:
اتحادیه اروپا به عنوان بازیگری مهم در نظام بینالملل مطرح است و با توجه به تحولات و تغییر در نظم بین المللی، این بازیگر در پی نقشآفرینی مثبت و ارتقاء جایگاه خود در عرصه های مختلف است. این گزارهها خلاصهای از جمعبندی نگارنده از فصل گذشته است که به بررسی جایگاه کلی اتحادیه اروپا در نظام جهانی اختصاص داشت. نقشپذیری مثبت اتحادیه اروپا به عنوان بازیگری هنجاری که تحت عناوینی چون «قدرت مدنی یا غیرنظامی»، «قدرت نرم» و اخیراً «قدرت هنجاری» مطرح میشود نشان میدهد که این بازیگر به دنبال بازتعریف نقشی است که یک قدرت بزرگ در جامعه جهانی به عهده میگیرد. بر این اساس اتحادیه اروپا تأکید خود را بر ارزشها و هنجارهایی گذاشته است که مبنای غیرمادی و به نوعی نرمافزارانه دارند. با توجه به این موضوع و با عنایت به داده های فصول گذشته، این فصل به واکاوی نقش و جایگاه ارزشی ـ هنجاری اتحادیه اروپا در جامعه جهانی میپردازد. فهم قدرت هنجاری اروپا، درک جایگاه هنجاری اتحادیه اروپا در جامعه جهانی، جهانیشدن و جایگاه ارزشی ـ هنجاری اتحادیه اروپا و هویت اروپا و هنجارهای اروپا از جمله عناوین فرعی است که در این فصل بدان پرداخته میشود.
گفتار اول:
۱-۴) نگاهی تئوریک به قدرت هنجاری اتحادیه اروپا
با توجه به این که ساختارها به رفتار بازیگران اجتماعی و سیاسی، اعم از افراد و کشورها شکل میدهند، ساختارهای هنجاری یا انگارهای (مانند فرهنگ، زبان، مذهب، گفتمان و غیره که هم جنبه شناختی دارند و هم جنبه ارزشی) به همان اندازه ساختارهای مادی حایز اهمیت هستند. واینر یکی از مهمترین گزارههای رهیافت سازهانگاری را این میداند که، «محیط جهانی تنها به عوامل مادی محدود نمی شود؛ بلکه فاکتورهای فکری و هنجاری نیز از اهمیت برخوردارند»(Wiener, 2003). رویکرد سازهانگاری، علاوه بر جنبه تنظیمی بر جنبه تکوینی هنجارها نیز توجه دارند و بر این اعتقادند که هنجارها در پی فرایندها مانند تعاملات به وجود می آیند و این تفاوت محسوسی میان این دو رویکرد است(See: Kratochwil, 1989). پس در رویکرد سازهانگاری، هویت کنشگران یعنی «کیستی و چیستی» شان را هنجارها، ارزشها و ایدههای نهادینه در محیط آن شکل میدهند و متعاقب شکلگیری این هویت است که کنشگران میتوانند منافعشان را تعریف کنند(مشیرزاده، ۱۳۸۵: ۱۶). سازهانگاران به ویژه ونت استدلال میکنند که پدیده های اجتماعی مانند هنجارها، تهدید، قدرت و هویت از طریق فرایند تعاملی که معنای جمعی آن را ایجاد میکند ساخته میشود(Wendt, 1992: 391-397).
لازم به ذکر است که نظریه پست مدرن در روابط بینالملل نیز حرفهای زیادی در خصوص قدرت هنجاری اتحادیه اروپا زده است. فردریش نیچه[۱۵۸]، ژان بودریار[۱۵۹]، ژاک دریدا[۱۶۰] و جولیا کریستوا[۱۶۱] همگی کمکهای مهمی به پرسش مربوط به اتحادیه اروپا و نظریه هنجاری نمودهاند(Manners, 2006 a: 125).
با عنایت به این گزارهها باید گفت چندین دهه پیش توجه به قدرت هنجاری اتحادیه اروپا مورد توجه قرار گرفت. به طور مشخصتر، سی سال پیش، در صفحات مجله مطالعات بازار مشترک[۱۶۲]، هدلی بول[۱۶۳] (۱۹۸۲) نقد تندی از قدرت مدنی (غیرنظامی) جامعه اروپا در امور بین المللی انجام داد. از آن زمان نقش فزایندهای از اتحادیه اروپا در حوزه های سیاست امنیتی و دفاعی منجر به اغواکنندگی[۱۶۴] قدرت نظامی در اروپا شد[۱۶۵](Manners, 2002: 235). برخی از صاحبنظران مدعی هستند که سیاست خارجی هنجاری اتحادیه اروپا محصول شیوه متفاوتی است که اتحادیه از طریق آن دنیا را مینگرد. برای برخی صاحبنظران چون لئونارد[۱۶۶] و کوپر[۱۶۷] این سیاست خارجی هنجاری، محصول قدرت اتحادیه اروپایی است. از نظر این دو، پس از قرنها درگیری، کشورهای اروپایی به این نتیجه رسیدهاند که همکاری و همگرایی تنها راه دستیابی به امنیت، صلح و رفاه است. این منطق داخلی نشأت گرفته از اندیشه های کانت، به عوالم سیاست تسری یافته و سیاست خارجی هنجاری اروپا را ایجاد کرده است(شیرغلامی، ۱۳۸۶: ۸۸۷). رابرت کاگان با این استدلال که «اروپاییها از ونوس آمده و آمریکاییها از مریخ[۱۶۸]» معتقد است که ایالات متحده بر قدرت نظامی خود متکی است و یک چشمانداز استراتژیک در روابط بینالملل که اصطلاحاً جنگ همه علیه همۀ هابزی[۱۶۹] گفته میشود، دارد و اتحادیه اروپا با رویکردی کانتی[۱۷۰]، بر رویکرد نرم و بر ابزار غیرنظامی (مدنی) تمرکز دارد(Sjursen, 2006 a: 237).
بر این اساس گروهی از دانشمندان (مانند اسمیت، تِلو و لیدی) بر این باورند که اتحادیه اروپا میتواند بر برخی از نتایج جهان تأثیر بگذارد، اما این بازیگر تنها در حاشیه و تنها به عنوان یک قدرت مدنی (غیرنظامی) و از طریق به کارگیری ابزارهای هنجاری تأثیرگذار است(Howorth, 2010: 458). اروپا در تکاپوی نظم پساوستفالیایی، به دنبال خروج از روابط سنتی میان واحدها در جامعه جهانی است و با برجستهسازی ابعاد غیرمادی قدرت، به دنبال پیادهسازی ارزشها و هنجارهای مد نظر خود است. این رویکرد به طور جدی از اوایل دهه ۱۹۹۰ و پس از معاهده ماستریخت در سیاستگذاریهای اتحادیه اروپا پیگیری میشود اما توجه به آن در این اتحادیه به سالهای پیشتر باز میگردد.
به هر حال باید اذعان داشت که در طول دهه اخیر بحثهای زیادی در خصوص قدرت هنجاری اتحادیه اروپا صورت گرفته است (Sjursen, 2006 b)(Lucarelli and Manners, 2006)(Mayer and Vogt, 2006)(Whitman, 2011).
******
گفتار دوم:<br< p=””></br<>
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |
/>۲-۴) قدرت هنجاری اتحادیه اروپا در نظام جهانی
اتحادیه اروپا به عنوان یکی از مهمترین و منسجمترین اتحادهای متشکل از دولتها در ابعاد سیاسی ـ اقتصادی، پس از جنگ جهانی دوم گامهای زیادی در جهت همگرایی و هماهنگی بیشتر و همچنین گسترش قلمرو خود برداشته است. اگر چه این اتحادیه مفهوم و برداشت جدیدی از همکاری و همگرایی میان دولتها را وارد ادبیات روابط بینالملل نموده است، ولی به واقع برای فهم جایگاه آن در نظام بینالملل باید با تأمل بیشتری نگریست.
در سالهای ابتدایی همگرایی کشورهای اروپا (در سالهای پس از جنگ جهانی دوم) ما شاهد شکلی از همگرایی هستیم که در آن رنگ اقتصادی پر رنگ است. این عامل باعث گردید که ابعاد دیگر همگرایی به تناسب رشد ننماید، به عبارتی در حالی که کشورهای عضو در حوزه های اقتصادی همگراتر میشدند به همان اندازه گام در جهت همگرایی سیاسی، امنیتی، فرهنگی و هویتی بر نمیداشتند. این امر باعث ایجاد اتحادی میان کشورهای اروپایی شد که بخش اقتصادی آن بسیار رشد نموده بود ولی سایر بخشها و ارکان با کمرشدی و یا حتی بدون رشد روبرو بوده است.
با این وجود از دهه ۱۹۷۰، مفهوم هنجارها و ارزشها به اسناد و اعلامیههای اتحادیه اروپا راه یافت. در نشست سران اروپا در سال ۱۹۷۲ که منجر به صدور اعلامیه هویت اروپایی شد، کشورهای عضو خواهان «اجرای اصول دموکراسی و تطابق با معیارهای حاکمیت قانون و حقوق بشر» در روابط خارجی جامعه اروپا شدند. شورای سران اروپا در سال ۱۹۸۸ نیز، بر نقش اتحادیه در حفظ صلح، حل و فصل منازعات منطقهای، تقویت دموکراسی، حمایت از اعلامیه جهانی حقوق بشر، تقویت کارایی سازمان ملل و ارتقای شرایط اقتصادی و اجتماعی در کشورهای کمتر توسعه یافته تأکید نمود(شیرغلامی، ۱۳۸۶: ۹۰۲).
پس از پایان نظام دوقطبی و با توجه به تحولات درون ساختاری در اتحادیه اروپا بر اساس پیمان ماستریخت، ما شاهد همگرایی بیشتر میان اعضاء و تصمیماتی جهت گسترش این اتحادیه هستیم. در واقع تصویب معاهده ماستریخت در دسامبر ۱۹۹۱ و اجرایی شدن آن از ابتدای سال ۱۹۹۵، نقطه عطف و دگراندیشی بارز در عملکرد سیاستهای اروپاست.