت در رسانه که لزوم آن بسیار حائز اهمیت است برآیند.
1ـ 6ـ سوالات تحقیق
سوال اصلی
ـ انعکاس تصاویر افراد معلول و معلولیت در فیلمهای منتخب چگونه است؟
سوالات فرعی
1ـ فیلمهای منتخب منطبق بر کدام الگوی مع
سایت های دیگر :
اعتیاد یک مسئله بزرگ بهداشتی و بلایی اجتماعی و دارای جنبههای متعدد اقتصادی، سیاسی ، فرهنگی ، روانی ، اخلاقی و حقوقی است. اعتیاد یک بیماری روانی، اجتماعی و اقتصادی است که از مصرف غیرطبیعی و غیرمجاز برخی مواد مانند الکل، تریاک، حشیش و. ناشی میشود و باعث وابستگی روانی یا فیزیولوژیک فرد مبتلا (معتاد) به این مواد میشود و در عملکرد جسمی، روانی و اجتماعی وی تأثیرات نامطلوب بر جای میگذارد.
پدیده اعتیاد در اولین مرحله ،انسانیت انسان را سلب مینماید. فرد معتاد ، کسی است که ابعاد وجودی خود را کاملا از دست داده است. او به بیماری مبتلا گردیده است که اگر درمان نشود و یا قابل علاج نباشد ، نه تنها جسم او ، بلکه روح وشخصیت او از گردونه و مدار جامعه انسانی خارج میگردد. او دیگر هیچ درکی از مفهوم انسانیت که ارزشهای چون کرامت و کرامت انسانی را با خود دارد ، نخواهد داشت . تمامی استعدادها و تواناییهای روحی ، فکری و جسمی او به همراه دود برخواسته از مواد افیونی ، نابود گردیده است. فرد معتاد از آنجایی که شخصیت و بودن خود را کاملا ازدست داده است ، دیگر برای خانواده ، جامعه ، کشور و هم نوعان هیچ ارزش و اعتباری قایل نمیباشد. اعتیاد به موادمخدر در اولین قدم ” جان ” و ” جسم ” فرد را قربانی و نابود میسازد.
پدیده اعتیاد در جهان امروز به صورت یک معضل باعث از هم پاشیده شدن بسیاری از خانوادهها ، به انحراف کشیده شدن بسیاری از جوانان و نوجوانان ، شیوع بسیاری از بیماریها و ضررهای فراوان اقتصادی و مرگ ومیر گردیده است . پدیده اعتیاد در تمامی جوامع بشری ، از منظر جامعه شناختی نوعی انحراف تلقی میگردد. کسانی که به این انحراف مبتلا میباشند دچار نوعی رفتار و تصور بیمارگونه و نابهنجار در جامعه هستند. وجود یک انحراف و نابهنجاری در جامعه می تواند نظم اجتماعی را دچار اخلال نماید. اخلال نظم اجتماعی می تواند ابعاد گوناگونی را شامل شود. بنا بر این شکل گیری کتلهای از افراد که در برخی از جوامع به گروه های بزرگ و قابل توجه معتادان تبدیل شده اند ، می تواند ساختار ، هنجارها و نظم اجتماعی را دچار اخلال سازد. آسیبی که اعتیاد به اعتبار و حیثیت جامعه وارد میسازد جبران ناپذیر میباشد. در منظر و افکار عمومی ، همانگونه که فرد معتاد از چشم ها افتاده و فاقد اعتبار است ؛ همینگونه جامعهای که دچار آفت اعتیاد گردد و سلامت خود را از دست بدهد ، از چشم انداز دیگر جوامع خواهد افتاد ، اعتبار و حیثیت لازم را دیگر نخواهد داشت.
در واقع اعتیاد به عنوان یک مشکل همه جانبه دامن گیر اجتماعات انسانی گردیده است . اعتیاد در لغت به معنی خود را به عادتی نکوهنده وقف کردن است به عبارت دیگر ابتلا اسارت آمیز به مادهای مخدر که از نظر جسمی یا اجتماعی زیان آور شمرده میشود اعتیاد نام دارد . اعتیاد مهمترین آسیب اجتماعی است که ریشه در عوامل اجتماعی و روانی مختلفی دارد و متقابلا بر روان فرد و اجتماع تاثیر میگذارد به عبارت دیگر بین اعتیاد ، جامعه و فرد رابطه ای بسیار نزدیک وجود دارد و عمق فاجعه آن گاه ظهور پیدا می کند که بدانیم بلای مذکور نقش موثر خود را بر روری افراد فعال و موثر جامعه ایفا می کند (اسعد
سایت های دیگر :