ز لحاظ صرفه جویی در هزینه های مادی و معنوی برخوردار است. انسان موجودی پیچیده و دارای ابعاد مختلفی است که حیات وی در اثر تعادل نسبی این ابعاد هضم شده و دوام می آورد. یکی از این ابعاد، سلامت روان می باشد که نظام نامه ی سازمان سلامت روان بهداشت جهانی آن را اینگونه تعریف می کند ، حالت کامل آسایش و کامیابی زیستی- روانی و اجتماعی است و صرف فقدان بیماری یا معلولیت نمی باشد سلامت روانی در مفهوم عام خود نیز به سلامت فکر و تعادل روانی و دارا بودن خصوصیات مثبت روانی اتلاق می گردد و راه های دست یابی به سلامت فکر و روح که برای تعالی و تکامل فردی و ا جتماعی انسانها ناظم است با پرداختن به آن روشن می شود وهمچنین در مفهوم تخصصی خود رشته ای از بهداشت است که افراد تحصیلکرده و دارای مهارت و تجربیات خاص با اتخاذ روش های علمی ، آن را به مردم آموزش می دهند. کار و شغل، نقش مهمی در زندگی افراد داشته، تأثیرات قابل توجهی در سلامت روانی آنها دارد. از دهه 1960 تاکنون، توجه به شغل، سهم عمده ای از زندگی افراد را تشکیل داده و اشتغال را یک چالش هیجان آور برای افراد دانسته است مایر و همکاران (2002) هوش هیجانی[10] را به عنوان مجموعه ای از تواناییها در نظر گرفته اند که ادراک، بیان، جذب، فهم و تنظیم هیجان را میسر می سازد. به علاوه رشد فکری و عاطفی را بر میانگیزد (مایر[11] و سالووی[12] ، 1997؛ مایر و همکاران، 2000). کافتسیوس[13]، (2004) دریافتند که هوش هیجانی شامل چهار توانایی است: 1- توانایی ادراک هیجان. 2- ادراک هیجان به منظور استفاده در دیگر فرایندهای ذهنی 3- فهم هیجان. 4- توانایی مدیریت هیجان. با توجه به این که پرخاشگری نوعی هیجان محسوب می شود (گلمن، 1995) و یکی از مؤلفه های هوش هیجانی مدیریت هیجانات است (کیاروچی و فورگاس، 2001) با آموزش این توانایی ها به کارکنان هیجان ها را میشود کنترل کرد. هوش معنوی نیز برای نخستین بار در سال 1996 توسط استیونز[14] مطرح شد. بعد در سال 1999 توسط امونز[15] گسترش یافت. امونز(2000) پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیتها و منابع معنوی در زمینهها و موقعیت عملی در نظر میگیرد. هوش معنوی یا SQ همان توانایی است که به ما قدرت دیدن رؤیاها و تلاش و کوشش برای دست یافتن به آنها را ارزانی میدارد. این هوش زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها اعتقاد داریم و نقش باورها، عقاید و ارزشها را در فعالیتهایی که بر عهده میگیریم، دارا میباشد. هوشی که به واسطه آن به سؤال سازی در رابطه با مسایل بنیادی زندگیمان میپردازیم و با کمک آن، تحول و تغییر را در زندگی پذیرا میشویم، هوشی که قادریم توسط آن به فعالیتها و نحوه عملکردهایمان مفهومی وسیعتر، غنیتر، پربارتر و پرمعناتر بخشیم. افرادی که دیدگاه معنوی دارند، نسبت به تغییر پذیراتر و به دنبال هدف و معنا برای سازمان خود هستند. اهمیت اتصال به یک کل بزرگتر را میفهمند، ادراک و بیانی فردی از معنویت خود دارند و نیاز به رقابت نیست، در نتیجه افراد راحتتر به یکدیگر اعتماد میکنند و اطلاعات و کارشان را به اشتراک میگذارند و با همکاران خود هماهنگ میشوند تا به اهداف نهایی خود برسند. فرد معنوی در محیط کار در برخورد با موقعیتها به جای مداخله در امور، به ایجاد بصیرت میپردازد و به جای مطرح کردن
سایت های دیگر :
فرم در حال بارگذاری ...