(استرنبرگ[1]، 1998)
رابطه سبک های تفکر با متغیرهای متعددی مورد بررسی قرارگرفته است. ژانگ پژوه ش های متعددی را پیرامون سبکهای تفکرانجام داده است. ژانگ[2](2002) نشان داد که سب ک های تفکر و رشد شناختی به هم وابسته اند و هر چقدر رشد شناختی بیشتر باشد فرد گرایش به استفاده از طیف وسیع تری از سبک های تفکر دارد. همچنین ژانگ(2002) نشان داد که بین سبک های تفکرو صفات شخصیتی براساس پرسش نامه پنج عاملی بزرگ شخصیت تفاوت وجود دارد.
شناخت و درک مدلهای مرتبط با سبکهای تفکر و یادگیری در واقع یکی از پیشرفتهای اساسی روان شناسی در قرن بیستم است. شناخت سبکهای تفکر و متغیرهای مرتبط با آن در آموزش و پرورش امری لازم و ضروری است زیرا بسیاری از تفاوتها در عملکرد افراد به جای نسبت دادن به توانایی، میتوان به سبکهای تفکر نسبت داد. به گونهای که اگر معلمان از سبکهای تفکر دانش آموزان خودآگاهی داشته باشند، با طراحی و جهت دهی مناسب فعالیتهای آموزشی میتوانند به نتایج مثبت و موثری برسند. (ژانک،2002 ، به نقل از جهانشاهی و ابراهیمی قوام، 1386)
سبک تفکر چیست؟ آیا سبک مترادف با توانایی است؟ استرنبرگ(1997) در پاسخ به این پرسش میگوید: سبک مترادف با توانایی نیست بلکه شیوهی ترجیحی تفکر یا به بیان دیگر، نحوه استفاده از تواناییهای بالقوه است. استرنبرگ بر اساس نظریهی خود مدیریتی ذهنی خود بر این باور است که ما یک سبک خاص نداریم بلکه دارای نیمرخی از سبکها هستیم. افراد ممکن است از توانایی های مشابه، اما سبکهای تفکر متفاوتی برخوردار باشند. این نظریه 13 سبک تفکر را توصیف می کند که در پنج بعد از یکدیگر متمایز میشوند: کارکردها، شکلها، سطوح، حوزه ها و گرایشها( استرنبرگ،1997)
به گونه ی مختصر، در بعد کارکرد، فرد دارای سبک تفکر قانون گذار تمایل به ایجاد، اختراع و طراحی دارد و کارها را به روش خود انجام میدهد. فرد دارای سبک تفکر اجرایی ، تمایل به پیروی از دستورها دارد و آنچه را که به او گفته میشود، انجام میدهد و فرد دارای سبک تفکر قضاوتگر تمایل به قضاوت و ارزیابی افراد و کارها دارد. در بعد اشکال خود مدیریتی ذهنی فرد چهار شکل به خود میگیرد: تک قطبی ، سلسله مراتبی ، الیگارشی و آنارشی. یک فرد با سبک تک قطبی از انجام تکالیفی لذت میبرد که به او اجازه میدهند در هر زمان صرفا بر یک تکلیف به گونه ی کامل متمرکز گردد، در حالی که فرد دارای سبک سلسله مراتبی ترجیح میدهد توجه خود را بین چند تکلیف اولویتبندی شده توزیع نماید و فرد با سبک الیگارشی تمایل دارد در همان محدودهی زمانی روی چند تکلیف کار کند، بدون اینکه هیچ اولویتی قایل شود. سرانجام، افراد با سبک آنارشی بیشتر از انجام تکالیفی لذت میبرند که در خصوص چه کجا کی و چگونه انجام دادن یک تکلیف اختیار لازم داشته باشند. در بعد سطوح خود مدیریتی ذهنی فرد در دو سطح کلی و جزئی انجام میگیرد. افراد کلی نگر به تصویر کلی یک موضوع توجه میکنند و بر باورهای انتزاعی متمرکز میشوند. در مقابل افراد با سبک تفکر جزیی نگر از انجام تکالیفی لذت میبرند که اجازهی کار روی ابعاد ویژه و اصلی یک موضوع و جزئیات عینی آنها را بدهد. در بعد حوزه ها خود مدیریتی ذهنی شامل دو حوزهی درونی و بیرونی است. افراد با سبک درونی از انجام تکالیفی لذت میبرند که بتوانند آنها را به گونه ی مستقل انجام دهند. در مقابل افراد با سبک بیرونی تکالیفی را ترجیح میدهند که فرصت لازم برای تعامل با دیگران را به آنها بدهد. در بعد گرایشها در خود مدیریتی ذهنی دو گرایش وجود دارد: آزاد اندیش و محافظه کار. افراد آزاد اندیش از انجام تکالیفی لذت میبرند که تازگی و ابهام دارد. درحالی که افراد دارای سبک محافظه کار، متمایل به رعایت قوانین و روش های موجود در انجام تکلیف میباشند. ( زانگ، 2001 به نقل از شکری و همکاران، 1385)
شرایط در حال گذر جامعه، زندگی را با مسائل و پیچیدگی های خاص خود مواجه نموده است. در این شرایط یکی از مهمترین مهارتهایی که قادر است بالندگی و بهداشت روانی افراد را در مواجهه با مشکلات آینده حفظ و تقویت نماید، مهارت حل مسئله به معنای اعم است، به نحوی که افراد
رابطه سبک های تفکر با متغیرهای متعددی مورد بررسی قرارگرفته است. ژانگ پژوه ش های متعددی را پیرامون سبکهای تفکرانجام داده است. ژانگ[2](2002) نشان داد که سب ک های تفکر و رشد شناختی به هم وابسته اند و هر چقدر رشد شناختی بیشتر باشد فرد گرایش به استفاده از طیف وسیع تری از سبک های تفکر دارد. همچنین ژانگ(2002) نشان داد که بین سبک های تفکرو صفات شخصیتی براساس پرسش نامه پنج عاملی بزرگ شخصیت تفاوت وجود دارد.
شناخت و درک مدلهای مرتبط با سبکهای تفکر و یادگیری در واقع یکی از پیشرفتهای اساسی روان شناسی در قرن بیستم است. شناخت سبکهای تفکر و متغیرهای مرتبط با آن در آموزش و پرورش امری لازم و ضروری است زیرا بسیاری از تفاوتها در عملکرد افراد به جای نسبت دادن به توانایی، میتوان به سبکهای تفکر نسبت داد. به گونهای که اگر معلمان از سبکهای تفکر دانش آموزان خودآگاهی داشته باشند، با طراحی و جهت دهی مناسب فعالیتهای آموزشی میتوانند به نتایج مثبت و موثری برسند. (ژانک،2002 ، به نقل از جهانشاهی و ابراهیمی قوام، 1386)
سبک تفکر چیست؟ آیا سبک مترادف با توانایی است؟ استرنبرگ(1997) در پاسخ به این پرسش میگوید: سبک مترادف با توانایی نیست بلکه شیوهی ترجیحی تفکر یا به بیان دیگر، نحوه استفاده از تواناییهای بالقوه است. استرنبرگ بر اساس نظریهی خود مدیریتی ذهنی خود بر این باور است که ما یک سبک خاص نداریم بلکه دارای نیمرخی از سبکها هستیم. افراد ممکن است از توانایی های مشابه، اما سبکهای تفکر متفاوتی برخوردار باشند. این نظریه 13 سبک تفکر را توصیف می کند که در پنج بعد از یکدیگر متمایز میشوند: کارکردها، شکلها، سطوح، حوزه ها و گرایشها( استرنبرگ،1997)
به گونه ی مختصر، در بعد کارکرد، فرد دارای سبک تفکر قانون گذار تمایل به ایجاد، اختراع و طراحی دارد و کارها را به روش خود انجام میدهد. فرد دارای سبک تفکر اجرایی ، تمایل به پیروی از دستورها دارد و آنچه را که به او گفته میشود، انجام میدهد و فرد دارای سبک تفکر قضاوتگر تمایل به قضاوت و ارزیابی افراد و کارها دارد. در بعد اشکال خود مدیریتی ذهنی فرد چهار شکل به خود میگیرد: تک قطبی ، سلسله مراتبی ، الیگارشی و آنارشی. یک فرد با سبک تک قطبی از انجام تکالیفی لذت میبرد که به او اجازه میدهند در هر زمان صرفا بر یک تکلیف به گونه ی کامل متمرکز گردد، در حالی که فرد دارای سبک سلسله مراتبی ترجیح میدهد توجه خود را بین چند تکلیف اولویتبندی شده توزیع نماید و فرد با سبک الیگارشی تمایل دارد در همان محدودهی زمانی روی چند تکلیف کار کند، بدون اینکه هیچ اولویتی قایل شود. سرانجام، افراد با سبک آنارشی بیشتر از انجام تکالیفی لذت میبرند که در خصوص چه کجا کی و چگونه انجام دادن یک تکلیف اختیار لازم داشته باشند. در بعد سطوح خود مدیریتی ذهنی فرد در دو سطح کلی و جزئی انجام میگیرد. افراد کلی نگر به تصویر کلی یک موضوع توجه میکنند و بر باورهای انتزاعی متمرکز میشوند. در مقابل افراد با سبک تفکر جزیی نگر از انجام تکالیفی لذت میبرند که اجازهی کار روی ابعاد ویژه و اصلی یک موضوع و جزئیات عینی آنها را بدهد. در بعد حوزه ها خود مدیریتی ذهنی شامل دو حوزهی درونی و بیرونی است. افراد با سبک درونی از انجام تکالیفی لذت میبرند که بتوانند آنها را به گونه ی مستقل انجام دهند. در مقابل افراد با سبک بیرونی تکالیفی را ترجیح میدهند که فرصت لازم برای تعامل با دیگران را به آنها بدهد. در بعد گرایشها در خود مدیریتی ذهنی دو گرایش وجود دارد: آزاد اندیش و محافظه کار. افراد آزاد اندیش از انجام تکالیفی لذت میبرند که تازگی و ابهام دارد. درحالی که افراد دارای سبک محافظه کار، متمایل به رعایت قوانین و روش های موجود در انجام تکلیف میباشند. ( زانگ، 2001 به نقل از شکری و همکاران، 1385)
شرایط در حال گذر جامعه، زندگی را با مسائل و پیچیدگی های خاص خود مواجه نموده است. در این شرایط یکی از مهمترین مهارتهایی که قادر است بالندگی و بهداشت روانی افراد را در مواجهه با مشکلات آینده حفظ و تقویت نماید، مهارت حل مسئله به معنای اعم است، به نحوی که افراد
سایت های دیگر :
فرم در حال بارگذاری ...