ام آموزش پرورش با فراهم آوردن تجربه های متعدد برای دانش آموزان ، تلاش دارد آنها را به شهروندانی خوب تبدیل کند . به عبارتی می توان گفت هدف تعلیم و تربیت تعالی بخشیدن به انسانهاست ، رسیدن به این هدف ، رشد همه جانبه دانش آموزان را می طلبد . بدین منظور ، مجموعه ای از برنامه ها و فعالیت ها در قالب نظام آموزش و پرورش شکل گرفته اند که یکی از آنها برنامه های مشاوره و راهنمایی است . برنامه های مشاوره در مدرسه به منظور هدایت رشد متعادل و همه جانبه دانش آموزان طراحی شده اند . مشاور مدرسه با ایجاد هماهنگی در فعالیت های مختلف مدرسه زمینه رشد سالم دانش آموزان را فراهم میکند (سینک ، 86 ، ص 1) .
راهنمایی هر چند به صورت ساده و ابتدایی ، از آغاز تمدن آدمی وجود داشته و با پیچیده شدن زندگی و تحول تدریجی جامعه ، از حالتی سنتی به صنعتی پیشرفته است و ضرورت و اهمیت آن افزایش یافته است . ایجاد و گسترش مکتب خانه ها و مدرسه ها در واقع نوعی زمینه سازی و ایجاد فرصت برای راهنمایی بودند ، چرا که در این مکانها معلم با دلسوزی تمام شاگردان را در خواندن و نوشتن و یادگیری درسهای مختلف کمک و راهنمایی می کرد ( وکیلیان ، 81 ، ص4) .
با صنعتی شدن جامعه ها و پیشرفت روز افزون آنها و افزایش چشمگیر حرفه ها و شغلها و به دنبا ل آن دشواری مسئله انتخاب صحیح و مناسب ، توجه به امر هدایت و ارشاد و راهنمایی به معنای خاص آن زیاد شد و ضمن ظهور و گسترش مرکز های بسیار راهنمایی و مشاوره به منظور یاری و کمک به افراد ، صاحب نظران و متخصصان نیز به روشن کردن هدفها ، تعریف و راهنمایی اقدام کرده و انبوهی از ادبیات راهنمایی و ارشاد را در زمینه ها به ویژه تعلیم و تربیت بوجود آوردند . به علاوه ، تحولات و دگرگونیهای زیادی که هر روزه اتفاق می افتد ، ضرورت توجه به امر راهنمایی و مشاوره را بیشتر می کند ( همان منبع ، ص 5) .
بیان مسئله :
با توجه به اینکه ما کشوری در حال توسعه هستیم و جامعه ما در حال خارج شدن از حالت سنتی به جامعه صنعتی می باشد و در جامعه صنعتی با توجه به گستردگی و وسعت اطلاعات و تعدد و تنوع گزینه ها و پیشرفت تکنولوژی ، انتخاب صحیح و مناسب مشکل است و فرد برای تصمیم گیری مناسب به کمک دیگران نیاز دارد و بدون یاری آنان اتخاذ تصمیمات سنجید و درست محال است (شفیع آبادی ، 1385 ، ص14) .
یکی از راهکارهای مناسب برای مقابله با بحران و مشکلات اجتماعی آنست که اصلاح مشکلات و ارائه راهکارهای مناسب و تغییر رفتار از نسل جوان – یعنی دانش آموزان مدارس – آغاز گردد چرا که نظام آموزش پرورش تأثیری نافذ بر نهادهای اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی دارد ؛ امروزه در نظام آموزشی ، معلمان همانند یک ماشین عمل می کنند و دانش آموزان را با مشتی اصول و حقایق آشنا می سازنند و هم
سایت های دیگر :
و هیجانات خویش را ابراز دارد به همین منظور در هنگام کشمکشهای درونی از اصطلاحاتی چون دلهره، دلشوره و نگرانی استفاده کرده است که در زبان کنونی روانشناسی اضطراب نامیده میشود.
اضطراب به منزلهی بخشی از زندگی هر انسان، در همهی افراد در حدی اعتدالآمیز وجود دارد و در این حد به عنوان پاسخی سازشیافته تلقی می شود به گونهای که میتوان گفت، «اگر اضطراب نبود همهی ما پشت میزهایمان به خواب میرفتیم» (دادستان، 1384).
سطح معینی از اضطراب برای مسائل مختلف زندگی ضروری است با این حال، فراتر از این سطح معین، اضطراب نقش انطباقی خود را از دست میدهد و به صورت عامل تخریب موقعیتها در میآید و همراه با درد و رنجی میگردد که به زحمت میتوان آن را تحمل کرد و حالت بیمارگونه به خود میگیرد این نوع اضطراب است که استعدادها را تخریب میکند، مشکلات در تمرکز و حافظه به وجود میآورد و فرد مبتلا نمیتواند با شرایط موجود زندگی و محیطش روبرو شود و با آنها کنار بیاید.
نوجوانان و دانشآموزان دبیرستانی در معرض رویدادهای مختلفی در محیط خانه و مدرسه و در روابط با دوستان و همسالان خود قرار دارند. مسائلی چون نگرانیهایی درباره تحصیل، آینده شغلی، ازدواج، رضایت والدین، ایفای نقش خود در جامعه و از همه مهمتر تغییرات جسمی و جنسی ناشی از دوره بلوغ برای آنها اشتغال ذهنی به وجود میآورد و در نتیجه ناخواسته دچار اضطراب میشوند.
در مطالعهای همهگیر شناسانه که برنشتاین[1] و همکارانش (1995) انجام دادند به این نتیجه دست یافتند که بین 8% الی 12% از نوجوانان از اختلالات اضطرابی رنج میبرند که در عملکرد روزانه آنها تداخل ایجاد میکند.
در همین راستا در مطالعهای که توسط کندال[2] و همکارانش (2010) بر روی نمونهای شامل 488 نفر از نوجوانان 7-17 سال انجام داده شد شیوع انواع اختلالات اضطرابی را بین 10تا 20 درصد گزارش کردند.
یافتههای تحقیق احمدی و همکارانش (1392) با عنوان بررسی شیوع اضطراب در دانشآموزان دبیرستانی شیراز نشان داد که درصد بالایی از دانشآموزان (54%) دچار اضطراب هستند که شیوع به طور معنیداری در دختران بیشتر بود ( ).
در همین راستا در پژوهشی دیگر که توسط مشکانی (1377) بر روی دانشآموزان دبیرستان قاسم آباد اسلامشهر انجام گرفت 15 درصد جمعیت مورد مطالعه دارای اضطراب آشکار و 20 درصد دارای اضطراب پنهان بودند.
همچنین بین اضطراب با میزان جنس، محل تحصیل، پایه تحصیلی و رشته تحصیلی ارتباط معنیداری یافت نشد. و میزان اضطراب دختران بالاتر از پسران بود.
از آنجا که یکی از اهداف اساسی روانشناسی ایجاد بهداشت روانی در سطح جامعه و پیشگیری از بیماریهای روانی است. اگر بتوان بیماریها را در مراحل نخستین و اولیه تشخیص داد و به درمان مؤثر و فوری آن پرداخت. به طور قطعی بسیار مؤثرتر از آن است که بخواهیم بیماری روانی که تمام علائم را داراست درمان نمود این مسأله در مورد قشر دانشآموز که پشتوانه و سرما
سایت های دیگر :
نتیجه گیری
بحث و نتیجه گیری. 75
منابع : 86
پیوستها 9
چکیده:
باورهای هوشی به رفتار فرد جهت داده و پیشبینی رفتار او را برای دیگران ممکن میسازد. جهتگیری هدفی نیز الگوی یکپارچهای از باورها، اسناد و عواطف است که به رفتار تحصیلی فرد جهت میدهد و روشهای مختلف نزدیک شدن، درگیر شدن و یا پاسخدهی به موقعیتهای پیشرفت را شامل میشود. بنابراین با هدف از پژوهش حاضر بررسی مقایسهای باورهای هوشی دو گروه از دانشجویان است. جامعهی پژوهشی حاضر را دو گروه از دانشجویان دانشگاه آزاد و رازی کرمانشاه تشکیل می دهند. در این پژوهش با بهره گرفتن از نمونه گیری تصادفی ساده 100 نفر از دانشجویان پسر و دختر شهر کرمانشاه از دو دانشگاه بهعنوان نمونه انتخاب شدند نتایج پژوهش نشان داد که: الف) اکثریت دانشجویان با جهتگیری هدفی تبحری دارای باور هوشی افزایشی هستند؛ ب) اکثریت دانشجویان با باور هوشی ذاتی دارای جهتگیری هدفی عملکردی هستند؛ ج) باورهای هوشی توانایی پیشبینی جهتگیری هدفی را دارد.
واژگان کلیدی:
بارهای هوشی ، دانشجو، دانشگاه آزاد، دانشگاه رازی، جهت گیری.
فصل اول
کلیات
مقدمه:
به نظر میرسد از هرکس بپرسیم هوش چیست می تواند پاسخ آن را به درستی به ما بدهد. مفاهیمی مانند: کم هوش- باهوش- زرنگ- تنبل و نظایر آنها به راحتی بر زبان مردم جاری میشوند و در ارتباطهای بین آنها به کار میروند. آیا به راستی این افراد میتوانند دقیقا بگویند که هوش چیست؟ ماهیت آن چگونه است؟ نحوه شکل گیری و عوامل تشکیل دهنده آن به چه صورت است؟
مسلماً افراد معمولی جامعه قادر به پاسخگویی به این پرسشها نیستند و حتی چنین انتظاری از آنان غیر معقول است. همچنان که افراد بشر از نظر شکل و قیافه ظاهری با یکدیگر تفاوت دارند از نظر خصایص روانی مانند: هوش- استعداد- رغبت و دیگر ویژگیهای روانی و شخصیتی نیز بین آنان تفاوت آشکاری وجود دارد.
از انجا که شیوه برخورد افراد با موقعیتهای مختلف زندگی روزمره و توانایی آنان در حل مسائل زندگی نشانگر سطوح مختلف تواناییهای آنهاست لذا متفکران گونه ای از استعداد با توانایی کلی را که لازمه موفقیت در این موقعیتهاست مورد توجه قرار دادهاند.
عامه مردم هوش را توانایی یادگیری-درک موقعیتهای جدید و برخورد صحیح با موقعیت ها میدانند. در بیان روزمره شخص
سایت های دیگر :
با معنا می تواند به فرد توان تغییر و تحول بدهد، همچنین می تواند به فرد کمک کند تا هیجانات موجود در زندگی و اشتغال خود، احساس رضایت و شادکامی داشته باشد(ابراهیمی، 1386). از این رو پژوهش حاضر در پی بررسی رابطه هوش هیجانی و هوش معنوی با رضایت از زندگی در زوج های جوان شاغل شهر کرمانشاه است.
بیان مسئله
خانواده نخستین و منحصر به فردترین نهاد اجتماعی است که سلامت و موفقیت یک جامعه را مرهون سلامتی و رضامندی اعضای ان دانسته اند، چراکه هیچ نهادی بر افراد جامعه تا این حد عمیق و بادوام نیست. زوج های جوان برای داشتن یک خانواده سالم تحت تاثیر عوامل بسیاری قرار دارند، از جمله شاغل بودن یک یا هر دوی آنهاست(امان الهی، 1384).
شاغل بودن تعریف کار، در بر گیرنده تمام افرادی است که حداقل یک ساعت در هفته کار کرده و یا بنا به دلایلی به طور موقت کار را ترک کرده باشند. یکی دیگر از عواملی که بر احساس موفقیت یا عدم موفقیت نظام زناشویی زوج های جوان تاثیر گذار است. احساس رضایت از زندگی است(حق شناس، 1388).
شواهد نشان میدهد انسانهایی که شادمان هستند بنظر خلاق تر و مطلوب تر بوده و حتی بنظر می رسد که عمر طولانی تری دارند اما اغلب نیل به شادکامی یا رضایت از زندگی ساده بنظر می رسد و هیچ انسان موفقی نیست که از هنر “رضایت از زندگی” برخوردار نباشد (خویشتن دار، 1385). در بررسی های انجام شده در دو دهه گذشته پیرامون سازه روانشناختی احساس خوشبختی ذهنی، مدل سه بعدی احساس خوشبختی ذهنی که عبارت است از احساس مثبت، منفی ورضایت از زندگی مورد توجه بوده است . تصور ذهنی دو بعد رضایت از زندگی بیشتر مقوله ای شناختی است در حالیکه احساس منفی و مثبت مقوله ای احساسی و عاطفی به شمار میروند و جزیی از هوش هیجانی می باشند . مفهومی پایدار و فراگیر است که احساس و نظرکلی مردم جامعه را نسبت به جهانی که در ان زندگی می کنند، منعکس میکند(دینر[5]، 2003 .
احساس بهزیستی و رضایت از زندگی ،از مولفه های نگرش مثبت اقراد نسبت به جهانی است که در آن زندگی می کنند . رضایت از زندگی با ارزش ها ارتباط نزدیک اما پیچیده ای دارد و با معیارهایی که افراد بر پایه آن درک ذهنی خود را از خوشبختی ارزیابی میکنند متفاوت است . رضایت از زندگی در کل بازتاب توازن میان آرزوهای و وضغیت فعلی او می باشد به بیان دیگر هرچه شکاف میان آرزوهای فرد و وضغیت عینی او بیشتر باشد رضایت مندی او کاهش می یابد (اینگهارت،1373)بر اساس برخی مطالعات مولفه های مفهوم رضایت از زندگی می تواند بر اساس مولفه هایی مانند هوش و به خصوص هوش هیجانی پیش بینی شود(اکسترمرا و فرنادز[6]، 2011). مسئله هوش به عنوان یک ویژگی اساسی است که تفاوت فردی را بین انسانها موجب می شود و از ابتدای تاریخ مکتوب زندگی انسان مورد توجه بوده است. اما از آغاز مطالعه هوش غالبا بر جنبه های شناختی هوش یعنی توانایی عاطفی، هیجانی، شخصی و اجتماعی مورد توجه قرار می گیرد. بلکه در پیش بینی توانایی فرد برای موفقیت و سازگاری در زندگی نیز مورد اهمیت واقع شده است (ونگ و لاو[7]، 2003). هوش معنوی به عنوان یکی مفاهیم جدید هوش، دربردارنده نوع سازگاری و رفتار حل مساله است که بالاترین سطوح رشد را در حیطه های شناختی، اخلاقی، هیجانی، بین فردی و شامل می شود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده های اطراف و دست یابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می نماید. این هوش به فرد دیدی کلی در مورد زندگی و همه تجارب و رویدادها می دهد و او را قادر می سازد به ارچوب بندی و تفسیر مجدد تجارب خود پر داخته، شناخت و معرفت خویش را عمق بخشد ( غباری بناب ، سلیمی، سلیمانی و مقدم، 1387). ولمن هوش معنوی را به عنوان طرفیت انسان برای پرسیدن سئوالات غایی درباره زندگی و تجارب همزمان و ارتباط هر یک از ما با دنیایی که در آن زندگی می کنیم، تعریف می کند (ولمن[8]، 2010). هوش معنوی یا SQ همان توانایی است که به ما قدرت میدهد تا برای بدست آوردن رویاها تلاش و کوشش کنیم . این هوش تمام آن چیزهایی است که ما به آنها معتقدیم و در بر دارنده نق
سایت های دیگر :
مطالعات گستردهای در زمینه متغیرهای مرتبط و مؤثر با آن انجام گرفته است. به عقیده برخی از صاحبنظران مجموعهای از عوامل شناختی، متغیرهای محیطی، متغیرهای شخصیتی و متغیر جنسیت بر خلاقیت مؤثر است.(آیزیک[5]، 2005)
در رابطه با خلاقیت، روانشناسان اجتماعی به نقش ساختارهای اجتماعی در پرورش افراد خلاق تاکید دارند. در این گروه پژوهشها، خلاقیت به صورت سیستمی متشکل از عناصر متعدد شناختی در بافت اجتماعی تعریف میگردد و این افراد بر این باورند که خانواده، مدرسه و به طور کلی محیط اجتماعی به عنوان عناصر تشکیل دهنده موقعیت خلاق مطرح هستند(جفری و کرافت[6]، 2001)
تردیدی نیست که خانواده به عنوان نخستین نهاد اجتماعی و قوی ترین سیستم، بر پایه ریزی رفتار و شکل گیری شخصیت و فرآیندهای درونی فرزند تاثیر به سزایی دارد و آنها را شکل می دهد. بسیاری از ویژگیهای شخصیتی کودک تحت تاثیر ویژگی شخصیتی و فرزند پروری والدین آنها است(لیل آبادی، 1375).
در خلال ده های گذشته، محققان سعی در شناخت عواملی داشته اند که بر پیوند مادر و کودک موثر بوده و آن را هدایت و راهنمایی می کند. در این میان آنچه خودنمایی می کند هیجانها و بازخورد های مادر به عنوان مراقبت کننده اصلی است(بالبی[7]،1976، ترجمه ثقفیان ، 1359).
“یگانگی” مادر در جهان کودک باعث میشود تا حالتها و هیجانها و شیوههای تربیتی وی نقش به سزا در محیط درونی و برونی کودک ایفا نماید، لذا سهم قابل توجهی از سیر خلاقیت کودک به اشکال ارتباطی اعمال شده از سوی مادر اختصاص دارد (فروید[8]، 1940، ترجمه افشار ، 1371).
به نظر گلمن[9]، برای مادران، کیفیت هوش هیجانی به مثانه آگاهی از احساسات کودک، توانایی همدردی، آرامش بخشی و راهنمایی کودک است(گلمن ، 1998، ترجمه پارسا، 1384).
در طول دوره های تکامل فرزند، مادر در رویا رویی با رویداد های مختلف محیطی – از جمله تکالیف سخت و مداوم تعامل با فرزند، درگیر هیجانهای ناهشیاری است که می توانند از طریق حالتهای صورت، اندام وکلام به کودک منتقل شود. این هیجانها باید رهبری شوند تا مادر بتواند در تامین آرامش کودک با فرایند برون ریزی وی سهیم باشد. اشپیتز، از انجا که مادر نسبت به این هیجانها ناهشیار است و به سختی می تواند به طور هوشیار انه آنها را مهار نماید. شناخت، تنظیم، و هدایت فرایند هیجان های مختلف وارده به مادر، در جهت ایجاد هیجان های مثبت در کودک ضروری به نظر می رسد(دادستان ، 1378).
رضوی(1385) در تحقیقی در ارتباط با هوش هیجانی والدین و خلاقیت کودکان ابراز میدارد که بین هوشهیجانی مادران و خلاقیت کودکان رابطه مثبت وجود دارد و مادران با هوش هیجانی بالا دارای کودکانی خلاقتر هستند.
گاتمن[10]، مادرانی با هوش هیجانی بالا را، پروش دهنده کودکانی می داند که از نظر فیزیکی سالمنتر و از نظر هیجانی رشد یافته تر و حتی در موقعیت های بحران، قادر به آرام سازی خود می باشند.انتظار می
سایت های دیگر :