از تلاش برای نیل به کمال کسب می کند . آدلر معتقد است که تلاش برای تفوق و برتری ممکن است به هزاران شکل مختلف تجلی کند و هر فردی به شیوه ی خاص خود را برای کسب کمال به کار بندد . مثلا فرد روان دنژند برای نیل به عزت نفس ، قدرت و بزرگ جلوه دادن خویش تلاش می کند . به عبارت دیگر چنین فردی برای هدفهای خود پسندانه و خود مدارانه می کوشد . در حالی که فرد عادی برای برای هدفهایی تلاش می کند که در درجه اول ماهینی اجتماعی دارند . فرد برای آن نوع تفوق و برتری تلاش می کند که امنیت خاطر و سازگاروری لازم و متناسب با هدف قبلی او را برایش تامین کند . نوع و چگونگی تجلی تلاشهای فرد برای تفوق و برتری به احساس حقارت او و راه های جبرانی انتخاب شده دتوسط او سنگینی دارد : که در نتیجه به شخصیت او وجه خاصی می بخشند ( کرسینی ، هال ، سیندزی به نقل از شفیع آنادی و ناصری 1375) . بعدها آدلربا ارائه نظر معتدی شد که احساس حقارت از نوعی احساس بی کمال یا نا تمامی در هر بعد زندگی ناشی می شود . ( آدلر ، کریسینی ، هال و لیندزی به نقل از شفیع آبادی 1375) .
هیچ چیز در دنیا برای نوجوان به اندازه پرسشهایی که به هویت او مربوط می شود نگرانی و دلواپسی ایجاد نمی کند ، این که او به گمال خویش چگونه آدلی است و این که درباره استنباط دیگران درباره او چه احساسی دارد او را برای تسلط برخود به تلاش وات می دارد .
یک روانکاو امریکایی به نام دکتر اریک اچ اریکسون می نویسد :
معرفت هر فرد به هویت خود منوط به این است که تصویر یا تصویرهایی که وی از خود دارد و چهره ای که دیگران از او ترسیم می کنند کدام زودتر در ضمیر او جایگزین می شود . غرور و حساسیت نوجوانان و همچنین سنگدلی ظاهری انها نسبت به امور بی پروایی انها در انتقاد به همین موضوع بستگی دارد . نوجوانان گاه به گاه برای زمانی کوتاه یا طولانی و با میزانهای متفاوتی ناگهان تصمیم می گیرند که بکوشند درست همان چیزی شوند که مردن خلاف ان را از انها انتظار دارند . به عبارت دیگر نوجوانان شرایط سخت رانده شدن و بزهکار بودن هویتی بیش از انچه عوامل محیطی و دیگران به انان عرضه می کنند به خود می گیرند و حتی یک هویت منفی بر می گزینند .
همین هویت منفی پیش از انکه کودکی به بزهکاری عادت کرده باشد برای شروع بزهکاری کفایت می کند و می تواند توجیهی برای طغیان یک نوجوان باشد . وانگهی نوجوان به خوبی حس می کند که بد بودن بهتر از هیچ بودن است . هویت منفی دست کم به نوجوان کمک می کند تا ابهامها و تردیدهایی را که نوجوان درباره خویش و تصور دیگران از خود دارد بیرون بریزد هر چند که نمی تواند انها را از بین ببرد ( هنری ماسن و دیگران 1373) .
خلاصه اینکه همراه با زیستن در شرایط اجتماعی نیاز به احساس ارزش به نحو سالم و متعادل ان در انسان به وجود می اید و برای حفظ سلامت و تعادل روانی و حتی تکامل وجودی او ضروری است . معمولا اگر بر این نیاز خللی وارد شود احساس حقارت یا خود بزرگ بینی در افراد ایجاد می شود . هر دو این قطبهای احساس نشان دهنده این واقعیت است که خود در صورت اختلال در احساس ارزشمندی قادر به درک واقعیت و واکنشهای دیگران نسبت به خود نیست . (( بیابانگر 1372)) .
بسیاری از مشکلات انسان در رابطه با عزت نفس او ایجاد می شود . اگر او به خودبها دهد کمتر به احساس منفی و افکار آزارنده تن می دهد و بین اعمال خویش ، باورها و اعتقغادات خود هماهنگی ایجاد می کند . همچنین مرکز احساسات هر شخص راجع به خودش از غزت نفس وی ناشی می شود با توجه به این نکته این پژوهش بر ان است تا به رابطه ی عزت نفس با پرخاشگری دانش آموزان بپردازند . که چرا اصولا افراد پرخاشگرند و شدن ان در افراد مختلف متفاوت است و چه افرادی پرخاشگری بیشتری دارند و چه افرادی پرخاشگری انها کمتر است و اصولا رابطه عزت نفس با پرخاشگری چییست ؟ و آیا تفاوتی در عزت نفس و پرخاشگری بین دختران و پسران وجود دارد یا خیر ؟
3-1: اهداف تحقیق
الف : اولین و اساسی ترین هدف این تحقیق
سایت های دیگر :
فرم در حال بارگذاری ...