آلن (۱۹۹۶) نشان داد که تفویض اختیار بر تعهد سازمانی و تصمیمات شغلی اعضاء سازمان مؤثر بوده است. هاریسون و هوبارد (۱۹۹۸) تاثیر عوامل مقدماتی را در شکل گیری تعهد کارکنان تأیید نموده اند. نتایج تحقیق آنان نشان داد رویارویی کارمندان با چالش های شغلی که به وسیله مدیران طراحی شده است نقش اساسی در افزایش میزان تعهد سازمانی دارد.
۲-۱۵-۱) مدل” می یر و آلن“
آلن و میر(۱۹۹۷) معتقد بودند که تعهد، فرد را با سازمان پیوند می دهد و این پیوند احتمال ترک شغل را در او کاهش می دهد (می یر و هرسکویچ، ۲۰۰۲) . آنان سه جزء را برای تعهد سازمانی ارائه داده اند:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |
در بردارنده پیوند عاطفی کارکنان به سازمان می باشد. به طوری که افراد خود را با سازمان خود معرفی می کنند.
بر اساس این تعهد فرد هزینه ترک سازمان را محاسبه می کند. در واقع فرد از خود می پرسد که در صورت ترک سازمان چه هزینه هایی را متحمل خواهد شد. در واقع افرادی که به شکل مستمر به سازمان متعهد هستند افرادی هستند که علت ماندن آن ها در سازمان نیاز آن ها به ماندن است.
در این صورت کارمند احساس می کند که باید در سازمان بماند و ماندن او در سازمان عمل درستی است (لوتانز،۲۰۰۸) .
«می یر» و «آلن»تعاریف تعهد سازمانی را به سه موضوع کلی وابستگی عاطفی، درک هزینه ها و احساس تکلیف وابسته می دانند. از تفاوت های مفهومی اجزای سه گانه تعهد سازمانی، که هر یک تا حدودی از یک دیگر مستقل اند، این نتیجه حاصل می شود که هر کدام پیامد پیش فرصت های خاصی هستند.
پیش فرصت های تعهد عاطفی به چهار گروه دسته بندی می شوند: ویژگی های شخصی، ویژگی های شغلی، ویژگی های ساختاری و تجربیات کاری. تحقیقات زیادی که در ارتباط با تعهد سازمانی انجام شده بیانگر این مطلب است که ارتباط تعهد سازمانی با عملکرد شغلی و رفتارهای مبتنی بر تابعیت سازمانی مستقیم (مثبت) است ولی ارتباط آن باترک خدمت، غیبت و تأخیر کارکنان معکوس(منفی) است. لذا ماهیت ارتباط فرد با سازمان در هر یک از اجزاء سه گانه تعهد عاطفی، تعهد مستمر و تعهد تکلیفی متفاوت است. کارکنان با تعهد عاطفی قوی در سازمان می مانند برای اینکه می خواهند بمانند. افرادی که تعهد مستمر قوی دارند می مانند چون نیاز دارند بمانند و آن هایی که تعهد تکلیفی قوی دارند می مانند، زیرا احساس می کنند باید بمانند.
۲-۱۵-۲) مدل “مایر و شورمن”[۷۰]
از نگاه این دو تعهد سازمانی دو بعد دارد: تعهد مستمر به معنای میل ماندن در سازمان ؛ و تعهد ارزشی به معنای تلاش مضاعف برای سازمان. در واقع در این مدل تعهد مستمر مرتبط با تصمیم ماندن یا ترک سازمان است، در صورتی که تعهد ارزشی مرتبط با تلاش مضاعف در جهت حصول به اهداف سازمانی است(می یر و شورمن ،۲۰۰۰). در حالی که در مدل آلن و می یر این هر سه جز تعهد مبنی بر ادامه ماندن در سازمان و یا ترک آن می باشد.
۲-۱۵-۳)مدل “جاروس “[۷۱] و همکاران
آن ها بین سه شکل از تعهد مبنی بر تعهد عاطفی، مستمر و اخلاقی تمایز قایل می شوند. تعهد عاطفی مبتنی بر اثر عینی تجربه شده به وسیله کارکنان است، تعهد اخلاقی تقریباً منطبق با تعهد عاطفی “می یر و آلن” است و تنها در مورد تعهد مستمر تعاریف مفهومی شان منطبق است.
براساس مطالعات مودی و همکارانش وضعیت نقش یکی از مقدمات ایجاد تعهد می باشد، تحقیقات مایتو و زاجاک نیز این مسئله را تأیید می کند. یکی از مفروضات مودی این است که وضعیت نقش ناشی از ادراک حاصل از محیط کاری و ویژگی های سازمانی (حیطه نظارت و کنترل) است(به نقل از اسماعیلی،۱۳۸۰). مونچ عقیده دارد که با افزایش ارتباط اعضای گروه با سایر افراد و گروه ها ، حجم تعهدات اعضا افزایش یافته و بدین ترتیب تعهدات اعضا دچار تورم شده و با افزایش تورم تعهدات اعضا به افراد گروه های دیگر پایین می آید و تعهد به گروه خودی افزایش می یابد.
شافر نیز معتقد است میزان تعهد فرد با میزان ارضاء نیازمندی های وی مرتبط است بنابراین شغلی که می تواند نیازمندی های فرد را برآورده سازد مورد رضایت او خواهد بود. هرسازمانی بر اساس ظرفیت روحی و فکری کارکنان و شناخت استعدادهای وی باعث ایجاد علاقه به کار براساس طبیعت آن، احساس مسئولیت و تعهدی که در جریان کار سازمان مورد نظر است می شود (تنهایی ، ۱۳۷۹).
اصل ترتیب و نظم دادن اشیاء و انسان ها در سازمان از دیدگاه فایول بسیار مهم است.یکی از اصولی که در سازمان از اهمیت خاصی برخوردار است اصل ثبات و پایداری شغلی در سازمان است . فایول اعتقاد دارد که برای مدیریت بهتر در سازمان بهتر است از افراد با تجربه و دارای تخصص وکارآمد استفاده شود . برای اینکه بتوان ادامه کار کارکنان با تجربه را در سازمان تثبیت کرد باید طوری آنان را مدیریت کرد که سازمان را رها نکنند. مسلماً توجه به مسائل رفاهی و انگیزشی و فراهم کردن امکانات رشد کارکنان و غیره از جمله موارد مهمی است که سبب تعهد کارکنان به سازمان می شود و اگر ازاین روش ها پرهیز شود کارکنان تعهدی به مدیریت و سازمان نخواهند داشت و بسیار سریع آن را ترک می کنند (بدیعی ،۱۳۸۸).
۲-۱۶)انواع تعهد
هرسی و بلانچارد[۷۲](۱۹۸۹) در تحقیقات خود اظهار می دارند که مدیران اثربخش در مجموعهای مرکب از تعهدات زیر اتفاق نظر دارند:
۱٫ تعهد نسبت به ارباب رجوع؛ یک مدیر یا کارمند موفق میتواند تعهد در کار خود را از طریق خدمت کردن به ارباب رجوع و اهمیت قائل شدن برای او نشان دهد.
۲٫ تعهد نسبت به سازمان؛ مدیران یا کارکنان مؤثر به سازمانشان افتخار کرده و این افتخار را در رفتار خودشان متجلی میسازند. این مدیران یا کارکنان، تعهد خود را به گونه های متفاوتی انجام میدهند و میکوشند تا با ایجاد فضای مناسب سازمانی، حمایت مدیران عالی و رعایت ارزشهای اساسی سازمان، به این مهم دست یابند.
۳٫ تعهد نسبت به خود؛ همواره مدیران یا کارکنان تصویر قوی و مثبتی به دیگران ارائه می دهند و تمامی موقعیتها، به عنوان یک نیروی مثبت عمل میکنند؛ ولی این امر، نباید با خودخواهی یا خودمحوری اشتباه شود. تعهد، خود را با نشان دادن استقلال عمل، کسب مهارتهای لازم برای اعمال مدیریت و پذیرش انتقادهای سازنده مشخص کنند.
۴٫ تعهد نسبت به افراد و گروه کاری؛ مدیران یا کارکنان موفق به افراد گروه کاری نیز متعهدند و نسبت به آنها تعلق خاطر خاصی نشان میدهند.
۵٫ تعهد نسبت به کار؛ مدیران یا کارکنان مؤثر، تلاش میکنند، با حفظ تمرکز صحیح بر کار، اهل عمل بودن و روشن کردن اهمیت کار، به کارهایی که خود و دیگران انجام میدهند، معنا و مفهوم ب
بخشند و با متمرکز نمودن توجه کارکنان دیگر به کار و ارائه هدایتهای لازم آنان، از انجام موفقیتآمیز امور اطمینان حاصل کنند.
۲-۱۷) عوامل موثر بر تعهد سازمانی
یکی از موضوعاتی که توجه محققان در زمینه تعهد را به خود جلب کرده است، جنبه های مختلف مفهوم تعهد است. زیرا، دلبستگی و تعهد کارمند نه تنها با سازمان بلکه با مراجع دیگری چون حرفه، خانواده، سرپرست مستقیم، مذهب و غیره در ارتباط است. دو جنبه تعهد که بسیار مورد توجه قرار گرفته، عبارتند از تعهد سازمانی و تعهد حرفه ای. تمایل باطنی به تعهد[۷۳]، مفهوم مختصری است که توسط مودی[۷۴] و همکاران در سال ۱۹۸۲ پیشنهاد گردید و هدف آن این بود که ویژگیهای فردی و تجارب اولیه آنها را هماهنگ نماید.
تمایل باطنی به تعهد یعنی مجموعه ای از ویژگیها و تجارب فردی که افراد آن را با خود به سازمانها می برند مودی و همکاران (۱۹۸۲) سه جزء را برای تمایل باطنی به تعهد پیشنهاد کردند. اولین جزء آن «ویژگیهای فردی» دومین جزء«انتظارات» و سومین جزء«عوامل انتخاب سازمانی» است(توماس[۷۵]، ۱۹۹۲: ۱۵-۱۸).
شناخت ماهیت رابطه، سازگاری یا تقابل میان دو نوع تعهد، موضوع بسیاری از مباحث است( ماتیو و زاجاک، ۱۹۹۰: ۱۹۴-۱۷۱).
الف –دیدگاه سالانسیک
از دیدگاه گراند سالانسیک[۷۶]چهار عامل مهم قابلیت دید، صراحت ، تغییر ناپذیری رفتار و خواست و اراده شخصی را از عواملی می داند که افراد را به اعمالشان متعهد می کند.
ب –دیدگاه استیرز و همکاران
برخی از عوامل موثر بر افزایش تعهد سازمانی کارکنان از دیدگاه استیرز[۷۷] و همکاران عبارتند از :
ج –دیدگاه ماتیو و زاجاک[۸۱]
از دیدگاه ماتیو و زاجاک (۱۹۹۰) با تجزیه و تحلیل یافته های بسیاری از تحقیقات، ویژگیهای شخصی موثر بر تعهد سازمانی را مطرح کرده اند. این ویژگیها عبارتند از: سن، جنسیت، تحصیلات، ازدواج، سابقه و سمت سازمانی، استنباط از شایستگی شخصی، توانائیها، حقوق و دستمزد، سطح شغلی.
د- دیدگاه مایر و آلن[۸۲]
ازدیدگاه مایر و آلن پیش شرطهای تعهد عاطفی عبارتند از :
ویژگیهای فردی، ساختاری و خصوصیات مربوط به شغل و تجارب شغلی.
تعهد مستمر[۸۳]:
چون تعهد مستمر منعکس کننده هزینه هایی است که در صورت ترک خدمت مستخدم باید آن را بپردازد هر چیزی که هزینه های قابل درک و پیش بینی را افزایش دهد، می تواند یک عامل فی نفسه موجود باشد و آنهایی که بیش از بقیه عوامل مورد مطالعه قرارگرفته اند، می توانند هزینه های جنبی یا سرمایه گذاری و وجود گزینه ها باشند.
تعهد تکلیفی[۸۴]:
تعهد تکلیفی ممکن است در مواردی خودش را نمایان کند که سازمان قبلا پاداشهایی را در نظر گرفته باشد(پرداخت هزینه های دانشگاهی) یا متحمل هزینه های عمده ای در ارائه شغل شود(هزینه آموزش شغلی). شناخت این سرمایه گذاریها از طرف سازمان، ممکن است یک حالت نامتعادلی در روابط بین فرد و سازمان ایجاد نماید که فرد را وادار به جبران نماید. که با متعهد بودن به سازمان تا بازپرداخت دین ، این احساس را با خود داشته باشد( مایر و آلن، ۱۹۹۱: ۶۹-۷۲).
۱-۵) فرضیه های پژوهش
بین هوش معنوی و بهزیستی معنوی معلمان ابتدای شهرستان گرمسار رابطه وجود دارد
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |
بین هوش معنوی و کیفیت زندگی معلمان ابتدای شهرستان گرمسار رابطه وجود دارد
بین بهزیستی معنوی و کیفیت زندگی معلمان ابتدای شهرستان گرمسار رابطه وجود دارد
بین هوش معنوی و بهزیستی معنوی با کیفیت زندگی معلمان ابتدائی شهرستان گرمسار رابطه وجود دارد
۱-۶) متغیر های پژوهش
در این پژوهش سعی بر آن شده است که مطالعه روی هوش معنوی و بهزیستی معنوی با کیفیت زندگی معلمان مقطع ابتدائی شهرستان گرمسار انجام شود. از این رو کیفیت زندگی به عنوان “متغییر وابسته ” و هوش معنوی و بهزیستی معنوی به عنوان” متغییر مستقل” در نظر گرفته شده است.
۱-۷) تعریف مفاهیم اساسی پژوهش
۱-۷-۱) تعاریف نظری:
هوش معنوی:
مفهوم هوش معنوی که در دهه های اخیر مطرح شده است دربردارندۀ نوعی سازگاری و رفتار حل مسأله است که بالاترین سطوح رشد را در حیطه های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی، بین فردی و غیره شامل می شود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده های اطرافش و دستیابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می نماید(غباری بناب و همکاران، ۱۳۸۶).
بهزیستی معنوی:
حالتی از سلامتی است که بیانگر احساسات، رفتارها و شناختهای مثبت از ارتباط با خود، دیگران، طبیعت و موجودی برتر است(گومز و فیشر،۲۰۰۳)
کیفیت زندگی :
کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی می باشد که سلامت جسمی، روانی و اجتماعی یک شخص را در بر می گیرد و منعکس کننده سطح کارکرد و رضایتمندی جاری فرد است (نبئی، صافی زاده و حلاجی، ۱۳۸۹).
۱-۷-۲) تعریف عملیاتی متغیرها:
هوش معنوی:
نمره ای است که آزمودنی از پرسش نامه کینگ در پاسخ به سوالات به دست می آورد.
تفکر انتقادی وجودی: نمره ای است که آزمودنی از پاسخ به سوالات ۱،۳،۵،۹،۱۳،۱۷،۲۱ به دست می آورد.
معنا سازس شخصی: نمره ای است که آزمودنی از پاسخ به سوالات ۷،۱۱،۱۵،۱۹،۲۳ به دست می آورد.
آگاهی متعالی: نمره ای است که آزمودنی از پاسخ به سوالات ۴،۸،۱۲،۱۶،۲۰،۲۴ به دست می آورد.
بهزیستی معنوی:
نمره ای است که آزمودنی از پرسش نامه پالوتزین و الیسون(۱۹۸۲) در پاسخ به سوالات به دست می آورد.
کیفیت زندگی:
نمره ای است که آزمودنی از پرسش نامه سازمان بهداشت جهانی(۱۹۹۸) در پاسخ به سوالات به دست می آورد
فصل دوم
مبانی نظری پژوهش
۲-۱) ادبیات پژوهش
روانشناسی مثبتگرا یادآور این نکته است که این رشته در حال تغییر است، در روانشناسی و درمان تنها
تمرکز بر بیماریها و ضعفها نیست و در واقع درمان عبارت است از گسترش چیزهایی که خوب و مفید است در واقع ، یعنی مطالعه، شناخت و گسترش توانمندیها و فضیلتها در جوامع انسانی (سلیگمن و تراسی،۲۰۰۵). روانشناسی مثبت گرا چیزی بیش از مطالعه علمی فضیلتها و توانمندیهای معمولی انسان نیست، این حیطه روانشناسی به دنبال تحقیقات علمی است تا به فهم کامل گستره تجارب انسان از کمبود، رنج، بیماری تا، شکوفایی، سلامتی، بهزیستی و شادابی انسان نائل آید(استیفن و الکس،۲۰۰۶) باید اشاره کرد که روانشناسی مثبت نگر فقط راجع به تجارب مثبت نیست اگرچه نیاز به فهم بیشتری از تجارب مثبت دارد اما در واقع روان شناسی مثبت نگر به دنبال ترکیب یک رویکرد کل نگرانهای است که هم به تجارب مثبت و هم به تجارب منفی اهمیت می دهد و در جستجوی گسترش کیفیاتی است که باعث بالا رفتن رضایت از زندگی در افراد و جوامع، می شود(سلیگمن و میهالی،۲۰۰۰).روانشناسی مثبتگرا دارای سه حوزه است: هیجان مثبت: مطالعه بهزیستی، رضایت، خرسندی از گذشته، سالم و شاداب بودن در حال حاضر، امید و خوشبینی برای آینده، خصایص مثبت: مطالعه فضیلتها و توانمندیهای افراد) مثل استعدادها، شجاعت، خودشناسی و . . . )و نهادهای مثبت؛ توجه به توانمندیها و خصایصی مثل عدالت، مسئولیت پذیری که برای پرورش و گسترش جامعه لازم است) سلیگمن وتراسی، ۲۰۰۵) حوزه های تحقیقاتی روانشناسان مثبت نگر شامل مطالعه زندگی دلپذیر و یا زندگی لذتبخش:
مطالعه چگونگی دستیابی مردم به بهترین سطح تجارب حسی خوشایند)احساساتی مثل برقراری روابط خوب با دیگران، امیدواری، علاقمندی و تفریح)، مطالعه زندگی خوب یا زندگی متعهدانه: مطالعه احساس سرشار شدن در احساسات منحصر به فردی که از کارهای ابتدایی و معمولی زندگی سرچشمه می گیرد، مخصوصا در زمانی که تکلیفی به فرد داده می شود که با تواناییهایش سازگار است و مطالعه در زندگی معنادار یا زندگی در پیوند با جهان: جستجوی اینکه مردم چگونه احساسات مثبت خودشان را به سوی بهزیستی و تعلق داشتن به معنایی بهتر هدایت می کنند و میخواهند بدانند که مردم چگونه می توانند احساس کنند که یک جزء کوچک اما فعال ومشارکت کننده در یک جهان بزرگتر هستند، احساساتی مثل جزء طبیعت بودن، عضو گروه های اجتماعی، یک نهضت یا یک نظام باوری بودن(بی نیاز،۱۳۸۶)
در روانشناسی مثبت نگر سه حوزه پیشگیری مطرح می باشد؛ در پیشگیری نوع اول به بهزیستی و شادکامی افراد توجه میشود. در پیشگیری نوع دوم به تسهیل بهزیستی و شکوفایی اهمیت داده می شود و صرفا به کاهش رنج و پریشانی افراد توجه نمی شود. در پیشگیری نوع سوم هم کار با افراد ناتوان و فهم نیازها و تمایلات آنها مدنظر است(قاسمی و قریشیان،۱۳۸۸).
۲-۲) تعریف هوش
مفهوم هوش تاریخی طولانی دارد شاید به اندازه خود انسان قدمت داشته باشد حتی قدیمیترین داستانها در تاریخ بشری مثل حماسه گیلگامیش بعضی قهرمان داستان را عاقل وبعضی دیگر را برای اینکه مودب باشیم کمتر توصیف کرده اند .داستانهای انجیل از باهوش نمونه های واضحی ارائه می دهند مثل حضرت سلیمان نمونه های حماقت را هم آورده اند مثل حماقت حماسه نوح .به نظر می رسد که ما انسانها مدتهاست این عقیده را پذیرفته ایم که بعضی مردم در تصمیم گیری بهتر از بقیه هستند این افراد احتمالا همان اطلاعات را در اختیار دارند که دیگران دارند اما وقتی به ارزیابی و پردازش اطلاعات می پردازند به نتایجی می رسند که بهتر از نتایج دیگران است با اینکه در کل پذیرفته شده که هوش به عنوان یک ویژگی فردی وجود دارد تنها از اواخر قرن نوزدهم بود که برای اندازه گیری رسمی آن تلاشهای جدی شروع شد اولین کسی که در این مورد اقدام کرد گالتون بود اما آلفرد بینه بود که درسال ۱۹۰۵نمونه اولیه آزمون هوش واقعی را تهیه کرد آزمون بینه برای این ساخته شد تا آموزش وپرورش فرانسه بتواند کودکانی را با توانایی های زیر حد معمول شناسایی کند وبه آنها تعلیمات ویژه ارائه دهد بااین حال با گذشت زمان و بویژه هنگامی که همین آزمون انگلیسی ترجمه شد ودر ایالات متحده آمریکا بکارگرفته شدروی این موضوع تغییر جهت دادکه هوش همه کودکان اندازه گیری شود تهیه وسیله برای اندازه گیری هوش پرطرفدارومحبوب شد وچنین آزمونی گسترش یافت بویژه در ایالات متحده آمریکا از انجا که نمره هوش در روش بینه از تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی بدست می آید نمره بدست آمده به ضریب هوش یا معروف شد.در نتیجه هوش به معنای توان بیولوژیکی برای تحلیل نوع خاصی از اطلاعات به روشی معین است (گاردنر ، ۲۰۰۰، ص ۳۲).
طبق اظهار مایر (۲۰۰۰) هوش به توانایی استدلال انتزاعی و محاسبات ذهنی گفته می شود که طبق قواعد خاصی انجام می گیرد. استرنبرگ (۱۹۹۷) با در نظر گرفتن دیدگاهی متفاوت، بر جنبه های بیولوژیکی و تکاملی تاکید می کند و اظهار می دارد که هوش به معنای توانایی های ذهنی لازم برای تطابق، گزینش و شکل دهی در هر زمینه محیطی است و موجب انعطاف پذیری در موقعیت های چالشی می شود.
تعریف نهایی هوش که در این نوشتار مدنظر می باشد عبارت است از قابلیت تفکر، برنامه ریزی، خلق، تطبیق، حل مسأله، عکس العمل، تصمیم گیری، و یادگیری (نوبل ، ۲۰۰۰) . هوش معنوی نیز از این ویژگی ها برخوردار است؛ و نقش هماهنگ کننده آن در تحلیل اطلاعات و حل مسأله امروزه بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
از آن زمان تاکنون استفاده از آزمون هوش گاهی بحث برانگیز بوده است بااین حال یکی از فرضیه های اساسی روش هوش بهره هرگز بطور واقعی زیر سوال نرفته است .اینکه هوش به ما اجازه میدهد تا بدانیم مردم چگونه اطلاعات انتزاعی راپردازش می کنند.یعنی هوش همیشه بصورت چیزی تلقی میشود که مردم از طریق آن افکار وعقاید را بررسی می کنند از منطق استفاده می کنند وشناختی وعقلی قرار دارند وهنگامی که آزمونها مردم رادراین نوع مهارتها ارزیابی می کنند نمره ای ارائه می دهند که براساس توانایی های شناختی است در اکثر مواقع این آزمونها قسمت بزرگی از تجربه انسان را که احساسات تمایلات و انگیزه های اورانشان می دهند کاملا نادیده می گیرند.بنابراین مقیاس هوش همواره روی جنبه معینی از تجربه انسان متمرکز کرده انداین جنبه هوش مطمئنا جنبه مهمی است اما تنها جنبه مهم نیست ومشکلی وجود دارد که همه چیز را خراب می کند .به رغم محبوبیت فراگیری آزمونهای هوش ورشدتصاعدی جنبش ازمون سازی معلوم شده است که در بعضی وضعیتها هوش آن طور که ما فکر میکنیم تعیین کننده قدرتمندی برای نحوه رفتار نیست.
۲-۳) مفهوم هوش ٬ انواع و نفش تربیتی آن
فرهنگ لغات وبستر ٬ هوش را توانایی برای یادگیری یا درک مفاهیم جدید و دستیابی به موقعیت جدید می داند. نازل (۲۰۰۴) هوش را رفتار حل مسئله سازگارانه ای بیان می کند که در راستای تسهیل اهداف کاربردی و رشد سازگارانه جهت گیری شده است.این رفتار سازگارانه، از شباهت اهداف متعدد می کاهد که باعث تعارض درونی می شود.
گاردنر(۱۹۹۹) هوش را مجموعه توانایی هایی می داند که برای حل مسئله و ایجاد محصولات جدیدی به کار می رود که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی می شوند. از نظر وی انواع نه گانه هوش عبارت اند از: هوش زبانی ٬ هوش موسیقیایی ٬ منطقی ریاضی، فضایی ٬ بدنی حرکتی٬ هوش های فردی ٬ هوش طبیعی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سوالات وجودی است.
در اوایل قرن نوزدهم ٬ هوش عقلانی ٬ بهره هوشی یا IQ بسیارمطرح بود. منظور از هوش عقلانی توانایی افراد برای حل مشکلات استراتژیک و موقعیتی است.روان شناسان برای اندازه گیری این نوع هوش، آزمون هایی فراهم کردند که از این آزمون ها برای درجه بندی یا امتیازدهی هوش افراد استفاده شد. بهره هوشی یا IQبالا ٬ ظاهرا افراد را در توانایی هایشان هدایت می کرد و قدرت پیش گویی کننده بالایی برای یافتن مسیر موفقیت های افراد داشت.دانیال گولمن درمیانه قرن نوزدهم ٬ با تحقیقات مشهورش نشان داد که هوش هیجانی یا EQ به همان اندازه IQ اهمیت دارد EQ به افراد ٬ آگاهی از خودشان و درک احساسات دیگران را می دهد IQ برای کاربرد اثربخش اساسی است (کینگ،۲۰۰۸)
در ابتدای قرن ۲۱ م ٬ نظریه جدیدی بیان شده است . نتایج تحقیقات نشان داده که انسان به نوع سومی از هوش نیازمند است. تصور کامل هوش انسانی با توصیف هوش معنوی فراهم می شود.هوش معنوی یا SQ هوشی است که انسان می تواند با آن عملکردش را وسعت دهد و زندگی معنادارتر، ثروتمندتر، شادتر و موفق تری داشته باشد ٬ هوشی که با آن می توان روش انجام کارها یا مسیر زندگی اش را ارزیابی کند. SQ اساسی و ضروری برای به کارگیری اثربخش جداگانه یا ترکیب شده برای بیان EQ و IQ است ٬ زیرا هیچ یک از IQ و EQ. پیچیدگی هوش انسان ها یا بیان وسعت توانمندی روح و تخیل انسان ها کافی نیستند. می توان گفت هوش معنوی ٬ هوش غایی یا نهایی انسان است(زوهر و مارشال،۲۰۰۰)
با توجه به سطوح مختلف هوش می توان دریافت که این سطوح تعاملی ویژه با یکدیگر دارند. برای نمونه ٬ فرد به بخش های مهم و بنیادی EQنیاز دارد تا رشد معنوی او با موفقیت آغاز شود. سازه های هیجانی و همدلی شالوده و پایه ای بسیار استوار برای ورود به هوش معنوی پی ریزی می کند. با این همه ٬ هنگامی که رشد معنوی آغاز شود ٬ بازخورد مثبت آن تقویت مهارت های EQ و تقویت بیشتر SQ را در پی دارد (صمدی، ۱۳۸۵). این پیوند دوسویه ٬ به رشد و پرورش هر دو سطح هوش در فرد کمک می کند. چنین تعاملی میان همه سطوح هوش وجود دارد و باید در همه فعالیت های تربیتی مورد توجه قرار گیرد. امیر المومنین حضرت علی (ع) می فرماید: عقل را دو گونه یافتم: عقل ذاتی سرشتی و عقل شنوده، اکتسابی تا عقل ذاتی و سرشتی نباشد، عقل اکتسابی را سودی نیست. همان طور که نور خورشید به چشمی که نور ندارد بهره نمی رساند
آدمی از عقلی اکتسابی و تجربی بهره مند است که راهبر او در امور جزئی و زندگی دنیایی است که می توان آن را بهره هوشی یا IQ نامید و نیز از عقل موهبتی و نورانی بهره مند است که رهبر او در امور کلی زندگی و زندگی اخروی است که همان هوش معنوی است و آنچه در تربیت مهم است ٬ برقرار کردن نسبتی درست بین این دو می باشد. عقل تجربی، مصالح حیوانیت آدمی را تأمین می کند. این عقل برای بقا و کمال لازم است ٬ اما اگر اصل قرار گیرد، آدمی را به حیوانی تبدیل می کند که همتش دنیایش می شود و در این راه حد و مرزی نمی شناسد. بنابراین راه آخرت و سیر به سوی حقیقت را با عقل معاش نمی توان پیمود و عقلی والا و خردی دانا به راه آخرت و آشنا با پیام آوران حقیقت نیاز است. آن عقلی که می تواند سعادت حقیقی انسان را تأمین کند ٬ عقل ایمانی ٬ عقل هدایتگر ٬ عقل معاد ٬ یا به زبان این مقاله ٬ هوش معنوی است. گرچه انسان فاقد این عقل ٬در کسب معاش و حسابگری این جهان موفق باشد ٬ در هدایت موفق نیست و از حقیقت بهره ندارد و به سعادت راه نمی برد. انسان تا به عقل ایمانی نرسد به معرفت حقیقی و هدایت و سعادت دست نمی یابد. این دو عقل ٬ هر دو لازم است. تقدم با عقل معاد است و آن باید اصل قرار گیرد و همه تلاش های این جهان در جهت سعادت آن جهان باشد که در صورت تربیت حقیقی جلوه می کند.همت تربیتی باید بر این باشد که قوای گوناگون انسان ٬ مانند وهم ٬ غضب ٬ شهوت ٬ عواطف و احساسات آدمی ٬ تحت حاکمیت هوش معنوی در آیند که زیر پوشش عقل هدایت باشند ٬ تا هرکدام در جای خود واقع شوند هماهنگی و موزونی کامل میان قوا و عواطف احساسات انسانی برقرار شود. در این صورت انسان در عین رحمت و محبت ٬ از صلابت و شدت برخوردار می شود و هریک را به درستی در جای خود به کار می گیرد.
مدرسه تربیتی پیامبر اکرم (صلی لله علیه و آله و سلم) مدرسه ای است که متربیان خود را بر این اساس تربیت می کنند و آنان را به معاش و معادی نیکو می رسانند.
۲-۴) مـعنویت
مـعنویت به عنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی و خودشناسی می شود بیلوتا معتقد اسـت مـعنویت، نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی روزمـره و یکپارچه شدن با کـسی غـیر از خودمان است ، این آگاهی مـمکن اسـت منجر به تجربهای شود که فراتر از خودمان است(جـانسون،۲۰۰۱،۳۳).معنویت امری هـمگانی اسـت و همانند هیجان ، درجات و جـلوههای مـختلفی دارد؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار،رشد یافته یا غیر رشدیافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یـا پیـچیده و مفید یا خطرناک باشد. (وگان، ۲۰۰۲).
ایـمونز تـلاش کرد مـعنویت را بـر اسـاس تعریف گاردنر از هوش، در چـارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فـرد (مـثلاً سلامتی بیشتر ) را پیش بینی می کند و قابلیت هایی را مـطرح مـی کند کـه افـراد را قـادر می سازد به حـل مـسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر ایمونز را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که بـاید جـنبه هایی از مـعنویت را که مربوط به تجربه های پدیدارشناختی هستند (مـثل تـجربه تـقدس یـا حـالات مـتعالی) از جنبه های عقلانی، حــل مسأله و پردازش اطلاعات جدا کرد. (آمرام، ۲۰۰۵، ۶) می توان علت مخالفت بعضی از محققان، همانند گاردنر، در مورد این مسأله که هوش معنوی متضمن انگیزش،تمایل، اخلاق و شـخصیت است را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد. (نازل ، ۲۰۰۴ ، ۴۷).
۲-۵) دیدگاه های روانشناسانه به معنویت
۲-۵-۱) دیدگاه رفتارگرایی شناختی نسبت به معنویت:
رفتار درمانی اختلافات زندگی افراد را ناشی از یادگیری می دانست و به همین دلیل یادگیری زدایی را در اصلاح آنها مؤثر می دانست. رفتار درمانی به جای تمرکز بر فرآیندهای درونی همچون رؤیاها، تخیلات و تکانه ها بر رفتار قابل مشاهدۀ انسان و نحوۀ تغییر آن تمرکز دارد. این نکته نیز قابل ذکر است که رویکردهای رفتاری- شناختی در درمان کمتر می تواند در زمینه معنویت سخن داشته باشد. با این حال اخیراً پیشرفت هایی در این زمینه صورت گرفته و از درمان های شناختی- رفتاری دارای محتوای معنوی با موفقیت استفاده شده است
۲-۵-۲) دیدگاه انسانگرایی نسبت به معنویت:
آبراهام مزلو[۱] و معنویت
آبراهام مزلو، معنویت را از مهمترین عناصر نگرش انسان گرایانه میدانست. مزلو (۱۹۶۲) به جای اینکه به آسیب شناسی نیازهای دینی بپردازد اظهار داشت: آدمی به چارچوبی از ارزش ها، فلسفه ای ناظر به حیات، دین یا بدیلی برای دین نیازمند است تا بدان معتقد شود و آن را در پیش گیرد، تقریباً به همان معنایی که به نور خورشید، کلسیم یا محبت نیاز دارد. او همچنین بر آن است که «روان شناسانِ انسان گرا احتمالاً کسی را که به این مسائل دینی اهمیت نمی دهد باید بیمار یا نابهنجار وجودی تلقی کنند».
مزلو بین دین نهادینه و معنویت شخصی تمایز قایل می شود. او در کتاب دین، ارزش ها و تجاربِ اوج (۱۹۷۶) نظرش را این چنین بیان می کند: می خواهم نشان دهم که ارزش های معنوی معنا و مدلولی طبیعی گرایانه دارند، بدین معنا که در مالکیت انحصاریِ ادیان نهادینه نیستند و برای کسب اعتبار هم نیازی به مفاهیم ماوراء طبیعی ندارند و به خوبی در علم تجربی (به معنای موسَع آن) می گنجند. از این رو معنویت مسئولیتی عمومی است که بر دوش همه افراد بشر است.
در نظر مزلو تجارب اوج، جهان شمول اند، اما همواره در چارچوب نظام عقیدتی شخص یا فرهنگ خاصی تفسیر می شوند. با اینکه تجاربِ اوج، هسته جهان شمولِ هر دینی را شکل می دهند، همواره لباس، زمان، مکان، فرهنگ و نظام عقیدتی خاصی را در قالب زبان و نماد بر تن می کنند.
مزلو معتقد است که تجاربِ اوج، ما را از ساحتِ آگاهیِ متعارف به ساحتِ برتری از هستی منتقل می کنند و نظاره واقعیتی متعالی را برای ما ممکن می سازند، و به ما امکان می دهند تا ارزش های غایی، مانند حقیقت، زیبایی، خیر و عشق را که مزلو «ارزش های وجود»[۲] می نامد، معنا یابند.
مزلو تجارب اوج را رکن مهمی از سلامت روان قلمداد می کند. او در نظریه روان شناختی اش، نیازهای انسان را به نیازهای پایه و نیازهای برتر تقسیم می کند، نیازهای پایه به بقای جسمانی ما مربوط می شوند و شامل نیاز ما به غذا، سرپناه، امنیت و روابط اجتماعی هستند. نیازهای برتر به «ارزش های وجود» مربوط می شوند که شامل نیاز ما به حقیقت، زیبایی، خیر و عشق است. با محروم شدن از این ارزش های متعالی به دام همان چیزی خواهیم افتاد که مزلو آن را «فراآسیب»[۳] می نامد، یعنی آسیبی که پیامدِ مستقیمِ محرومیت در ساحت روحانی- معنوی است. بهترین درمان برای این عارضه ارتباط نو به نو با قلمرو وجود است که تجارب اوج مسیر عالی ای است که بدان منتهی می شود. مزلو اذعان داشت که ما نمی توانیم به خواست خودمان تجارب اوج داشته باشیم، با وجود این معتقد بود که آموختن آنچه او «معرفت وجود» (فهم هستی) می نامید امکان پذیر است. معرفت وجود، یعنی استعداد گشودن قلب به روی قداست تجارب روزانه یا ظرفیت نگریستن به همسر، فرزندان، دوستان و زندگی روزمره در پرتو جنبه سرمدیِ عالم.
درمانگران انسانگرا، بیشتر از روانکاوان تمایل دارند که از سلامت احتمالی در معنویت مراجع اطمینان حاصل کنند و کمتر احتمال می رود که تجربه های عرفانی مراجع را بر حسب مکانیسم دفاعی واپس روی در او تفسیر کنند. بیشتر درمانگران انسانگرا از یک مدل کلی پیروی می کنند که بر مبنای آن افراد به عنوان موجودات فیزیکی، هیجانی، عاطفی و معنوی در نظر گرفته می شوند در نتیجه معنویت و تجربه های معنوی نیز پذیرفته شده است و حتی به عنوان پدیدۀ قابل اکتشاف از آنها استقبال می شود.
افرادیکه از دیدگاه انسانگرایانه درباره معنویت اظهار نظر کرده اند معمولاً نظری مثبت یا حداقل خنثی اتخاذ کرده اند (کشمیری و عرب احمدی، ۱۳۸۶).
۲-۵-۳) دیدگاه روانشناسی فرافردی نسبت به معنویت:
روانشناسی فرافردی معمولاً شاخه ای از روانشناسی انسانگرا محسوب می شود. اما به نظر می رسد که این رشته استحقاق آن را دارد که به عنوان یک مکتب روانشناسی منحصر به فرد نیز بررسی می شود. رویکردهای فرافردی سه نیروی اولیه را مطرح می کنند و در عین حال از مفاهیمی که انسان را فقط موجودی شهودی، عرفانی، روانی و معنوی می دانند فراتر می رود. اما مهمتر از همه این است که در این رویکرد، انسان به عنوان موجودی وحدت پذیر و دارای توانایی بالقوه برای رشد جامع، کلیۀ استعدادهایش به شمار می آید. (هندریکس و وینهولد ۱۹۸۲). به هر حال نقش درمانگر فرافردی این نیست که واقعیت و اصالت تجربه معنوی مراجع خود را انکار کند. این مسئولیت بر عهدۀ مراجع است که تجربۀ خود را مورد بررسی قرار دهد و مفهوم آن را دریابد.
۲-۵-۴) رویکردهای التقاطی و یکپارچه:
از نوشته های پین و همکاران، قطعاً به این نتیجه می رسیم که می توان انتظار داشت که بر رویکردهای التقاطی و ترکیبی بهترین چشم انداز را در زمینۀ یکپارچه ساختن معنویت و درمان ارائه دهد. مدل رابطۀ درمانی پنج سطحی کلارکسون که در سال ۱۹۹۰ ارائه شده نیز رویکردی است ترکیبی که روانشناسی عوامل فراروانی را نیز شامل می شود. هر چند تکیه و تمرکز اصلی رویکرد التقاطی و یکپارچه، بر درمان کوتاه مدت است که احتمال دارد باعث شود توجه دقیق به مسائل معنوی کاهش یابد. با این حال توجه به مسایل معنوی در حال افزایش است.
۲-۵-۵) دیدگاه اِلکینز درباره معنویت
الکینز و دیگران پدیدۀ معنویت را دارای یک ساختار چندبعدی می دانند که شامل نه بخش عمده می شود. این اجزاء به طور خلاصه به قرار زیر است:
بعد روحانی یا فرامادی: که به عنوان خدای مشخص فرد، خود فراتر یا بعد فرامادی تجربه می شود.
معنا و هدف در زندگی: به این معنا که خلاء وجودی را می توان با زندگی معنادار پر کرد.
داشتن رسالت در زندگی: فرد معنوی نوعی احساس وظیفه و تعهد دارد.
تقدس زندگی: زندگی مشحون از تقدس است و فرد معنوی می تواند تجربه هایی نظیر حیرت و اعجاب، تحسین و شکفتگی را حتی در موقعیت های غیرمذهبی نیز داشته باشد و دیگر اینکه سراسر زندگی مقدس است.
اهمیت ندادن به ارزش های مادی: رضایت نهایی را، درمادیات بلکه در مسائل معنوی و روحی می توان یافت.
نوع دوستی: به معنای تحت تأثیر درد و رنج دیگران قرار گرفتن، داشتن احساس عدالت اجتماعی و اینکه همۀ ما بخشی از آفرینش هستیم.
آرمان گرایی: فرد، جهانی بهتر را در ذهن به تصویر می کشد و تمایل دارد که این آرمان را برآورده سازد.
آگاهی از تراژدی: درد، مصیبت و مرگ قسمتی از زندگی هستند و به آن رنگ و روح می بخشد.
اثرات معنویت: معنوی بودن واقعی موجب تغییر همه جنبه های بودن و نحوۀ زیستن می شود. (کشمیری و عرب احمدی، ۱۳۸۷).
۲-۶) پیشینه هوش معنوی
هوش معنوی موضوع جالب و جدیدی است که مطالب نظری و نیز یافته های پژوهشی و تجربی درباره آن بسیار اندک است این موضوع جزء عرصه هایی است که تحقیقات چندان منسجم و نظام مندی برای شناخت و تبیین ویژگی ها و مؤلفه های آن در حد و اندازه انواع دیگر هوش صورت نپذیرفته است با این حال، تازگی ها این موضوع نظر بسیاری از صاحبنظران و محققان را به خود جلب کرده است. از جمله این تحقیقات ٬ در سال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ م ٬ بر روی ۵۴۹۰ نفر از مردم سراسر جهان نشان داد که هم بستگی قویی میان عملکرد هوش معنوی و سن افراد وجود دارد.این بدان معنای نیست که دستیابی به مهارت های هوش معنوی به صورت خود به خود و با افزایش سن صورت می گیرد، بلکه گویای این مطلب است که افراد، با افزایش سن می توانند مهارت های هوش معنوی را برگزینند و فراگیرند. به سخن دیگر،با گذشت زمان و بالا رفتن سن، افراد می توانند به سطوح بالاتری از SQ دست یابند. همچنین نتایج تحقیقات نشان داد که زنان نسبت به مردان نمرده بالاتری برای هوش معنوی دارند و مسیحیان و پروتستان ها نسبت به کاتولیک ها از SQبالاتری برخوردارند و همین طور سفیدپوستان در مقایسه با نژادهای دیگر، نمرات بهتری داشتند(ویلکس ورث (۲۰۰۴
پژوهش های گوناگون نشان داده است که میان هوش معنوی و هدف زندگی، رضایت از زندگی و سلامت ٬ هم بستگی بالایی وجود دارد.المر و همکارانش در بررسی تحقیقات انجام گرفته در مورد آثار معنویت بر سلامت فرد، دریافتند معنویت با بیماری کمتر و طول عمر بیشتر همراه است و افرادی که دارای جهت گیری معنوی هستند ٬ هنگام رویارویی با جراحت ٬ به درمان بهتر پاسخ می دهند و به شکل مناسب تری، با آسیب دیدگی و نقص عضو کنار می آیند(به نقل از: امنز( ۲۰۰۰ همچنین شواهد نشان می دهد تمرین های معنوی، افزایش دهنده برخی ویژگی های فردی است که برای بهره گیری از هوش معنوی سودمندند.این ویژگی ها عبارت اند از خردمندی ٬ تمامیت(کامل بودن)٬ دلسوزی، دیدگاه کل نگر داشتن، ذهن باز و انعطاف پذیری(زهر و مارشال، ۲۰۰۰).
جورج (۲۰۰۶) در پژوهشی با نام(استفاده عملی از هوش معنوی در محل کار) دریافت که مدیران با هوش معنوی می توانند روش متفاوت در اداره افراد و هدایت آنها بیابند او ویژگی های مهم هوش معنوی را اطمینان فردی ٬ اثرگذاری ٬ برقراری ارتباطات ٬ درک بین فردی ٬ اداره تغییرات و حرکت از مسیرهای دشوار برشمرد. او معتقد است که استفاده از هوش عقلانی ٬ منطق و تجزیه و تحلیل ٬ برای تصمیم گیری های مهم و همچنین به کارگیری هوش هیجانی، برای درک و کنترل هیجانات و احساسات فردی و احساسات دیگران نیزالزامی است.
۲-۷) تعاریف هوش معنوی
هوش معنوی مجموعه ای از قابلیت های سازگارانه ذهنی است که براساس جنبه های غیر مادی و متعالی واقعیت قرار گرفته به خصوص آن جنبه های که مرتبط با طبیعت وجودی فرد،معنا سازی فردی، تعالی و حالات مبسوط هوشیاری است. این فرایند ها نقش سازکارانه در تسهسل معنی سازی فردی، حل مسئله و استدلال انتزاعی دارند(کینگ،۲۰۰۸)
هوش معنوی مرتبط با آفریننده جهان است . این هوش توانایی شناخت اصول زندگی ، قوانین طبیعی و معنوی و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین می باشد(سیسک،۲۰۰۸)
نوبل(۲۰۰۱) هوش معنوی را پتانسیل ذاتی و استعدادی درونی در بشر توصیف می کند و آن را بیانگر عملکرد ذهنی انسان می داند چون ما انسانها با کمک هوش معنوی به مسائل مربوط به هستی می اندیشیم تا ارتباط درونی آنها را بیابیم.
هوش معنوی هوشی است که ما را قادر می سازد تا به حل مسائل معنایی و ارزشی خود بپردازیم و همچنین هوشی است که می توانیم اعمال و زندگی خویش را به وسیله آن در بافتی وسیع تر ، غنی تر و با معنا تر قرار دهیم( زوهر و مارشال،۲۰۰۰)
هوش معنوی را به عنوان فهم عمیق سوالات مذهبی و بصیرت همراه با سطوح چند گانه هوشیاری می داند(وگان،۲۰۰۱)
ویگلزروت(۲۰۰۴) هوش معنوی را معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و توانایی به دست آوردن قدرتی تعریف می کند که ما را برای رسیدن به رویاهایمان یاری می دهد.
ایمونز(۲۰۰۰) هوش معنوی را کاربرد سازگارانه اطلاعات معنوی در تسهیل حل مسائل روزانه هدف یابی و دست یابی به آنها می داند.
یانگ بیان می کند: ”هوش معنوی ظرفیت انسان است برای جستجو و پرسیدن سئوالات غایی درباره معنای زندگی و به طور همزمان تجربه پیوند یکپارچه بین هر یک از ما و جهانی است که در آن زندگی میکنیم. با هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات می پردازیم. هوشی که قادریم توسط آن به کارها و فعالیتهایمان معنا و مفهوم بخشیده و با بهره گرفتن از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم ودریابیم که کدام یک از اعمال مان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگیمان در بالاتر و عالی تر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم.
در واپسین سالهای سده بیست، شواهد روانشناسی، عصب شناسی، انسان شناسی و علوم شناختی نشان داد که هوش سومی هم وجود دارد که از آن با نام هوش معنوی یاد می شود (صمدی،۱۳۸۷).در دهه های اخیر مفهوم معنویت و کاربردهای آن در دنیا و به خصوص در دنیای غرب اهمیت زیادی یافته است، به طوری که مفاهیمی همچون خدا، مذهب، معنویت و غیره که موضوعاتی خصوصی قلمداد می شدند،وارد تحقیقات علمی و مباحث آکادمیک در حوزه علوم انسانی شده اند(فرهنگی و همکاران،۱۳۸۸).
تعاریف مختلفی از هوش معنوی وجود دارد که در ادامه بعضی از این تعاریف ذکر می شوند
امونز ( ۱۹۹۹ ) معنویت را از زاویه هوش مورد توجه قرار می دهد و بیان می کند که هوش معنوی، چارچوبی برای شناسایی و سازماندهی مهارت ها و توانمندی های موردنیاز است؛ به گونه ای که با بهره گرفتن از معنویت میزان انطباق پذیری فرد افزایش می یابد(آمرام،۲۰۰۹)
الکینز و کاوندش(۲۰۰۴) بر این باورند، حوزه هوش معنوی موجب می شود که انسان با ملایمت و عطوفت بیشتری به مشکلات نگاه کند و تلاش مضاعف در جهت یافتن راه حل داشته باشد و سختی های زندگی را بیشتر تحمل کند و به زندگی خود پویایی و حرکت دهد.
مک گوار در تعریف هوش معنوی می گوید: هوش معنوی توانایی عمل همراه با آگاهی و ترحم، درعین حال حفظ سلامت و آرامش درونی و بیرونی )بردباری(، صرف نظر از شرایط به واقع هوش معنوی یک هوش ذاتی انسانی است همانند هر هوش دیگر می تواند رشد کند و این بدان معنی است که می توان آن را توصیف و اندازه گیری کرد(الیکنز و کاوندش،۲۰۰۴)
از نظر سیسک(۲۰۰۱) هوش معنوی عبارت است از خود آگاهی عمیقی که در آن، فرد هر چه بیشتر از جنبه های درونی خود، آگاه می شود بگونه ای که او تنها یک بدن نیست بلکه مجموعه ای از فکر، بدن و روح است )کریشتون، (۲۰۰۸
وگان(۲۰۰۱) بیان می کند هوش معنوی ظرفیتی برای فهم عمیق مسائل مربوط به هستی و داشتن سطوح چندگانه آگاهی است )آمرام، ۲۰۰۹)
مک هاوک ( ۲۰۰۲ ) معتقد است که هوش معنوی به نسبت آموزش غیر دینی و واقع بینانه، یا شهود، با نگرش خردمندی رابطه نزدیکتری دارد .
مک مولن ( ۲۰۰۳ ) معتقد است ارزشهایی مانند شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزی از مؤلفه های هوش معنوی هستند. همچنین وی معتقد است بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است . وی یکی از راه های افزایش بصیرت را توجه آرامش بخش عنوان می کند . از نظر مولن نگرانی، تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیم گیری روی می دهد.
۲-۸) تاریخچه هوش معنوی
مفهوم هوش معنوی برای اولین بار در سال ۱۹۶۶ توسط استیونز و بعد در سال ۱۹۹۹ توسط ایمونز مطرح شد وهمچنین در سال های اخیر و در راستای مطرح شدن پارادایم جدید معنویت در محیط کار مفهوم هوش معنوی بعد از سال ۲۰۰۰ میلادی نیز مورد توجه قرار گرفت. هوش معنوی به عنوان توانائی ایجاد معنا مبتنی بر فهم عمیق سوالات وجودی و نیزآگاهی و توانائی استفاده از سطوح چندگانه در حل مساله تعریف شده است(وگان،۲۰۰۳).
۲-۹) دیدگاه های مختلف درباره مولفه های هوش معنوی:
۲-۹-۱) دیدگاه کینگ درباره هوش معنوی
مدل چهار مولفه کینگ
درک معنی فردی: توانایی اخذ معنی فردی و درک تجارب فیزیکی وذهنی شامل، قابلیت خلق و تسلط بر هدف زندگی
آگاهی متعالی: قابلیت شناسایی ابعاد متعالی خود ، دیگران و جهان فیزیکی در حالت طبیعیو هوشیاری همراه با قابلیت شناسایی روابط ابعاد فوق با خود
تفکر انتقادی وجودی: قابلیت تعمق و تفکر نقادانه در طبیعت وجودی، واقعیت هستی، فضا، زمان و دیگر موارد وجودی/ متافیزیکی. همچنین قابلیت تفکر در موارد غیر وجودی مرتبط با وجود یک فرد(از دیدگاه وجودی)
حالات هوشیاری بسط یافته: توانایی ورود و خروج از حالات هوشیاری )مثل هوشیاری خالص،هوشیاری کیهانی،یگانگی،یکی بودن) ودیگرحالات تفکر درخود(مثل تفکر عمیق، تعمق، دعا و نیایش) (کینگ،۲۰۰۸)
۲-۹-۲) دیدگاه ایمونزدرباره هـوش مـعنوی
الف) هوش معنوی نوعی هوش غایی است که مسائل معنایی و ارزشـی را بـه مـا نشان داده و مسائل مرتبط با آن را برای ما حل میکنند. هوشی است که اعمال و رفتار ما را در گـسترههای وسـیع از نـظر بافت معنایی جای می دهد و همچنین معنادار بودن یک مرحله از زندگیمان را نسبت بـه مـرحله دیگر مورد بررسی قرار می دهد. (زهر و مارشال، ۲۰۰۰).
ب) هوش معنوی ممکن است در قالب ملاکهای زیر مشاهده شـود: صـداقت، دلسوزی، توجه به تمام سطوح هشیاری، همدردی متقابل، وجود حسی مبنی بـر ایـنکه نقش مهمی در یک کل وسیعتر دارد، بخشش و خـیرخواهی مـعنوی و عـملی، در جستجوی سازگاری و هم سطحشدن با طبیعت و کـل هـستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی.
ج) افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظـرفیت تـعالی داشته و تمایل بالایی نسبت بـه هـشیاری دارند. آنـان ایـن ظـرفیت را دارند که بخشی از فعالیتهای روزانه خـود را بـه اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خـرد از خـود نشان دهند.
همچنین می توان گفت هوش معنوی فـهم مسایل دینی و استنباطهای درسـت را تسهیل می نماید. به عـلاوه هـوش معنوی می تواند در فهم مسایل اخلاقی و ارزش آنها به افراد یاری نماید.
هوش معنوی ذهن را روشن و روان انـسان را با بستر زیربنایی وجود مـرتبط مـی سازد، بـه فرد کمک مـی کند تـا واقعیت را از خیال (خطای حـسی) تـشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگهای مختلف به عنوان عشق، خردمندی و خدمت مطرح است (وگان، ۲۰۰۳).
بعضی از ویژگیهای فـردی کـه برای بهره گیری از هوش معنوی مفید هـستند عـبارتند از: خردمندی، تـمامیت (کـامل بـودن)، دلسوزی (مک مولن، ۲۰۰۳)، دیـدگاه کلنگر داشتن، درستی و صحت، ذهن باز داشتن و انعطاف پذیری. (زوهر و دریک، ۲۰۰۰) این ویژگیها روش های متفاوتی را بـرای دانـستن از طریق روش های غیرزبانی و غیر منطقی مـانند رویـا، شـهود و تـجربه عـرفانی، جهت دستیابی بـه سـطوح عمیق تر معنا ارائه می کنند(دسلوریرس، ۲۰۰۰؛ به نقل از: نازل، ۲۰۰۴).
ویژگیهایی که لازمه هوش معنوی هستند، احتمالاً در کنار تـواناییها و فـعالیتهای دیـگری قرار دارند که عبارتند از: دعاکردن، تعمق، رویـاها و تـحلیل رویـا، بـاورها و ارزشـهای دیـنی و معنوی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فراروندگی. به عنوان مثال، بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن که فضایل اخلاقی را مورد توجه قرار می دهند، مـمکن است به عنوان روشهایی برای تقویت هوش معنوی مطرح باشند. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجودی مانند وجود زندگی پس از مرگ، جستجوی معنا در زندگی، عـلاقمندی بـه عبادت و تعمق مؤثر، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خود، هماهنگی با قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود باشد (همان منبع).
۲-۹-۳) دیدگاه مک مولن درباره هوش معنوی
مک مولن معتــقد اسـت ارزشـهایی ماننــد شجاعت، یکپارچگی، شـهود و دلسـوزی از مؤلفه های هوش معنوی هستند. همچنین وی معتقد است بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راه های افزایش بصیرت را توجه آرامش بخش عنوان می کند. از نظر مولن نـگرانی، تـلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیم گیری روی می دهد (مک مولن،۲۰۰۳)
۲-۹-۴) دیدگاه زوهر و مارشال(۲۰۰۰) درباره هوش معنوی
مدل زهر و مارشال، مدل گل نیلوفر است، زیرا نیلوفر سمبل غایی از انسانی است که راه آشکاری جهت ترکیب سنن غربی و شرقی است. این مدل بر نوعی روانشناسی خویشتن مبتنی است و دیدگاه های روانشناسی غرب، فلسفه شرق و علم قرن بیستم را به هم پیوند می زند. در این مدل به منابع پژوهشی گستردهای تکیه شده است، به گونهای که فلسفه شرق و غرب و علم روز را به هم پیوند می زند گلبرگ در مدل ارائه شده توسط زهر و مارشال عبارتند از: خدمت، پرورش، دانش، تغییر شخصی برادری و اخوت ، رهبری خدمتگذار
۲-۹-۵) مدل وگان درباره هوش معنوی:
وگان،جهت تشریح هوش معنوی مدلی را ارائه میدهد که بیشتر برای درک معانی زندگی تکیه دارد. به علاوه او همانند ایمونز،معتقد است که هوش معنوی مانند سایر هوش ها جهت حل مسئله کاربرد دارد و مبتنی بر آگاهی فرد است.مدل وگان بر سه جزء هوش معنوی دلالت دارد:
توانایی یافتن معنا بر اساس درک عمیق مسائل مربوط به هستی.۲-آگاهی از سطوح چند گانه ی هوشیاری وتوانایی استفاده از آن جهت حل مسئله.۳-آگاهی از تعامل میان همه ی موجودات با یکدیگر و تعامل آنها با ماوراء(جهان غیر مادی)
۲-۹-۶) مدل بروس لیچفیل درباره هوش معنوی
لیچفیلد نیز مانند سایر اندیشمندان ،به بعد آگاهی اشاره میکند،اما توجه او بیشتر بر کاربرد درونی هوش معنوی است،از جمله داشتن آرامش.علاوه بر این او جنبه های اخلاقی این هوش را مورد توجه قرار میدهد.بروس لیچفیلد مشخصات هوش معنوی را چنین مطرح می کند:
۱-آگاهی از تفاوت؛ ۲-حس ماوراء الطبیعه؛ ۳-حکمت وخرد؛ ۴-آگاهی و دور اندیشی؛ ۵-آرام بودن در هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی؛ ۶-تعهد،فداکاری و ایمان؛ ۷-آگاهی هوشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی وپرورش خود آگاهی
۲-۹-۷) مهارت های هوش معنوی (SQ) از دیدگاه سیندی ویلگزورث
از نظر سیندی ویلگزورث، هوش معنوی به عنوان توانایی رفتارکردن با دلسوزی و دانایی در حین آرامش درونی و بیرونی صرفنظر از پیشامدها و رویدادها تعریف شده است. در اینجا منظور از صرفنظر از پیشامد، این است که ما می توانیم توسط هوش معنوی صلح آمیز حتی تحت بزرگترین فشارها باقی بمانیم که این ویژگی در رهبران معنوی دیده می شود. همچنین این تعریف نشان می دهد که افراد باهوش معنوی در حین قضاوت، توانایی منصفانه رفتارکردن و دلسوزی رفتار کردن را دارند.
بر پایۀ این تعریف وی یک لیست از مهارت هایی که معتقد است بیان کننده مهارت های هوش معنوی است در ذیل به آن ها اشاره کرده است.
۲-۹-۸) دیدگاه گاردنر درباره هوش معنوی
دکتر هوارد گاردنر، استاد دانشگاه هاروارد و متخصص علوم شناختی، پس از بررسی ها و تحقیقات متعددی نظریه هوش های چندگانه را مطرح نمود. وی در سال ۱۹۸۳ در کتاب« چارچوب های ذهن» از پیوستار هوش نام برد و انواعی برای آن برشمرد. نظریه هوش های چندگانه گاردنر در ابتدا شامل هفت نوع هوش بود، ولی طی مطالعات بعدی، وی دو نوع هوش دیگر نیز به این مجموعه افزود و مجموعه هوش انسانی را در ۹ زمینه تعریف کرد. گاردنر به نوعی بهره هوشی، هوش هیجانی، هوش فیزیکی و هوش معنوی را در مدل هوش های چندگانه خود مطرح کرد. در زیر بررسی کوتاهی داریم بر هوش های ۹ گانه در مدل گاردنر:
الف :هوش منطقی ـ ریاضی
شامل توانایی کشف الگوها، استدلال قیاسی و تفکر منطقی است. افرادی که از این نـوع هـوش بـرخوردارند، برای برقراری ارتباط میان اطلاعات متنوع، براساس الگوهای منطقی و عـددی می اندیشند، عملیات ریاضی را به شیوه منطقی و به سرعت انجام می دهند، نسبت به پدیده های محیطی کنجکاوند و درباره آنها آزمـایش مـی کنند، مـسائل گوناگون را به روش علمی بررسی می کنند، به حل کردن مسائل عـددی، بـازیهای قانونمند، آزمایشهای علمی و به کشف کردن الگوهای موجود میان روابط پدیده ها علاقه نشان می دهند.
ب: هوش زبانی ـ کـلامی
شـامل حساسیت نسبت به زبان گفتاری و نوشتاری و توانایی در کاربرد کلمات و زبان است. ایـن گـونه افـراد از خواندن، نوشتن، داستان گویی، سخنرانی و بیان کلامی افکار خود لذت می برند. آنان به جـای اشـکال، در چـارچوب کلمات می اندیشند و از زبان به عنوان ابزاری برای حفظ و یاد آوری اطلاعات استفاده می کنند. نویسندگان، شـعرا، سـخنوران و وکلای دعاوی از هوش زبانی ـ کلامی بالا برخوردارند.
پ :هوش دیداری ـ فضایی
شامل توانایی حـل کـردن مـسئله از طریق دستکاری و ایجاد تصاویر ذهنی و اندیشیدن از راه تجسم دیداری است. این گونه افراد برای یـادگیری مـطالب از نقشه، نمودار، تصویر و فیلم استفاده می کنند. آنان در نقشه خوانی، تفسیر نمودارها، جهت یابی فضایی، طـراحی، نـقاشی، سـاختن و تعمیر اشیاء و تفسیر تصاویر ذهنی از توانایی بالا برخوردارند. به نظر گاردنر این نوع هوش تـنها بـه حوزه دیداری محدود نمی شود، زیرا او در پژوهشهای خود به این نتیجه رسید کـه کـودکان نـابینا نیز از این توانایی برخوردارند.
ت: هوش موسیقیایی
شامل توانایی در تشخیص آهنگها، تصنیف آهنگهای موزون و لذت بردن از مـوسیقی اسـت. ایـن گونه افراد از طریق اصوات، آهنگها و الگوهای موسیقی می اندیشند. به آهنگهایی که مـی شنوند خـواه مورد علاقه یا مورد انتقاد آنان باشد به سرعت واکنش نشان می دهند. در خواندن آواز و سرود، سوت زدن نـواختن آلات موسیقی، تشخیص الگوهای موزون، ساختن آهنگ، یادآوری ملودیها و درک ساختار و ریتم موسیقی اسـتعداد زیـادی دارند.
ج: هوش بدنی ـ جنبشی
شامل توانایی کـنترل حـرکات بـدنی، کارکردن ماهرانه با اشیاء، استفاده از تمام یـا قـسمتی از اعضای بدن برای حل کردن مسایل، تعامل با فضای پیرامون خود برای یـادآوری و پردازش اطـلاعات و هماهنگی میان چشم و دست و دیـگر مـهارتهای روانی ـ حـرکتی اسـت. نـقاشان، هنرپیشه ها، صنعت گران و ورزشکاران از هوش بدنی ـ جـنبشی بـالا برخوردارند. به نظر گاردنر میان توانایی های ذهنی و بدنی انسان رابطه وجود دارد و این دیـدگاه بـا اعتقاد همگانی مبنی بر استقلال ایـن دو توانایی در تضاد است.
چ:هوش بـین فـردی
یعنی استعداد درک مقاصد، انگیزه ها و احـساسات دیـگران و مهارت در ایجاد روابط با آنان. این گونه افراد سعی می کنند برای درک بـهتر امـور آنها را از منظر دیگران احساس و ادراک کـنند. آنـان از اسـتعداد سازمان دهی و نفوذ در دیـگران بـرخوردارند و در میان افراد گروه، صـلح و هـمکاری ایجاد می کنند. برای ارتباط با دیگران از روش های کلامی و غیرکلامی به خوبی استفاده می کنند. مـربیان، بـازاریابان، رهبران دینی، رهبران سیاسی و مشاوران از ایـن اسـتعداد برخوردارند.
ح:هوش درون فـردی
شـامل استعداد شخص برای خـویشتن شناسی، درک احساسات، ترسها و انگیزه های خود است. این گونه افراد می کوشند تا احساسات درونی، رؤیاها، روابـط خـود با دیگران و نقاط قوت و ضعف خـود را درک کـنند. بـرخورداری از ایـن هـوش سبب می شود کـه شـخص زندگی خود را به گونه مؤثری سازمان دهد. به سبب رابطه نزدیک میان هوش بین فردی و درون فـردی، در بـیشتر فـرهنگها آنها را به عنوان سازه واحدی تلقی مـی کنند، امـا بـه نـظر گـاردنر آنـها مستقل از یکدیگرند.
خ: هوش وجودی
هوش وجودی به تعریف گاردنر، متضمن توان انسان برای تامل و تعمق درباره بزرگ ترین بزرگ ترین پرسش ها است: “ما که هستیم؟ چرا اینجا هستیم؟ چه اتفاقی برای ما خواهد افتاد؟ چرا می میریم؟ بالاخره همه این چیزها برای چیست؟” در سراسر دنیا کودکان و بزرگسالان چنین سوالاتی را می پرسند و بسیاری از “نظام های نمادین” دینی، هنری، فلسفی و عرفانی در تلاش برای دادن پاسخ هایی قانع کننده (یا حداقل پاسخ هایی محکم) به این پرسش ها به وجود آمده اند.
خ: هوش طبیعت گرا
این هوش باعث ایجاد قوه تمیز چیزهای مهم در جهان طبیعی است: تشخیص گیاهی از گیاه دیگر، حیوانی از حیوان دیگر، انواع ابرها، شکل های مختلف سنگ ها، شکل بندی های جذر و مد و مانند آن. این هوش نیز مانند هوش بدنی- حرکتی در گذشته انسان بسیار حیاتی بود. اجداد ما اگر نمی توانستند گیاه سمی را از گیاه مغذی یا حیوان قابل خوردن را از حیوان خطرناکی که باید فورا از آن می گریختند تشخیص دهند، نمی توانستند به حیات خود ادامه دهند. حتی در دنیای امروز نیز، کسانی که به کار آماده سازی غذا، ساختن مسکن، پرورش گیاهان، حفاظت از محیط زیست یا استخراج معادن قیمتی اشتغال دادند، باید به استعدادهای طبیعت گرای خود متکی باشند. به نظر گاردنر همه افراد، انواع هوش را به نسبتهای متفاوت دارند و در فرایند یادگیری انواع هوش در حکم مکمل با یکدیگر کار می کنند. به نظر وی هوش چندگانه هـم دارای پایه های زیستی و هم پایه های فرهنگی است. پژوهشهای عصب شناختی نشان داده اند که یادگیری نتیجه تغییر در ارتباطات سیناپسی میان سلولهای عصبی است. علاوه بر پایه های زیستی، عوامل فرهنگی نیز در رشد انـواع هـوش مؤثرند. برحسب اینکه کدام نوع هوش در فرهنگها با ارزش شمرده شود، در فرهنگهای متفاوت انواع گوناگون هوش در افراد پرورش می یابد.
۲-۱۰) مؤلفه های هوش معنوی در اسلام
در فرهنگ اصیل اسلامی به طور ضمنی هوش معنوی مورد توجه فـراوانی قرار گرفته است. به طور مثال، جامی (۱۳۸۱) بر اساس متون مـذهبی مـؤلفه های ذیـل را برای هوش معنوی برشمرده است:
مشاهده وحدت در ورای کثرت ظاهری؛
تشخیص و دریافت پیامهای معنوی از پدیده ها و اتفاقات؛
سؤال و دریافت جواب معنوی در مـورد مـنشأ و مبدأ هستی (مبدأ و معاد)؛
تشخیص قوام هستی و روابط بین فردی بر فضیلت عدالت انسانی؛
تـشخیص فـضیلت فـراروندگی از رنج و خطا و به کارگیری عفو و گذشت در روابط بین فردی؛
تشخیص الگوهای معنوی و تنظیم رفتار بر مـبنای الگوی معنوی؛
تشخیص کرامت و ارزش فردی و حفظ و رشد و شکوفایی این کرامت؛
تشخیص فرایند رشد معنوی و تـنظیم عوامل درونی و بیرونی در جـهت رشـد بهینه این فرایند معنوی؛
تشخیص معنای زندگی، مرگ و حوادث مربوط به حیات، نشور، مرگ و برزخ، بهشت و دوزخ روانی؛
درک حضور خداوندی در زندگی معمولی؛
درک زیباییهای هنری و طبیعی و ایجاد حس قدردانی و تشکر؛
داشتن ذوق عشق و عرفان که در آن عشق به وصـال منشأ دانش است نه استدلال و قیاس؛
داشتن هوش شاعرانه که معنای نهفته در یک قطعه شعری را بفهمد؛
هوش معنوی باعث فهم بطون آیات قرآنی می شود و موجب می گردد افراد کلام انبیا را راحت تر و با عمق بـیشتر درک نمایند؛
هـوش معنوی در فهم داستانهای متون مقدس و استنباط معنای نمادین این داستانها کمک فراوانی می کند؛
هوش معنوی که در قرآن در مورد صاحبان آن صفت اول والالباب به کار رفته است، باعث می شود افراد به جوهره حـقیقت پی بـبرند و از پردههای اوهام عبور نمایند.
هر چند عرفای اسلامی نیز این مؤلفه ها را ذکر نموده اند، ولی از آنجا که این مؤلفه ها به انسان بینش می دهند و باعث افزایش سازگاری او با هستی می شوند، می توان آنها را جزء مـؤلفه های مـعنوی قلمداد نمود.عوامل مؤثر در هوش معنوی که در متون اسلامی تقوا و پرهیزگاری قلمداد شده است، به همراه تمرینات روزمره از قبیل تدبر در خلقت، تدبر در آفاق و انفس، روزه داری، عبادات، خواندن قرآن و تدبر صـادقانه در آیـات آن مـی توانند نقش اساسی در تقویت هوش مـعنوی داشـته بـاشند.
۲-۱۱) تعاریف کیفیت زندگی
کیفیت زندگی انسان یک مسیله اخلاقی پیچیده می باشد و تعریف واضح و روشن برای آن امری دشوار است.کیفیت زندگی معیار و اندازه گیری بهترین انرژی یا نیرو در فرد است که این نیرو برای سازگاری موفقیت آمیزبا چالشهای موجود در دنیای واقعی می باشد.کلمه کیفیت از لغت لاتین به معنی((چیزی و چه)) استخراج شده است و معنای تحت اللفظی کیفیت زندگی((چگونه زندگی کردن))است و در برگیرنده تفاوتهای منحصر به فرد برای هر فرد بوده و با دیگران متفاوت است.کیفیت زندگی تجسم تجارب زندگی از لحظه لحظه آن است.کیفیت زندگی یک فرایند منطقی و مفهوم استوار برپایه فرهنگ و به عبارتی خلاصه از ارزشها، عقاید، سمبلها و تجارب شکل گرفته آن فرهنگ است و راهی برای شناخت و فهم (پورکاخکی،۱۳۸۴). سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را پندارهای فرد از وضعیت زندگی خود با توجه به محتوای فرهنگی و ارزش سیستمی که در آن زندگی می کند، در رابطه با اهداف، استانداردها و اواویتهای مورد نظر و نگرانی های آنها می داند.(نادری،۱۳۹۱). در فرهنگ و سنت چین نیز مفهوم کیفیت زندگی در هنر، ادبیات، فلسفه و طب سنتی ریشه دارد و به اعتقاد آنها برای زندگی دو دوره اساسی یین و یانگ وجود دارد که می تواند زندگی پرباری را بسازد و طیف وسیعی را از خوبی تا بدی در بر گیرد. بر مبنای این افکار سنتی اگر یین و یانگ در حال تعادل باشند، کیفیت زندگی برقرار می گردد.(همان) پیون کیفیت زندگی را محیطی که مردم در آن زندگی می کنند مثل آلودگی و کیفیت مسکن می داند و همچنین به برخی از صفات ویژگی های خود مردم مثل سلامت و میزان تحصیلات اشاره می کند.(رضوانی و همکاران،۱۳۸۷). فرانس(۱۹۹۶)با بررسی مقالات و مطالعات انجام شده در ارتباط با کیفیت زندگی به لحاظ مفهومی کاربرد این اصطلاح را در شش حوزه دسته بندی کردند که در ذیل به عناصر موثر مربوط به هر کدام آورده شده است:
حوزه کاربرد مفهوم | عناصر موثر در مفهوم سازی |
زندگی عادی | توان تامیین نیازهای اساسی و حفظ سلامتی/تمرکز بر توانایی های کارکردی |
مطلوبیت زندگی | توانایی فرد به منظور ایجاد یک زندگی مفید اجتماعی/ایفای نقش موثر در جامعه/برخورداری از موفقیت مناسب شغلی |
شادکامی | تعامل میان احساس هیجان و افسردگی/متاثر از عوامل درونی و بیرونی/موقتی و کوتاه مدت |
رضایت از زندگی | ارزیابی مثبت فرد از کیفیت زندگی خود/معطوف به توانایی های شخصی/رضایتمندی در زمینه های مختلف مانند عشق،ازدواج |
دستیابی به اهداف شخصی | توان فرد در دستیابی به اهداف/رصایت شخصی،خودباوری،رضایتمندی در هنگام مقایسه با دیگران/حداقل شکاف میان موفقیت واقعی و انتظارات خود |
استعدادهای ذاتی | توانایی ها و استعدادهای فیزیکی و ذهنی بالفعل و بالقوه فرد به طور فطری |
(غفاری و امیدی،۱۳۸۸)
بر اساس واحد تحقیقات دانشگاه تورنتو کانادا در سال ۱۹۹۴ کیفیت زندگی وضعیتی است که یک فرد از امکانات مهم موجود در زندگیش برخوردار شده و لذت میبرد. این امکانات از فرصت ها و محدودیت های فرد در زندگی ناشی شده و در تعامل عوامل فردی و محیطی منعکس می شود.(همان).
مطابق تعریف مدرسه خدمات اجتماعی دانشگاه اوکلا هامای امریکا، کیفیت زندگی از قلمروهای زندگی حاصل می شود.این قلمروها شامل خانواده، شغل، سرپناه، جامه، سلامتی، تعلیم و تربیت، باورها و معنویات است.(حریرچی و همکاران، ۱۳۸۸).
جوانا هاج(۱۹۹۴) از نظریه پردازان، با تاکید بر خصلت و هویت فردی و اجتماعی انسان و ارزشهای فردی و اجتماعی، کیفیت زندگی را به لحاظ فلسفی نتیجه ستیز میان مطلوبیت گرایی و اگزیستانسیالیسم می داند و آمارتیا سن از منظر نقد قاعده((بیشترین فایده برای بیشترین افراد)) که اساس نظریه مطلوبیت گرایی است، کیفیت زندگی را با قابلیت های کارکردی افراد مرتبط می داند و بر این باور است که بدون برخورداری از قابلیت هایی چون سلامت، روابط اجتماعی،عزت نفس و مشارکت در امور مختلف انسان نمی تواند از مزایا و منافعی که قاعده مذکور آنها را بدیهی می شمارد، بهره مند شوند.(غفاری و امیدی،۱۳۸۸)
آبرامز(۱۹۷۳) اصطلاح کیفیت زندگی را درجه ای از رضایت یا نارضایتی ای تعریف می کند که افراد در ابعاد مختلف زندگیشان آنرا احساس می کنند.یا به شکل ساده تر، کیفیت زندگی، تدارک شرایط لازم برای شادی و رضایت می باشد.(بوند و کورنر،۱۹۴۷)
لیو(۱۹۷۶) سه رویکرد را در بررسی مفهوم کیفیت زندگی ارائه می دهد:
۱-تعریف کیفیت زندگی بر اساس عناصر تشکیل دهنده آن مانند شادکامی،رضایتمندی،ثروت و …
۲-تعریف کیفیت زندگی از طریق بکارگیری شاخص های عینی و ذهنی اجتماعی مانند تولید ناخالص داخلی،بهداشت، شاخص رفاه و…۳-تعریف کیفیت زندگی بر اساس تعیین متغیرها یا عوامل موثر بر کیفیت زندگی و توجه به زمینه ها و شرایطی که در آن سطح کیفیت زندگی تعیین می شود(غفاری و امیدی،۱۳۸۸)
کاتر(۱۹۸۵) نیز کیفیت زندگی را به مثابه رضایت فرد از زندگی و محیط پیرامونی تعریف می کند که نیازها، خواست ها، ترجیحات سبک زندگی و سایر عوامل ملموس و غیر ملموس را که بر بهزیستی همه جانبه فرد تاثیر دارند، در بر می گیرد(همان).
۲-۱۲) تاریخچه کیفیت زندگی
ریشه های تاریخی استفاده از عبارت کیفیت زندگی را می توان در آثار کلاسیک ارسطو که مربوط به سال ۳۳۰ قبل از مسیح است، یافت. وی در اصول اخلاقی کلاسیک از رابطه بین کیفیت زندگی هنگام شادی و ارزشهای ذهنی افراد سخن می گوید.(مختاری و نظری،۱۳۸۹)
عبارت کیفیت زندگی دوره های تاریخی زیادی را پشت سر گذاشته است و تغییرات مختلفی در مورد آن صورت گرفته است. این عبارت علایق شخصی، تجارب، احساسات، دیدگاه ها و عقاید راجع به ابعاد فلسفی، فرهنگی، معنوی، روانشناسی،مالی و…زندگی روزمره را شامل می شود.علاقه مندی به بررسی عوامل موثر بر خشنودی و رفاه انسان پیشینه ای طولانی در تاریخ زندگی بشر دارد.در واقع اینکه چگونه باید و می توان زیست که بهترین منفعت را از زندگی کسب کرد.شاید به قدمت توانایی آدمی برای اندیشه در مورد آینده و عبرت گرفتن از گذشته باشد.(بهمنی،۱۳۸۹)
کیفیت زندگی در حدود ۴۰ سال پیش در آمریکا معرفی شد و علوم اجتماعی پرچمدار روح و سنجش آن شد. در اواخر قرن۲۰ موضوع کیفیت زندگی در علوم اجتماعی بیشتر مورد توجه و اهمیت قرار گرفت و در سال ۱۹۵۵ با تاسیس جامعه بین المللی برای تحقیق درباره کیفیت ندگی ، اینگونه تحقیقات نهادینه شدند.(مختاری و نظری،۱۳۸۹)
در طی ربع قرن آخر قرن بیستم تاکنون پژوهشگران متعددی در مورد کیفیت زندگی و تعادل آن با ویژگی های گوناگون انسانها اظهار نظر کرده اند.به عنوان مثال از اوایل گسترش مفهوم کیفیت زندگی، برخی صاحب نظران توسعه آتی در مراقبت از سلامت جسمانی و روانی را در گرو توجه روزافزون به راهبردهای پیشگیری اولیه با هدف توسع کیفیت زندگی افراد دانستند(همان).
شالوک معتقد است که علاقه به بحث کیفیت زندگی به لحاظ تاریخی از ۴ زمینه ریشه می گیرد:
۱٫بازنگری در این باور که پیشرفت های علمی و پزشکی و تکنولوژیک به تنهایی می تواند خوشبختی و بهزیستی بشر را فراهم کنند و در عوض توجه به این مسیله که احساس بهزیستی شخصی، خانوادگی و اجتماعی در صورتی تحقق میابد که پیشرفت های مذکور با ارزشها، ادراکات و شرایط محیط زیست مساعدی همراه شوند.
۲٫تغییر نگرش از خدمات مبتنی بر اجتماع به سبب سنجش نتایج و پیامدهای زندگی فرد در اجتماع.
۳٫افزایش قدرت مصرف کنندگان و شکل گیری جنبش های تامین کننده حقوق بیماران و تاکید این جنبشها بر برنامه ریزی شخص محور، توجه به پیامدهای شخص برنامه های رفاهی و دولتی و توجه به حق تعیین سرنوشت خود و غیره.
۴٫پیدایش تغییرات جامعه شناختی که جنبه های عینی و ذهنی کیفیت زندگی را معرفی کرد و ویژگیهای فردی و شخصی این مفهوم را مورد تاکید قرار داده است.(ربانی،کیانپور،۱۳۸۶)
تا دهه۱۹۷۰ کیفیت زندگی اساسا معطوف به انگاره های مادی و پیامد رشد اقتصادی در نظر گرفته می شد. از دهه۱۹۷۰ در نتیجه ظهور آثار منفی حاصل از رشد اقتصادی از سویی و پیدایش نظریه توسعه پایدار از سویی دیگر،کیفیت زندگی ابعاد و پنداشتی اجتماعی تر پیدا کرد و مسایل مانند توزیع پیامدهای حاصل از رشد،حفظ منابع طبیعی و محیط زیست و…..را در بر می گرفت و به طور جدی به عنوان هدف اصلی توسعه وارد مباحث برنامه ریزی شد و در دهه ۱۹۹۰ نیز آغاز بحث از کیفیت زندگی اجتماعی با تاکید بر سازه های اجتماعی همچون سرمایه اجتماعی، همبستگی اجتماعی، عدالت اجتماعی و……بود (غفاری و امیدی،۱۳۸۸).
۲-۱۳) عوامل موثر بر کیفیت زندگی
رضایت فردی: اگر یک حوزه را به عنوان مهمترین حوزه کیفیت زندگی در نظر بگیریم، آن حوزه رضایت عمومی فرد از زندگی است. رضایت فردی بخش اعظم مطالعات کیفیت زندگی در امریکا برای بیش از ۴ دهه بوده است.
عوامل محیط فیزیکی: استاندارد محیط فیزیکی یکی از عوامل مهم در تحقیقات کیفیت زندگی است.کیفیت محل زندگی بوسیله مساحت مسکن، وجود یا عدم وجود امکانات اولیه نظیر دستشویی داخل منزل،آب گرم،گرمایش منزل و……ارزیابی می شوند.
عوامل محیط اجتماعی: شبکه های حمایتی خانواده و اجتماع به عنوان یکی از جنبه های بنیادی محیط اجتماعی چه در جوامع اولیه و چه تا به امروز وجود داشته است.این موضوع نه تنها اهمیت شبکه های اجتماعی و خانوادگی را در ساختار اجتماعی ما نشان میدهد بلکه توجه سیاستگذاران مراقبت های اجتماعی را نیز جلب کرده است.
عوامل اقتصادی اجتماعی:با برتر دانستن فرهنگ مصرف جهانی و پاسخ افراد به این فرهنگ، درآمد و ثروت به عنوان عوامل اساسی موثر بر کیفیت زندگی افراد تلقی می شود.به این معنی که لیست ضروریات اولیهزندگی در حال افزایش است.
عوامل فرهنگی: در علوم اجتماعی تفاوتهای فرهنگی منبعث از پایگاه های اجتماعی متفاوت منتسب به سن،جنس،موقعیت طبقاطی،پیشینه قومی و مذهبی افراد را شناسایی و بررسی میکنیم.زمانی که در حال ذهنی کردن مفهوم کیفیت زندگی هستیم این عوامل(سن،جنس و..)اغلب به صورتی مشابه و یکنواخت بنظر می رسند، اما در واقع این عوامل به همان اندازه که تفاوتهای فردی را در داخل گروه های اجتماعی و فرهنگی بازتاب می کنند، در بین گروه ها نیز مبین این تفاوتها هستند.
عوامل وضعیت سلامتی: از ناتوانی و بیماری به عنوان ویژگی های زندگی آینده و از مرگ به عنوان رخدادی حتمی نام برده میشود. مشخص شده است که بین سلامت جسمانی، توانایی عملکردی و سلامت روان با کیفیت زندگی رابطه معنی داری وجود دارد.
عوامل شخصیتی: شخصیت و ساخت روان شناختی یک فرد اغلب مستقیما مرتبط با سلامت روان اوست. عوامل شخصیتی به صورت غیر مستقیم از طریق تاثیر بر سلامت روان بر کیفیت زندگی افراد تاثیر می گذارد.
عوامل استقلال فردی: عوامل استقلال فردی مرتبط با عوامل شخصیتی اما مستقل از محیط فیزیکی و اجتماعی می باشند.عوامل استقلال فردی شامل توانایی تصمیم گیری، کنترل فردی، کنترل یا بحث پیرامون محیط فیزیکی و اجتماعی متعلق به آنها می باشد(بوند و کورنر،۱۳۸۹)
۲-۱۴) ویژگی های کیفیت زندگی
پژوهشگران بر سه ویژگی کیفیت زندگی اتفاق نظر دارند که به تفصیل در ذیل به آن می پردازیم:
۱٫چند بعدی بودن: یکی از مشخصات اصلی و بنیادی کیفیت زندگی چند بعدی بودن آن است.از گذشته سه بعد اساسی کیفیت زندگی مرتبط با سلامتی را ابعاد جسمانی، روانی و اجتماعی در نظر می گرفتندولی با توجه به تاکید زیادی که روی بعد معنوی سلامت روان شده است امروزه اکثر متخصصان معتقدند که کیفیت زندگی ۴ الی۵ بهد دارد که هر یک دارای زیر مجموعه هایی است که عبارتند از:
الف)بعد جسمانی: به دریافت فرد از تواناییهایش در انجام فعالیت های روزانه که نیاز به مصرف انرژی دارد اشاره می کند که می تواند در بر گیرنده مقیاسهایی مانند تحرک، توان، انرژی، دردوناراحتی، خواب و استراحت و ظرفیت توان کار باشد.
ب)بعد روحی و روانی: جنبه های روحی و احساسی سلامت مانند افسردگی، ترس،عصبانیت،خوشحالی و آرامش را در بر می گیرد.بعضی از زیر رده های این بعد عبارتند از: تصویر از خود، احساس مثبت و منفی، اعتقادات مذهبی، فکر کردن و یادگیری، حافظه و تمرکز حواس.
ج)بعد اجتماعی: به توانایی فرد در برقرار کردن ارتباط با اعضا خانواده، همسایگان، همکاران و سایر گروه های اجتماعی، وضعیت شغلی و شرایط اقتصادی کلی مربوط می شود.
د)بعد معنوی: به چگونگی درک فرد از معنی و مفهوم و هدف زندگی دلالت دارد.
۲٫ذهنی بودن: کیفیت زندگی به انتظارات، احساسات، اعتقادات و پندارهای فرد بستگی دارد از این رو ارزیابی شخصی ازسلامت یا خوب بودن و ناراحت بودن عامل کلیدی در مطالعات کیفیت زندگی می باشد.به طور کلی می توان گفت عامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه هست و آنچه باید باشد و بعد ذهنی کیفیت زندگی همان احساس خوب داشتن و رضایت فردی است.
۳٫پویا بودن: با توجه به این تعریف که کیفیت زندگی دارای ساختاری وابسته به زمان است که متاثر از تجربه شخصی و درک او از زندگی می باشد و با تغییر زمان تغییر میکند درمیابیم که پویایی زندگی از این روست که با زمان تغییر می کند و به تغییرات در محیط او بستگی دارد.(انواری،۱۳۹۰)
۲-۱۵) مبانی نظری کیفیت زندگی
۲-۱۵-۱) رویکردهای مختلف به مفهوم کیفیت زندگی
هر بررسی علمی و تجربی از کیفیت زندگی بدون توجه به اصول نظریه ها و مکاتب و حوزه های جامعه شناسی، روانشناسی، زیست شناسی و روانشناسی اجتماعی نارسا و ناتمام خواهد بود باتوجه به زمینه های کیفیت زندگی و به ویژه اتیولوژی و سبب شناسی آن، کیفیت زندگی همچون بسیاری از پدیده های اجتماعی معلول علت واحدی نیست و از طرفی تبیین کیفیت زندگی به عنوان یک مجموعه به هم پیوسته نیازمند بررسی کلیه عوامل و متغییر های اجتماعی، روانی، فرهنگی، زیستی و اقتصادی در ارتباط با یکدیگر است.بحث کیفیت زندگی در حوزه های مختلف از فقر نظری برخوردار بوده و در این زمینه بیشترین تبیین های صورت گرفته مربوط به حوزه پزشکی است.
بررسی کیفیت زندگی از دیدگاه های مختلف به ما این امکان را می دهد، تا ابعادی از موضوع را که هرگز مورد توجه قرار نگرفته است را کشف کنیم. بدین منظور لازم است با توجه به تیوری های جامعه شناسی، روانشناسی، روانکاوی، زیست شناسی و پزشکی بتوانیم واقعیت کیفیت زندگی را تبیین نماییم و نظریه ها و رهیافت های تیوریک موجود در این زمینه را تشریح کنیم.
باید توجه داشت که دیدگاه های غالب در حوزه جامعه شناسی یا روانشناسی هیچ یک به تنهایی کفایت لازم را در تبیین علل کیفیت زندگی نداشته و غالبا اسیر تنگ نظری، تک سبب بینی ها و تعصبات حوزه های نظری خود بوده اند.
۲-۱۵-۲) رویکرد فلسفی به مفهوم کیفیت زندگی
نگاهی به تاریخ فلسفه نشان میدهد که بهزیستی احساسی، که معرف زندگی خوب است، همواره از جانب متفکران سرشناسی چون اپیکور، هابز، استوارت میل، آکویناس، بنتهام مورد تاکید قرار داشته است.با وجود این ریشه تفکر مدرن در مورد سعادت بشر و رابطه آن با چگونگی زندگی وی جز تا زمان پیدایش خط نمی توان با قاطعیت دنبال کرد از نظر تاریخی، تامل در مورد عوامل تشکیل دهنده سلامت و سعادت بشر بیشتر در کارهای فیلسوفان و عالمان دینی مشاهده می شود.
ارسطو واپیکور
ارسطو سعادت بشری را در کسب حداکثر فضیلت از راه رعایت اصول اخلاقی و التزامهای حفظ سلامت جسمانی حتی به قیمت صرف نظر کردن از مسیر لذت، میسر می دانست.در حالیکه اپیکور معتقد بود که کسب حداکثر لذت و دوری از هرگونه رنج، راز نیل به سعادت بشری است.اگر چه بسیاری از محققین معتقدند که فضای کنونی حاکم بر فلسفه غرب متاثر از جریان فکری دوم است. لیکن مایه های فکری هر دو تفکر نشان دهنده ی تلاش برای مفهوم سازی و قابل اندازه گیری کردن چگونگی زندگی افراد است(مختاری و نظری،۱۳۸۹).
جان راولز
جان راولز فیلسوف علم اخلاق در خصوص مفهوم عدالت اجتماعی به عنوان یکی از مولفه های کیفیت زندگی اینگونه استدلال کرد:همانگونه که حقیقت اساس مکتبهای فکری است، عدالت نیز اساس اولیه نهادهای اجتماعی می باشد.این نظریه هر چند دقیق و مقرون به صرف باشد اما حقیقت نداشته باشد باید رد یا تجدید نظر شود.هم چنین اگر قوانین و نهادها کارآمد و سازمان یافته باشد اما در آنها عدالت لحاظ نشده باشد، باید منسوخ شوند.وی با بهره گرفتن از تفکر فایده گرایانه عنوان می کند:نکته اصلی این است که جامعه کاملا منظم و عدالت در آن برقرار است. اگر نهادهای عمده آن زمینه دستیابی سیاستمداران و تصمیم گیرندگان جامعه را فراهم کنند تا بتوانند از میان راهکارها و نتایج مختلف وضعیت تندرستی، انتخاب خود را انجام دهند و آنها را با هزینه های معادل مقایسه کنند تا رفاه مورد انتظار شهروندان را افزایش دهند در این صورت پژوهش های مربوط به این امر نباید تنها به پارامترهای پزشکی محدود گردند بلکه باید پارامترهای اقتصادی و اجتماعی را نیز شامل شوند. راولز با این دیدگاه خود باعث بروز اعتراضات سیاسی و اخلاقی زیادی شد.هر چند نمی توان عدالت را تضمین کرد اما با توجه به محدودیت منابع باید حداقل خدمات را به افراد جامعه ارائه داد(همان).
۲-۱۵-۳) رویکرد اقتصادی به مفهوم کیفیت زندگی
در دهه ۹۰ موضوع کیفیت زندگی وارد عرصه اقتصاد شد.اولین کسی که به این موضوع در زمینه اقتصاد پرداخت برنارد وان پراک بود که اکثر آثار خود را در زمینه ارزیابی خوشبختی:روش محاسبه رضایت، ارائه داد. اقتصاددانان رویکردی انتزاعی نسبت به مسیله تندرستی اتخاذ نمودند و اغلب رابطه بین وضعیت تندرستی و امکانات پزشکی را بررسی کردند و تفسیراتی در مورد کارایی، اثربخشی و عدم تبغیض در ارائه امکانات پزشکی ارائه میدهند.تلقی شخصی یا ذهنی خود ازتندرستی بر اساس فایده شکل میگیرد.جرمی بنتهام عبارت فاده را در قرن هجدهم مطرح کرد. فایده خاصیت هر شی است که به وسیله آن میتوان رسیدن به سود، مزیت، شادی و…..یا جلوگیری از بروز بدبختی، درد و ناراحتی برای شخص ذینفع مد نظر است. اقتصاد دانان قرن نوزدهم مانند استنلی یوونز یا آلفرد مارشال و دیگران اینگونه استدلال می کردند که افراد کالاها و خدمات ارزان را انتخاب می کنند. هدف از انتخاب آنها افزایش شادی و نفع خود است.فرد از بسیاری از فعالیت های اجتماعی و اقتصادی سود میبرد و همچنین می تواند از طریق فعالیتها به سود مطلق که با بهره گرفتن از اعداد اصلی ارزیابی می شود، دست یابد. برای سنجش کیفیت زندگی در جوامع گوناگون ابزارهای بسیاری تدوین شده اند.اقتصاددانان به دلیل داشتن ابزاری قوی برای سنجش بر اساس پیش فرض های خود نخستین کسانی بودند که به طور غیر مستقیم به این امر پرداختند. به عنوان مثال تولید ناخالص داخلی اولین شاخصی بود که توسط اقتصاددانان برای سنجش پیشرفت اجتماعی و به طور تلویحی کیفیت زندگی تدوین شد. شاخصهایی که اقتصاددانان برای بررسی های اقتصادی خود انتخاب و تدوین کرده اند تنها به وجه کمی کیفیت زندگی توجه دارد و وجه دیگر کیفیت زندگی یعنی بعد ذهنی آن را شامل نمی شود(همان).
۲-۱۵-۴) رویکرد روانشناختی مفهوم کیفیت زندگی
روانشناسان که فرد را واحد مطالعات خود می پندارند درجه مطلوبیت کیفیت زندگی را ناشی از رشد کامل شخصیت فرد می دانند و بر آن شدند تا میان کیفیت زندگی و ویژگی های شخصیتی انسان رابطه برقرار کنند.بزعم آنان، برخی از تیپ هایشخصیتی کیفیت زندگی خود را مطلوب و برخی دیگر آن را نامطلوب تلقی می کنند.در این مشرب فکری کیفیت زندگی به عنوان یک نوع رفتاری تلقی شده که ناشی از خصوصیات و ویژگیهای فردی می باشد. تبیین های روانشناختی کیفیت زندگی بر تفاوتهای فردی اشخاص در شیوه تفکر و احساس درباره رفتار خویش تاکید دارد.تفاوتهایی که می تواند به شکل تفاوتهایی ظریف و جزیی در رفتار ظاهر شود و برخی افراد را به سبب عللی مانند افزایش خشم و عصبانیت، کمی وابستگی و تعلق خاطر به دیگران، کیفیت زندگی خود را نامطلوب تلقی کنند، که این تبیین ها را می توان تحت الگوی روانکاوی و الگوی نارسایی شخصیت بیان نمود.(مختاری و نظری،۱۳۸۹)
اغلب نظریه های روانشناسی بر آنند که، در فرایند اجتماعی شدن فرد با کیفیت زندگی پایین و معمولا در رابطه بین مادر و فرزند نقصان وجود داشته است. این نقیصه شامل ناراحتی عاطفی است که به پیدایی خصلت های کژرفتار منتهی می شود.
۲-۱۵-۵) رویکرد مکتب تضاد بر مفهوم کیفیت زندگی
مکتب تضاد، کیفیت زندگی را حاصل ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه طبقاتی می داند.این مکتب بر خلاف کارکردگراها که اساس جامعه را بر توافق و تعادل اجتماعی می دانند، جامعه را به عنوان عرصه تضادها و مبارزات می دانند. صاحب نظران اصلی این مکتب تضاد را در جامعه پذیرفته و معتقدند هنجارها و ارزشهای موجود توسط زور و قدرت بر افراد جامعه تحمیل شده است. رویکرد تضاد، هر چند به وضوح به کیفیت زندگی نمی پردازد اما کیفیت زندگی را معلول ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع طبقاتی می داند. به طوری که در جوامع طبقاطی گروه های متنفذ و ذی نفوذ به طور آمرانه منافع ، اراده و عقاید خود را بر گروه های فرودست تحمیل می کنند که این خود نه تنها جامعه را به دو گروه بالادست و فرودست تقسیم می کند، بلکه جامعه را در معرض ستیز طبقاتی و نارضایتی و بروز نوع خاصی از کیفیت زندگی مطلوب و نامطلوب قرار می دهد.(مختاری و نظری،۱۳۸۹)
۲-۱۵-۶) رویکرد روان شناختی اجتماعی و جامعه شناختی مفهوم کیفیت زندگی
تبیین های روانشناختی اجتماعی کیفیت زندگی پلی است بر شکاف موجود میان محیط گرایی گسترده در تبیین های جامعه شناسی و فرد گرایی محدود در تبیین های روان شناختی و زیست شناختی، تبیین هایی که در آن کانون اصلی تحلیل عمدتا متوجه موقعیتی است که فرد تلقی خاصی از کیفیت زندگی خود دارد وفرض نیز بر آن است که نحوه ارزیابی کیفیت زندگی در خلال کنش های متقابل اجتماعی فرا گرفته می شود.و این فراگیری نیز ناشی از فرایندهایی مانند یادگیری شرطی، تقویت، مشاهده، الگوسازی و همچنین برچسب اجتماعی است(همان).
۲-۱۵-۷)نظریه یادگیری اجتماعی
قبل از پرداختن به نظریه یادگیری اجتماعی به تعریفی از یادگیری اشاره می شود.
یادگیری عبارت است از تغییرات کم و بیش دایمی در رفتار که به واسطه تقویت و تمرین بوجود می آید.این تعریف مشتمل بر چند نکته است: اینکه یادگیری جنبه عینی دارد، عدم توجه به بهبود رفتار، توجه به تغییرات رفتار به طور غیر مستقیم، اشاره به تغییرات کم و بیش دایمی در رفتار شده است.از این رو کیفیاتی مانند خستگی و یا سازگاری در تاریکی جز یادگیری به شمار نمی آید.زیرا پس از زمان کوتاهی از میان می روند.همه نظریه های انگیزه و پاسخ بر پایه یادگیری قرار دارند. مبانی این نظریه بر این اصل استوار است که کیفیت زندگی، کنش اجتماعی است که از طریق فرایندهای اجتماعی، تولید، بازتولید و فرا گرفته می شود به بیان دیگر بر تاثیرات متقابل بین رفتار و محیط تاکید دارد، و بر الگوهایی از رفتار متمرکز می شود که فرد آنها را برای کنار آمدن با محیط در خود پرورش می دهد.الگوهایی که از راه تجربه مستقیم پاسخ های محیط به فرد، یا مشاهده پاسخ های دیگران کسب می شود.بدین ترتیب که فرد ابتدا رفتار مواجه شده با پاسخ مطلوب یا پاداش را از رفتاری که نتایج نامطلوبی به بار آورده جدا می کند.و آنگاه الگوی توام با موفقیت را برگزیده و بقیه را کنار می گذارد.(همان)
۲-۱۵-۸) کنش متقابل نمادین و مفهوم کیفیت زندگی
دیدگاه کنش متقابل بر این نکته تاکید دارد که در بحث کیفیت زندگی باید به چگونگی تعامل و کنش متقابل نمادین توجه نموده و بر ماهیت فکری و تصوری هر فرد نسبت به خودش تاکید دارد، چرا که نگرش وی مانند هر فرد دیگری در مورد، تصور مثبت و منفی اطرافیان در مورد شخصیت و رفتارش تاثیر به سزایی در نحوه عمل او و در کیفیت زندگی او دارد.
از جمله نظریه پردازان این رویکرد چالز هورتن کولی و جورج هربرت مید می باشند که تبیین آنها در مورد کیفیت زندگی تحت عناوین الگوی خود آینه ای و الگوی نقش اجتماعی در ذیل مورد بررسی قرار میگیرد.
چارلز هورتن کولی جامعه شناس آمریکایی نظریه ای ارائه داده است که به خود آینه سان شهرت دارد.منظور از آینه که فرد خود را در آن میبیند، جامعه است که می توانیم در آن واکنش های دیگران را در برابر اعمال و رفتار ی که انجام می دهیم مشاهده کنیم.
کولی چنین استدلال میکرد که خود یک شخص از رهگذر تبادل او با دیگران رشد می یابد.خاستگاه اجتماعی زندگی یک شخص از رهگذر نشست و برخاست او با اشخاص دیگر پدید می آید.به نظر کولی، خود در ابتدای امر،فردی و سپس اجتماعی نمی شود بلکه از رهگذر یک نوع ارتباط دیالکتیکی شکل می گیرد.آگاهی یک شخص از خودش،بازتاب افکار دیگران درباره خودش است، پس به هیچ روی نمی توان از خود های جداگانه سخن به میان آورد. بدون ادراک همبسته ی شما، او و آنها هیچ ادراکی از من نمی تواند در ذهن صورت بندد. مفهوم خود آیینه سان از سه عنصر اصلی تشکیل میابد.نخست، ظاهر ما به چشم دیگری چگونه می نماید. دوم، داوری او درباره ظاهر ما چیست و سرانجام چه احساسی از خود برای ما پدید می آید، غرور یا سرشکستگی. (کوزر،۱۳۷۷)
بنا بر نظریه کولی مفهوم خود آینه سان در ارتباط با کیفیت زندگی فرد قرار می گیرد و هر چه این مفهوم در فرد از بار معنایی قوی تری بر خوردار باشد در مقابل کیفیت زندگی فرد که به نوعی انعکاسی از این مفهوم می باشد از درجه بالاتری برخورداری خواهد بود.
جرج هربرت مید از جمله متفکرین بزرگ اجتماعی در مکتب جامعه شناسی شیکاگو و از پایه گذاران نظریه نقش اجتماعی به حساب می آید.مید سخن خویش را بافرایند جامعه پذیری آغاز کرده و ادعا میکند که این فرایند معمولا از طریق یادگیری نقش های اجتماعی صورت می پذیرد. او همچنین نقش های اجتماعی را نیروهای پویای انگیزش رفتار قلمداد میکند و سهم آنان را در شکل دادن به نحوه ی عملکرد فرد و در بیانی دقیق تر، تنظیم و تدوین ساختار شخصیت او بسیار تعیین کننده می شمرد. مفهوم “خود” از جمله مفاهیمی است که مید درباره ی شکل گیری شخصیت فرد در خلال فرایند جامعه پذیری به آن توجه نموده است. به نظر او “خود” مجموعه ای سازمان یافته از رویکردهای دیگران است که مورد قبول او قرار گرفته و ساختاری اساسا اجتماعی است که در تجربه اجتماعی پدیدار می شود. جرج هربرت مید خود را به من فاعلی و من مفعولی تقسیم می کند.من مفعولی در واقع انعکاس و بروز هنجارها و ارزشهای جامعه در فرد است و من فاعلی معرف جنبه شخصی و منحصر به فرد شخص است.من فاعلی به صورت وسیعی تحت تاثیر محرک های آنی و در عین حال سرکش و غیر عادی قرار دارد.به طور کلی می توان گفت که در نظر مید،خود نوعی بازتاب فردی از سیاق ظابطه مند و عام رفتار اجتماع یا گروه است و کنترلی که جامعه بر فرد اعمال می کند، برحسب تقابل من فاعلی و من مفعولی درک می شود و این امر به خودی خود بر میزان کیفیت زندگی فرد تاثیر می گذارد.(مختاری و نظری،۱۳۸۹)
۲-۱۵-۹) دیدگاه بوم شناسی بر مفهوم کیفیت زندگی
جامعه شناسی در دانشگاه شیکاگو با تاکید بر بوم شناسی در اواخر قرن ۱۹ شکل گرفت. بوم شناسی به طور کلی بر نحوه توزیع فعالیت های اجتماعی(کیفیت زندگی) در فضا و زمان تاکید دارد.با بهره گرفتن از این دیدگاه بوم شناسان به دو موضوع اصلی توجه داشتند که در تحلیل کیفیت زندگی از اهمیت خاصی برخورداراند. اول اینکه توزیع فعالیتها در فضا و زمان و در محیط شهری چگونه باعث یا مانع دست یابی به اهداف جمعی می شود. دوم اینکه این نحوه توزیع چگونه بر تجربه اجتماعی افرادی که در معرض آن قرار دارند تاثیر می گذارد.
از جمله مفاهیم اصلی که بوم شناسان از آن استفاده می کنند، همزیستی، رقابت، هجوم و استقرار، تعادل طبیعی و انطباق با محیط زیست است. همزیستی به معنای زندگی مشترک اورگانیسمهای غیر شبیه است و هجوم به معنی ورود یک نژاد یا یک گروه از افراد به یک منطقه و بیرون راندن اهالی قبلی است. تعادل طبیعی به معنی رابطه میان گیاه و جانور و محیط در صورتی است که تعادل محیط حفظ شود به طوری که موجودات مکمل یکدیگر باشند. در مطالعه این نوع روابط بوم شناسان تاکید می کنند که بقا و انطباق با محیط موجودات با یکدیگر از جمله مسایل مهم در بقای شبکه زندگی در محیط است.(مختاری و نظری،۱۳۸۹)
در واقع نظریه پردازان مکتب شیکاگو از مدل بوم شناسی به شکل نسبتا آزادانه ای استفاده کرده اند تا این موضوع را مطرح سازند که انسانها بر خلاف موجودات دیگر توانایی فرهنگ سازی و ایجاد محدودیتها از طریق هنجارها و آداب و رسوم را دارند که این امر به خودی خود بر میزان احساس کیفیت زندگی و نظم اجتماعی افراد جامعه تاثیر می گذارد.(همان)
۲-۱۵-۱۰) رویکرد مطلوبیت گرایی
نظریه مطلوبیت گرایی در طول قرن هجدهم میلادی به عنوان یک نظریه اخلاقی مورد توجه قرار گرفت.در اواخر این قرن جرمی بنتهام فیلسوف انگلیسی تلاش نمود تا این نظریه را روشن و جامع تدوین نماید.
بنتهام بر این باور بود که جستجوی لذت و دوری از درد تنها غایت آدمی است و اصل مطلوبیت عبارت از آن است که در هر استدلالی، اساس کار ما با محاسبه و مقایسه دردها و لذت ها باشد و هیچ اندیشه دیگری را در استدلال خود دخالت ندهیم.به طور کلی بنتهام استدلال می کند که اعمال افراد به منظور کسب لذت یا سعادت به هر شکل، دلخواه است و هیچ شخص دیگری قادر نیست که درباره کیفیت یا درجه سعادت آن داوری نماید.اگر هر فرد، تهنا داور آن چیزی باشد که به او لذت می دهد، در این صورت فقط خود فرد می تواند تعیین کند که عمل درست به لحاظ اخلاقی چه می تواند باشد.بر اساس نظریه بنتهام آدمیان به عنوان افرادی محصور در خود و مستقل از یکدیگر و محیط خویش پنداشته می شوند و جامعه نیز به صورت مجموعه ای از افراد منفرد درنظر گرفته می شود و از این رو مطلوبیت جامعه نیز به شکل جمع جبری مطلوبیت یکایک افراد مورد محاسبه قرار می گیرد.(غفاری،امیدی،۱۳۸۸)
هی وود(۱۳۸۳)انواع نظریه های مطلوبیت گرایی را در چهار دسته تقسیم بندی می کند:
۱٫مطلوبیت گرایی کلاسیک که سودمندگرایی عمل است. بدین معنی که عملی را درست می داند که نتایج آن دست کم به اندازه هر عمل دیگری لذت بیشتری را به وجود آورد.
۲٫مطلوبیت گرایی مبتنی بر قاعده، قاعده یا عملی را درست می داند که با قاعده ای که اگر همه از آن پیروی کنند نتایج خوبی به بار خواهد آورد، سازگار باشد. لذا ما باید همیشه قواعد را با این سوال که کدام قاعده بیشترین خیر عمومی را برای هر کس فراهم می کند، تعیین کنیم نه بر این اساس که کدام عمل بیشترین سود را به همراه دارد.
۳٫سودمند گرایی انگیزه ای که بر نیت های بازیگر و نه بر نتایج هر عمل تاکید می کند.
۴٫مطلوبیت گرایی تعمیم ساز که درستی عمل را نه بر حسب نتایج خاص آن بلکه بر پایه آنکه عمل به طور همه شمول انجام شده است، درست می داند.(غفاری،امیدی،۱۳۸۸)
۲-۱۶) مفهوم کیفیت زندگی از نگاه سایر نظریه پردازان
کالمن
از نظر کالمن وقتی می توان گفت که یک کیفیت عالی برای زندگی وجود دارد که امیدهای افراد با تجارب آنها تطابق داشته باشد. حالت عکس هم صدق میکند. به بیان دیگر ادعای کالمن این است که شیوه زندگی با این مفهوم که فرد به خواسته های خود می رسد بهبود می یابد.کالمن اشاره دارد که اهدافی که توسط عوامل ایجاد می شوند باید واقع گرا تر باشند. وقتی آرزوها را واقعی تر کرده و فرد را به توسعه و رشد در راه های دیگر تشویق کنیم فاصله میان امیدها و دستیابی به آنها به خوبی کم می شود.(مختاری و نظری،۱۳۸۹)
گودمن
گودمن در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که دو عامل بر کیفیت زندگی موثر هستند. عامل اول را ابزاری و عامل دوم را ارتباطی ذکر کرده است که انعکاس کننده کیفیت ارتباط بین فردی است. این دو عامل مشابه نیازهای دوم و سوم مازلو یعنی نیاز به امنیت و نیاز به تعلق داشتن می باشد(مختاری و نظری،۱۳۸۹).
ریف و سینگر
ریف و سینگر کیفیت زندگی را شامل شش مولفه میدانند که عبارتند از:
:
رضا امیرخانی در یکی از چهره های شاخص در عرصه ادبیات معاصر به شمار می آید وی نویسنده و منتقد ادبی. در سال ( ۱۳۵۲ ) در تهران متولد شده است و در رشته مهندسی میکانیک تحصیل کرده است. رمان « من او» در سال ۷۹ جزو سه کتاب برگزیده ی منتقدان مطبوعات شد.
آثار داستانی در ادب فارسی از چنان گستردگی برخوردار است که در باره آن می توان بسیار تحقیق و تفحص نمود و در این راستا داستانهایی که بتوان از نظر عناصر داستانی مورد بررسی قرار بگیرد کم نیستند.
در این پژوهش قصد داریم که رمان « من او » اثر رضا امیرخانی را از نظر عناصر داستانی مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم و نشان دهیم که نویسنده تا چه اندازه در این اثر داستانی به عناصر داستانی پایبند بوده است .
۱ – ۲ سوالات تحقیق :
این پایان نامه درصدد پاسخگویی به سوالات زیر است :
زاویه دید در این رمان به چه شیوه ای روایت شده است ؟
کدام یک از عناصر داستانی در رمان « من او» شاخص تر است ؟
آیا از نحوه ی گفتگوی لحن شخصیت های داستان می توان پی به شخصیت آنها برد.
فضای مورد قبول نویسنده در رمان من او چه فضایی است و چه درون مایه ای را منتقل می کند؟
۱ – ۳ ضرورت تحقیق :
رضا امیرخانی از داستان نویسان معاصر ایرانی است که آثار داستانی و غیرداستانی از ایشان به چاپ رسیده است و آثارش چندین بار تجدید چاپ شده است. رمان « من او » یکی از پرخواننده ترین رمان های دهه گذشته است .
بر اساس بررسی های انجام شده رمان من او رضا امیرخانی از نظر عناصر داستان مورد تحلیل و بررسی قرار نگرفته است اما در مورد دیگر آثار وی کارهایی انجام شده است از جمله : تحلیل شخصیت و شخصیت پردازی در رمان ارمیا و من او رضا امیرخانی پایان نامه کارشناسی ارشد الهام زارع به راهنمایی دکتر حسین حسن پور آلاشتی در دانشگاه مازندران « ۱۳۸۹ »
۲ – بررسی تطبیقی عناصر داستان دردو رمان « ارمیا و بیوتن» با تاکید بر شش عنصر پایان نامه کارشناسی ارشد زهرا رئوفی دانشگاه پیام نور مرکز رشت به راهنمایی دکتر پروین تاج بخش ۱۳۹۱
۳ – «من تو» با نگاهی به من او رضا امیرخانی ، مجید نظافت روزنامه قدس ۹ آبان ۱۳۸۳
۱ – ۴ اهداف تحقیق :
هدف از ارائه این پایان نامه بررسی عناصر داستانی در رمان «من او» اثر رضا امیرخانی است .
در پایان این پژوهش برای خوانندگان محترم آشکار می گردد که رمان « من او» از چه جایگاهی در میان سایر عناصر داستانی آقای امیرخانی و هم چنین در میان دیگر کتاب ها و رمان هایی از این دست برخوردار است .
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |
۱ – ۵ فرضیه های تحقیق :
۱ – در فصل هایی از کتاب زاویه دید اول شخص و در فصل هایی نیز سوم شخص است .
۲ – شخصیت پردازی بیشتر از سایر عناصر داستانی در این رمان چشمگیر تر است .
۳ – شخصیت ها به گونه ای معرفی شده اند که از لحن و گفتگوی آنها می توان پی به شخصیت
صحبت کننده برد .
۴ – فضایی که نویسنده در آن داستان را به تصویر کشیده است فضایی است عینی و اینکه نویسنده قصد دارد خواننده را با مسائل و مشکلات زندگی روزمره حاکم بر فضای داستان آشنا کند .
۱-۶ محدوده قلمرو تحقیق :
در این پزوهش به بررسی عناصر داستان با تاکید بر هشت عنصر اعم از ( پیرنگ، شخصیت، حقیقت مانندی زاویه دید، صحنه، سبک، گفت و گو لحن ) در رمان من او اثر رضا امیرخانی
می پردازد.
این نوع تحقیق نظری است و روش کار تحقیق توصیفی؛ روش گردآوری اطلاعات کتابخانه ای است.
فصل دوم :
« ادبیات داستانی »
۲-۱ تعریف ادبیات داستانی :
داستان در معنای خاص آن ، مترادف ادبیات داستانی است .
ادبیات داستانی در معنای جامع آن به هر روایتی که خصلت ساختگی و ابداعی آن بر جنبه ی تاریخی و واقعیتش غلبه کند، اطلاق می شود از این دو همه ی انواع خلاقه ادبی را در بر می گیرد ( میر صادقی، ۲۱:۱۳۷۶)
ادبیات داستانی بخشی از ادبیات تخیلی است و همه انواع آثار داستای منثور را در بر می گیرد، خواه این انواع داستانی از شکوهمندی ادبیات تخیلی برخوردار باشد. خواه نباشد .
ادبیات داستانی شامل :
( قصه ، رمانس، رمان ، داستان کوتاه ، و سایر آثار وابسته به آنهاست .)
۲-۲ قصه
قصه پیشینه ی بسیار قدیمی دارد، حتی می توان گفت در ایران پیش از اسلام نیز قصه های منظوم و منثوری وجود داشته است . که قصه ها بیشتر جنبه ی اساطیر ملی و دینی داشته است.
از دیر باز قصه های بسیاری در کشورهای مصر، چین ، و یونان باستان وجود داشته است حتی در اروپا از قرون وسطی و دوره ی رنساس نیز افسانه هایی به جا مانده است .
رکن اساسی در قصه ها را حوادث تشکیل می دهند، بی آنکه در رشد و گسترش، شخصیت ها و قهرمانهای داستان نقشی داشته باشند .
تعریفی که برای قصه در عناصر داستان میرصادقی آمده چنین است :
« معمولا به آثاری که در آنها تاکید بر حوادث خارق العاده بیشتر از تحول و تکوین آدم ها و شخصیتهاست، قصه می گویند . »
در قصه ، محور ماجرا بر حوادث خلق الساعه می باشد ، قصه ها اغلب پایان خوشی دارند و هدف قصه ها ایجاد سرگرمی برای خواننده و شنونده است .
قصه ها اغلب خبراز عدالت و راستی و درستی می دهند و آرمانهای انسانهای خیرخواه و نیک سرشت را منعکس می کنند و سرنوشت انسانهای بدو تبهکار را به نمایش می گذارند و باعث پند و عبرت دیگران می شوند.
میر صادقی ویژگی های عمده ی قصه های عامیانه را چنین ذکر می کند :
۱- خرق عادت :
یعنی آنچه که با محسوسات عقلی و تجربیات حسی و موازین عینی جور در نمی آید .
۲- پیرنگ ضعیف :
در اغلب قصه ها روابط علت و معلولی حوادث از نظم منطقی و معقولی برخوردار نیست و به همین جهت قصه ها اغلب دارای پیرنگی ضعیف و ابتدائی هستند.
۳- مطلق گرایی :
قهرمان قصه ها یا خوبند یا بد ، حد میانی وجود ندارد ، قهرمانهای نه خوب . نه بد ، درقصه ها وجود ندارد.
۴- کلی گرایی و نمونه کلی :
در قصه ها به شرح کلیات و اهداف اکتفا می شود و به جزئیات وضعیت و موقعیت ها و وقایع و خصوصیت های روحی و خلقی قهرمانها و شخصیتهای شریر توجهی نمی شود ، شرح وقایع و امور کلی است.
۵- ایستایی :
شخصیت ها در قصه ها « ایستا » هستند و اغلب خصوصیت روحی وخلقی ثابتی دارند ، یعنی با نتایج اعمالشان واکنش نشان نمی دهند، از این جهت، در قصه ها، شخصیت ها تحولی نمی پذیرند.
۶- زمان و مکان :
در قصه ها زمان و مکان فرضی هستند و تصوری ، مشخص نیست که قصه ها مربوط به چه زمانی است .
۷- همسانی قهرمان ها در سخن گفتن:
در قصه ها ، قهرمانها را نمی توان از نحوه مکالمه و سخن گفتن شان از همدیگر تشخیص داد.
اختلافی میان شاهزادگان ادب آموخته و تربیت یافته با سرکردگان لشکر و عامه ی مردم تربیت یافته نیست .
۸- نقش سرنوشت :
تقدیر و سرنوشت در قصه ها نقش اساسی دارد ، شخصیتها از سر نوشت محتوم خود نمی توانند بگریزند .
۹- شگفت آوری :
خواننده حس می کند که نقال قصه ها ، سعی وافری داردکه خواننده و یا شنونده را با ماجراها و حوادث خلق الساعه و خرق عادت به اعجاب و شگفتی وا دارد.
۱۰- استقلال یافتگی حوادث :
قصه های بلند فارسی درکل از حوادث استقلال یافته تشکیل شده است و این حوادث در عین حال که به خودی خود تقریبا کاملند رابطه ای غیر مستقیم با هم دارند که پیرنگ ابتدائی قصه های بلند را بوجود می آورد و تار و پود قصه هارا به هم می بافند.
۱۱- کهنگی :
سرانجام با توجه به خصوصیات و مشخصات ذکر شده، معنا و مضمون قصه ها نمی تواند نو و امروزی باشد و موضوع قصه ها تفریحی و کهنه و مربوط به زمان های دور و جوامع گذشته و از یاد رفته است (میرصاقی ، ۱۳۸۲ : ۷۳ )
میر صادقی انواع قصه ها را نیز چنین بین کرده است :
۱- افسانه تمثیلی:[۱]
اغلب قصه ی کوتاهی است درباره حیوانات که از آن با عنوان افسانه حیوانات نیز یاد شده است در افسانه تمثیلی گاهی انسان و اشیاء نیز شخصیتها ی اصلی هستند.
۲ – حکایت اخلاقی:[۲]
حکایت اخلاقی گاهی از خصوصیتهای تمثیلی برخوردار است اما شخصیت های آن مردان هستند ، برای ترویج اصول مذهبی و در س های اخلاقی نوشته شده است .
۳ – افسانه پریان :[۳]
قصه هایی است درباره پریان، دیوها، جن ها……و دیگر موجودات ما فوق طبیعی جادوگرانی که حوادث شگفت آور و خارق العاده می آفرینند و در زندگی افراد بشر اغلب از بد جنسی و گاهی از مهربانی تغییراتی بوجود می آورند .
۴ – افسانه پهلوانان [۴]:
قصه هایی هستند که درآنها از نبرد میان پهلوانان ، قهرمانان واقعی و تاریخی و افسانه ای صحبت
می شود.
۵ – اسطوره [۵]:
قصه ای است درباره خدایان و موجودات فوق طبیعی که ریشه ی اصلی آنها اعتقادات دینی مردم قدیم است . و خاستگاه وآغاز زندگی و معتقدات مذهبی و قدرت های مافوق طبیعی و اعمال و قهرمانهای آرمانی را بیان می کند.
۲-۳ رمانس[۶]
رمانس قصه خیالی منثور یا مفظومی است که به وقایع غیر عادی و شگفت انگیز نیز توجه کند و ماجراهای عجیب و غریب و عشق بازی های اغراق آمیز یا اعمال صلحشورانه را به نمایش گذارد
( میر صادقی ، ۱۳۷۶ : ۲۲ )
کلاراریو ( ۱۸۰۷ – ۱۷۲۹ ) رمان نویس انگلیسی در تعریق رمانس گفته است « حکایتی است قهرمانی که از اشخاص و پیرهای افسانه ای سخن می گوید: رمانس به زبان فاخر و پرطعنه حکایت از چیزهایی می کندکه هرگز رخ نداده اند و رخ نخواهند داد » ( ایرانی ، ۱۳۸۰ :۵۸۸)
رمانس بسیاری از خصوصیتهای قصه های بلند را دارد و مانند قصه ها بر محور حوادث می گردد و به همین جهت از پیرنگ درونی بی بهره است رمانس ها داستانهایی هستند که شخصیت آنها شوالیه ها و پادشاهان بوده اند قهرمان رمانس آدمهای خارق العاده ای بوده اند و اغلب به ماجرا جویی
می پرداختند . رمانس ها به ندرت دارای محتوای تعلیمی و اخلاقی است . بیشتر به شرح حوادث
می پردازد و تلاش می کنند خواننده خود را سرگرم کنند تا اینکه بخواهند او را با واقعیتهای رنگی آشنا کنند.
حسن عابدینی صدسال داستان نویسی نظر آرنولد کتل درباره رمانس را چنین بیان می کند:
« این ادبیات اشرافی بود زیرا تصور و تلقی که بدست می داد و توصیه می کرد دقیقا همان بود که طبقه حاکم می خواست تا به اتکا برآن موقعیت ممتاز خود را احیانا همیشگی کند . »
از رمانس های معروف می توان « تریستان وایزوت » نوشته ژوزف بدیه نویسنده معروف فرانسوی نام برد.
در ادبیات فارسی از نمونه هایی که می توان به عنوان رمانس به آن اشاره کرد منظومه ی «ویس ورامین» اثر فخرالدین اسعد گرگانی قابل توجه می باشد .
۲-۴ رمان[۷]
اصطلاح رمان به نوشته های گوناگونی اطلاق می شود که تنها وجه مشترکشان در این است که مفصل اند و منثور و داستانی رمان به این جهت که روایتی است مبسوط ، از داستان بلند و داستان کوتاه تمیز داده می شود حجیم و مفصل تر بودن رمان اجازه ورود به شخصیتهای بیشتری را میدهد و از این رو طرح آن پیچیده تر و محیط اجتماعی پرتحول تر است . ( سلیمانی ، ۱۱:۱۳۷۸ )
به گفته میر صادقی رمان مهم ترین و معروفترین شکل تبلور یافته ی ادبی روزگارماست . در فرهنگ و بستر چنین تعریف شده است :
روایت منثور خلاقه ای که معمولا طولانی و پیچیده است و با تجربه ی انسانی همراه با تخیل سرو کار دارد و از طریق توالی حوادث بیان شود و در آن گروهی از آن شخصیت ها در صحنه ی مشخصی شرکت دارند.
انواع رمان :
رمان تاریخی[۸]
رمان اجتماعی[۹]
رمان رمان شناختی[۱۰]
رمان جریان سیال ذهن[۱۱]
رمان کلید دار[۱۲]
۲-۴-۱ رمان تاریخی :
رمان تاریخی رمانی است که در آن اشخاص برجسته و تاریخی و سلسله حوادث و نهضت یا روح معنویت عصر گذشته ای باز سازی شود ، رمان های تاریخی تـقریبا صحنه های تحقق یافته دارد و بر محیط و زمینه واقعی جریان می یابند از رمانهای شناخته شده می توان « سه تفنگدار » اثر الکساندر دوما ، «در جنگ و صلح» اثر الکسی تولستوی « بینوایان» اثر ویکتور هوگو را نام برد ( میر صادقی ، ۴۲۷:۱۳۸۲ )
۲-۴-۲ رمان اجتماعی :
رمان اجتماعی اصولاً با قضایا و مسائلی سرو کار داردکه بیشتر به اوضاع و احوال محیطی و فرهنگی، زندگی کارگران تمرکز می یابد تا امور شخصی و اختصاصی و خصوصیتهای روانی . رمانی است که بر نفوذ جامعه و اوضاع اقتصادی بر شخصیت ها و وقایع داستان تاکید می ورزد و تاثیر اقتصاد بر وضعیت و موقعیت اجتماعی را بر رفتار انسان در زمان و مکان معین بررسی می کند .
این نوع رمان در نیمه دوم قرن نوزدهم به وجود آمد و از معروفترین نمونه های آن می توان در « خوشه های خشم » اثر جان اشتاین بک و « جنگل » اثر آپتن سینکلر را نام برد . از نمونه داستان های فارسی هم می توان داستان کوتاه « فردا » ی صادق هدایت را نام برد .( همان : ۴۲۹ )
۲-۴-۳ رمان روان شناختی :
رمانی است که در آن توجه بسیاری به حالت ها و عواطف پیچیده ی ذهنی و ویژگی های درونی شخصیتها داستان شود . از این ر و محتوای رمانهای روانشناختی به آنچه رخ می دهد اکتفا نمی کند، بلکه بیشتر به تشریح چرایی ها و علت های اعمال ، کنش ها و واکنش ها می پردازد و به زندگی عاطفی شخصیت ها ی رمان بیشتر از معمول اهمیت می دهد .
عمر رمان روانشناختی از صد سال بیشتر تجاوز نمی کند .
معروف ترین نویسندگان خارجی که به رمان روانشناختی توجه بسیار داشته اند می توان « مارسل پروست » و « هنری جیمز » را نام برد .
از جمله نویسنگان ایرانی که رمان رواشناختی نوشته اند این ها هستند :
«گلی ترقی» « خواب زمستانی » « تقی مدرس » «آداب زیارت » ( همان :۴۳۳ )
۲-۴-۴ رمان جریان سیال ذهن :
رمانی است که در آن نویسنده ادراکات و افکار شخصیت ها ی داستان خود را همچون رویدادی به ظاهر بدون هیچ دلیل و غرض و هدف خاصی بی نظم و ترتیب در کنار هم ارائه می دهد. (همان ۴۳۷)
«رمان جریان سیال ذهن و نوعی رمان روانی است که مایه ی کارش ، سیلان مسلسل دار و لاینقطع، متغیر و بی پایان در ضمیر یاشعور خود آگاه یک یا چند شخص است » (سلیمانی ، ۱۳۸۷ : ۴۰ )
میر صادقی جریان سیال ذهن را از کتاب « راهنمای ادبیات » تالیف هولمن چنین نقل می کند:
« جریان سیال ذهن به کل حوزه آگاهی و واکنش عاطفی … روانی وفرد گفته می شود . که از پایین ترین سطح یعنی سطح در ذهن فرد ، در لحظه ای معین ، آمیخته ای از تمام سطح های آگاهی، سیر بی پایان احساسات ، افکار، خاطره ها تداعی معانی و انعکاس بوجود می آورد تا آنچه را که جریان سیال ذهن می نامند ، پدید آید. اگر قرار نباشد که محتوای دقیق فکر را در هر لحظه توصیف کنیم به ناچار باید این عوامل گوناگون ، بی ارتباط با هم و غیر منطقی در طی کلمات ، تصورا ت و افکار به بیان آیند همان گونه که سیر بی نظم فکر این چنین است .
بنابراین، رمان جریان سیال ذهن به نوعی از رمان روانشناختی گفته می شود که موضوع کار آنها سیر بی وقفه، ناهموار و بی پایان جریان سیال ذهن یک یا چند تن از شخصیت ها ی داستان است ( میر صادقی ۱۳۸۲ :۴۳۸ )
به نظر می رسد همه رمانهای جریان سیال ذهن اصول مشترک زیر را پذیرفته باشند :
هستی و وجود پر معنا و مهم بشر در درون او و فرایندها ، فعالیت های ذهنی و احساسی او جریان دارد و نه در جهان خارجی و بیرون از او .
زندگی و وجود ذهنی و احساس بشـر از هم گسیخته ، پراکنده و بدون روان منطقی است .
الگوی روانی در تداعی آزاد معانی تسلسل افکار و احساسات بشر را به هم می زند و تغییر می دهد ، و نه الگوی روابط و روال منطقی ( سلیمانی ، ۱۳۸۷ :۴۱ )
۲-۴-۵ رمان کلید دار :
رمانی است که شخصیت های آن از روی الگوی اشخاص معروف و واقعی برگزیده شود و این اشخاص یا نام های داستانی اسطوره ای در رمان معرفی شوند و ویژگی ها و خلقیات شخصیتهای داستانی همچون کلیدی است که خواننده را موفق به شناخت اشخاص می کند .
از جمله رمانهای کلید دار می توان : « در خورشید باز هم می دمد» اثر ارنست همینگوی ، « نیم راه بهشت » اثر سعید نقیسی و « ثریا در اغماء » اثر اسماعیل قصیح را نام برد .
۲-۵ داستان کوتاه:[۱۳]
ویلیام سامرست موام ( نویسنده انگلیسی ، ۱۸۷۴ -۱۹۶۵ ) معتقد است که داستان کوتاه باید چنان چیزی باشدکه بتوان آن را سر میز نهار یا شام برای دوستان تعریف کرد ، قصه ای باشد در پیرامون واقعه ای مادی و معنوی .
داستان کوتاهی که از شاخه های ادبیات داستانی و به شکل و الگوی امروزی در قرن نوزدهم ظهور کرد .
در باره تاریخچه داستان کوتاه میرعابدینی معتقد است نخستین داستان های کوتاه چند سال قبل از پیدایش اولین رمانهای اجتماعی منتشر شده اند و سالهای آغازین۱۳۰۰ شمسی نقش تعیین کننده ای در روز تجلیات گوناگون در ادبیات معاصر ایران داشته اند ، داستان کوتاه به سرعت تکامل می یابد و در آثار جمال زاده و هدایت تجلی می یابد .
میر صادقی در کتاب ( عناصر داستان ) تعریف اردگار آلن پو داستان کوتاه را چنین بیان می کند .
« نویسنده باید بکوشد تا خواننده را تحت اثر واحدی که اثرات دیگر را مادون آن باشد، قرار دهد چنین اثری را تنها داستانی می تواند داشته باشد که خواننده در یک نشست، که از دو ساعت تجاوز نکند ، تمام آنرا بخواند .
یک داستان کوتاه و خوب را می توان به کمک این ویژ گی ها باز شناخت :
اختصار
ابتکار
روشنی
تازگی شیوه پرداخت (یونسی ، ۱۳۸۶ :۱۶ )
از جمله نویسندگان شناخته شده در زمینه داستان کوتاه می توان به ادگار آلن پو ( نویسنده آمریکایی ۱۸۰۹ -۱۸۴۹ ) گی دوما یاسان ( نویسنده فرانسوی ۱۸۵۰ -۱۸۹۳ ) آنتون چخوف ( نویسنده روسی ۱۸۶۰ -۱۹۰۴ ) …. اشاره کرد .
۲-۵-۱ انواع داستان کوتاه :
۱- داستان هایی که حادثه پردازانه است و گاهی پایان شگف انگیزی دارد لطیفه دار است و از آنها به عنوان داستان های پیرنگی یاد می شود ، مثل داستان کوتاه « هدیه کریسمس » اثر او ، هنری وداستان کوتاه « کباب غاز » اثر محمد علی جمالزاده.
۲- داستان هایی که برشی از زندگی است، لحظه ها و موقعیت های نمونه ای شخصیت داستان را تصویر می کند، به طوری که خواننده به خصلت و کیفیت زندگی نوعی این شخصیت پی برد، مثل داستان کوتاه « بوسه» اثر آنتون چخوف و داستان کوتاه « یه ره نچکا اثر بزرگ علوی
۳- داستانهایی که نمادین و تمثیلی هستند، مثل داستان کوتاه « پزشک دهکده » اثرفرانتس کافکا و داستان کوتاه « قفس » اثر صادق چوبک .
۴- داستان هایی که ضبط ساده ای است . از روایتی گفتارگونه و در طی داستان ، خصوصیت های اخلاقی و روانی شخصیت یا شخصیت هایی تصویر می شود و داستان شخصیتی را به وجود می آورد ، مثل داستان کوتاه « شوهر آمریکایی » اثرجلال آل احمد .
۵- داستان هایی که در پایان به لحظه ای کشانده می شوند و این لحظه ناگهان مفهوم همه ی داستان را آشکار می کند و یکی از شخصیت های داستان، معروف و ادارکی نسبت به حقایق امور اطراف خود پیدا می کند و این ادارک و معرفت بر بینش جهان بینی او تاثیر می گذارد ، به این لحظه مکاشفه « تجلی » یا « ظهور » می گویند ، مثل داستان کوتاه « مردگان » اثر جیمز جویس.
۶- داستانهایی که روایتی ساده و بی آرایش از عملی هستند که هنرمندانه ساخته شده باشد و در پس ظاهر آن مفهوم جنبی دیگری نهفته باشد ، مثل داستان کوتاه « ده سرخپوست » اثر همینگوی و داستان کوتاه « عدل » اثر صادق چوبک .
۷- داستانهایی که برشی از زندگی نیست و اغلب ترکیبی از داستان کوتاه و مقاله است و بر شخصیت تاکید نمی شود و فضا و رنگ و طراحی داستان ، شخصیت ها را تحت الشعاع قرار می دهد داستان کوتاه از پیرنگ های متعدد و مجزا تشکیل می شود و این خصوصیت در آثار بورخس دیده می شود ، داستان کوتاه « درون نمایه خائن و قهرمان » ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ ؛ ۲۸ )
۲ – ۶ داستان[۱۴]
داستان کیفیتی عامی است که بنیاد هر اثر خلاقه را می ریزد .
ای ، ام . فورستر ( رمان نویس و ادیب انگلیسی ۱۸۷۹ – ۱۹۷۰ ) داستان را چنین تعریف می کند :
« داستان نقل وقایع است به ترتیب توالی زمان – در مثل ناهار پس از چاشت، سه شنبه پس از دوشنبه و تباهی پس از مرگ می آید » ( میرصادقی ، ۱۳۸۶ : ۲۴ )
ما به داستان از دو نظر علاقه مندیم :
۱ – گذراندن اوقات فراغت و سرگرمی و لذت بردن از خیال پردازی .
۲ – کنجکاوی و آرزوی درک کنه و واقعیت، به بیانی دیگردریافت اطلاعات ( میرصادقی، ۱۳۸۸: ۳۹ )
ناصر ایرانی تعریف داستان را چنین بیان می کند :
« داستان به هر اثر منثوری گفته می شود که بیش از آنکه از لحاظ تاریخی اهمیت داشته باشد آفریده را ابداع و نیروی تخیل و هنر هر نویسنده است . » ( ایرانی ، ۱۳۸۰ : ۴۸ )
« داستان وظیفه اش ، سرگرم کردن گروهی از آدم ها نیست ، بلکه هدایت همه انسانهاست به سوی تفکر خلاق و انتقادی ، و رستگاری نهایی » ( ابراهیمی ، ۸ – ۱۳۷۷ : ۲۰۳ )
۲ – ۷ پیشینه داستان نویسی در ایران :
آثاری که در زمینه بررسی پیشینه داستان نویسی در ایران منتشر شده است بسیار اندک هستند و اغلبیت این آثار از جامعیت کافی برخوردار نیستند .
پیشینه داستان نویسی در ایران به بیش از صد سال بر می گردد و ادبیات کهن این سرزمین شامل افسانه ، قصه و … می باشد .
داستان نویسی از سخن ادبی پیش از اسلام به ادبیات کهن فارسی رسید که اغلب این آثار بیشتر به صورت شفاهی نقل شده است .
در طول دوره اسلامی ادبیات داستانی مکتوب و شفاهی در زبان فارسی در کنار هم حضور داشته اند و دایماً بر یکدیگر تاثیر گذاشته اند ؛ آنها سهمی یکسان در تامین عناصر داستانی غنی و متنوع را داشته اند . ( متین ، ۱۳۸۲ : ۳۱ )
در دست مایه های داستان نویسی که نویسندگان کلا سیک پارسی گوی از آنها استفاده می کردند از برخی منابع بومی و در غیر بومی استفاده شده است .
در طول دوران طولانی سلطنت ناصرالدین شاه و وقوع انقلاب مشروطه ده سال پس از فوت وی مصادف است با ظهور تدریجی ادبیات داستانی جدید در ایران و چندین واقعه ی تاریخی و اجتماعی برجسته خاصه در زمینه آ موزش و روزنامه نگاری تاثیر مستقیم به توسعه این نوع از ادبیات داشت . ( متین ، ۱۳۸۲ : ۵۱ )
ناگفته نماند تحولات اجتماعی و سیاسی ، تاسیس دارالفنون، افزایش تعداد دانش آموزان و دانشجویان و ترجمه داستانهای غربی باعث شد که ادبیات داستانی در ایران روبه رشد پیش برود .
۲ – ۸ پیشینه داستان نویسی ( ادبیات دفاع مقدس )
هر چند نمی توان تاریخ دقیقی برای خلق اولین داستان جنگ تعین نمود اما به نظر می رسد که اولین درگیری های بشری بهانه اولین روایت های او گردیده است . روایت هایی که انعکاس آن را می توان بر سنگ نگاره ها یافت. در این میان می توان به آثار حماسی کشورها اشاره کرد. از جمله آنها می توان به « ایلیاد و اودیسه هومر» اشاره کرد و در آثار ایرانی در زمینه ی داستانهای جنگ می توان به شاهنامه ی فردوسی و پیش از آن شاهنامه ی دقیقی را نام برد . به طور کلی ادبیات عامه و کهن رزمی به عنوان ادبیات جنگ است .
اما محمدرضا سنگری دراین باره چنین می گوید :
« از سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۴ بیش از ۲۷ نویسنده درحوزه ادبیات دفاع مقدس قلم زده اند و بیش از ۱۶۰۰ عنوان کتاب داستان در این زمینه موجود است که از این عناوین ۴۶ عنوان در زمینه داستان و دفاع رمان مقدس است .
نخسین شعر دفاع مقدس به نام « سرباز » توسط میثاق امیرفخر سروده شد و به مدت زمان کمی اولین داستان دفاع مقدس نیز نگاشته شد . اما به نظر می رسد کتاب « وقتی دود جنگ در آسمانهای دهکده دیده شد » اثر قاضی ربیحاوی که در سال ۱۳۵۹ منتشر شد اولین کتاب داستان جنگ در ایران به شمار می آید . .
اما حسن میرعابدینی داستانهایی از مجموعه « دو چشم بی سو » محسن مخملباف « ششن تابلو» اثر عبدالحی شمّاسی کنار مرغ آمین » سیروس طاهباز را به عنوان اولین داستانهای جنگ معرفی می کند که در سال ۱۳۶۰ منتشر شدند و پس از آن داستانهای دیگری نیز منتشر شد از جمله می توان به آثار « زمین سوخته »
احمد محمود « نخل های بی سر » قاسمعلی فراست ، « عروج و راه بی کناره » ناصر ایرانی اشاره کرد . ( حنیف ، ۱۳۸۸ : ۵۰ )
۲ – ۸ – ۱ سیر و تحول ادبیات داستانی جنگ دفاع مقدس :
به طور کلی می توان گفت که تمایل اغلب نویسندگان ادبیات داستانی دفاع مقدس و جنگ خلق آثار واقع گرایانه بود . نویسندگان در آغاز پیدایش آن به شعار توجه خاصی داشتند می توان گفت که بیشتر توجه نویسندگان به حوادث اولیه جنگ بود . به تیپ سازی بیشتر از شخصیت پردازی توجه می کردند اما به نظر می رسد با عبور از سالهای پایانی جنگ و دفاع مقدس به تدریج از نظر ساختار و محتوا دگرگون شد و نویسندگان در این سالها به تکنیک های داستان نویسی بیشتر از قبل توجه می کردند و حرفهایی که در زمان جنگ امکان بیان آ ن را نداشتند در این داستانها گفته شد و همین امر باعث رونق داستانهای جنگ و دفاع مقدس شد .
نویسندگانی چون احمد دهقان ، بلقیس سلیمانی و … مباحثی از جنگ را مطرح کردند که بیش از آن و در زمان جنگ امکان بیان کردن آن را نداشتند و برخی از نویسندگانی چون ابراهیم حسن بیگی و زهرا رواریان تلاش می کردند در کنار حفظ شاخصه های داستان نویسی جنگ گریزی نیز به نابسامانی های بعد از جنگ نیز بزنند و نویسندگان دیگری نیز در سارختار داستانهای جنگ دفاع مقدس تحولاتی پدید آوردند .
به نظر می رسد داستانهای جنگ دفاع مقدس در سالهای پس از جنگ دچار تحولات وسیعی شده و این گونه ادبی سیر صعودی خود را ادامه داده است .
خلق آثار داستانی جنگ و دفاع مقدس با اوضاع سیاسی و اجتماعی هر جامعه ای در ارتباط است و تحولات دو دهه اخیر توانسته است بر این روند تاثیر بگذارد . ( حنیف ، ۱۳۸۸ : ۶۱ )
در این بخش دیدگاه نویسندگان صاحب نظران ایرانی درباره جایگاه ادبیات جنگ و دفاع مقدس در ادبیات معاصر را بیان می کنیم .
« سمیرا اصلان پور در این باره بیان می کند که آمار پایین کتابخوانی در ایران از علل های اصلی نرسیدن ادبیات جنگ و دفاع مقدس به جایگاه واقعی آن است و با این حال معتقد است که ادبیات دفاع مقدس نسبت به سایر گونه ها از رشد بهتری برخوردار بوده است .
محمود اکبرزاده سیر و رشد ادبیات داستانی جنگ را توضیح می دهد .
ادبیات دفاع مقدس یک ادبیات نوظهور در کشور ما بوده است و اگر به تاریخ دو – سه هزار ساله ی مکتوب خود نگاه کنیم می بینیم جنگ در کشور ما بوده و تاریخ جنگ نویسی بود اما و چون آغاز دفاع مقدس یکی دو سال بعد از انقلاب بوده هنوز بسیاری از نویسندگان قبل از انقلاب نتوانسته بودند خودشان را با حوادث جنگ تطبیق دهند و از طرفی نویسندگان نوظهور هم نتوانسته بودند عظمت جنگ لذا یک واقعه را در همان سالها انعکاس دهند . البته بسیاری معتقدند ادبیات جنگ بوجود آمد که ادبیات جنگ سالها بعد بوجود آمد .
از اوایل دهه هفتاد با حمایت مقام معظم رهبری حمایت از نویسندگان جنگ به امری واجب تبدیل شد اما واقعیت این است که ادبیات دفاع مقدس نتوانسته خودش را در ردیف دیگر گونه های ادبیات قرار دهد .
رضا امیرخانی در این باره بیان می کند : در اواسط دهه ۸۰ ادبیات داستانی دفاع مقدس جایگاه ویژه ای در کنار سایر گونه های ادبیات داستان دارد . او می گوید « از اوایل دهه ۸۰ اقبال به این گونه ادبی بیش از سایر گونه ها بوده است و مردم دوست دارند از هر چیز جنگ بشنوند و همین امر باعث رشد ادبیات داستانی جنگ می شود » . ( حنیف : ۱۳۸۸ : ۷۹ )
بنابراین می توان گفت ادبیات داستانی دفاع مقدس در میان دیگر گونه ها و اثار ادبی از رشد خوبی برخوردار بوده است و در مجموع می توان گفت جایگاه ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس در ادبیات معاصر قابل قبول و البته قابل دفاع بوده است .
۲-۸-۲ جایگاه ادبیات دفاع مقدس و جنگ در ادبیات معاصر :
درباره ادبیات داستانی جنگ دفاع مقدس در ادبیات معاصر نظرات کلی ارائه شده است البته این نظرات نشان دهنده آن است که داستان جنگ و دفاع مقدس به نسبت عمرش از رشد خوبی برخوردار بوده است ناگفته نماند که برگزاری جشنواره هایی چون کتاب سال دفاع مقدس توانسته است به رشد هر چه بیشتر این نوع ادبی بیفزاید و داستان جنگ و دفاع مقدس توانسته است جایگاه خود را در میان موضوعات دیگر بیابد و با قدرت هر چه بیشتر به سوی جایگاه والای خود حرکت کند.
۲-۹ کشف حجاب و پیامد های آن :
بدون تردید یکی ا زمهمترین مسائل اساسی در سده اخیر توطئه و مبارزه علیه لباس ملی مردان و پوشش اسلامی در جامعه ی مسلمین بوده است .
استعمار در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم توطئه های گسترده ای را برای استثمار دیگر کشورها شروع کرد ولی برای حضور در آن کشورها ، نیاز به زمینه ها و شرایط مناسب داشت . این چنین دریافته بود که با حمله نظامی و اشغال یک کشور مدت زیادی نمی تواند دوام بیاورد و به همین دلیل دست به کارهای زیادی زد و از جمله توطئه هایی که که کشورهای استعماری برای ایران ریخته بودند از بین بردن استقلال مسلمین و مسئله کشف حجاب بود .
آنان معتقد بودند که چون زنان مسلمان با حجاب هستند همین امر موجب شده است که فساد و فحشا در ایران نفوذ نکند. آنان می خواستندبه هر وسیله ای که شده مسلمانان را بی حجاب کنند و بی حجابی را در بین زنان رواج دهند آنان این مسئله را دریافته بودند که وقتی زنان مسلمان جامعه ای بی حجاب شوند مردها و جوانان فریفته می شوند و در نتیجه فساد در خانواده ها نفوذ می کند .
استعمار به خوبی دریافته بود که مردان نسبت به پوشش زنان خود بسیار اهمیت می دهند و یکباره حاضر نمی شوند تن به کشف حجاب بدهند و آنرا اجرا کنند و به همین دلیل بهتر دیدند که ابتدا از تغییر لباس مردان شروع کنند که این کار نتیجه ی مهم در بر داشت .
۱- اول اینکه ذهن و روح جامعه را نسبت به تغییرات عمده که خود آداب و سنن اجتماعی به شمار می رفت آماده کند .
۲- دوم اینکه نحوه عکس العمل اقشار مختلف مردم از جمله روشنفکران تحصیل کرده ها ، روحانیون ، کارمندان و کار گران زنان را بسنجند .
رژیم پهلوی آخرین بروز غرب گرایی خود را در سال ۱۳۱۳ نشان داد و با حذف کلاه پهلوی به کلاه شاپو دگرگونی مورد نظر را اجرا کرد و زمینه نهایی برای کشف حجاب را فراهم کرد تا اینکه سرانجام در ۱۷ دی ماه یال ۱۳۱۴ رضا شاه به همراه ملکه و دخترانش برای انجام مراسم فارغ التحصیلی در دانشسرای مقدماتی بدون حجاب حاضرشد و از آن روز فجایع این اقدام ضداسلامی و ملی با انواع ظلم و جنایتها آغاز شد . ( مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات ۱۳۷۸ :۸۲ )
پیامدهای کشف حجاب :
۱- پیامدهای اقتصادی : تاثیر اقتصادی تغییر لباس و کشف حجاب این بود که زمینه ی استفاده از لباس ها و لوازم آرایشی و سایر فرآورده های ظاهر فریب سرمایه داری غنی فراهم گردید.
۲– پیامدهای اجتماعی : یکی از مهم ترین پیامدهای اجتماعی تغییر لباس ، کشف حجاب و افزایش فاصله میان نسل و طبقه ی غربگرا با کل جامعه بود.
۳- پبامدهای فرهنگی و عقیدتی: تغییر لباس در مردان و زنان ناشی از فرهنگ و عقیده ی مشخص است . گرچه در ابتدای سیطره ی رضاخان این مورد با زور و سر نیزه و دیکتاتوری تا حدودی و بیشتر در سطح طبقه مرفه جامعه پیاده شد ولی به هر حال « خو » دادن مردم به آن و پذیرفتن تدریجی آن از طرف مردم موجب ایجاد نوعی تفکر و بینش خاص در خصوص فرهنگ و عقیده گردید. (مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات ، ۱۳۷۸ : ۸۷ )
۲-۱۰ معرفی رضا امیر خانی:
« رضا امیر خانی » استان نویس معاصر ، ۲۶ اردیبهشت سال ۱۳۵۲ در تهران متولد شد وی دوران دبیرستان را در دبیرستان علامه حلی تهران درس خوانده و در فضای پرهیجان انقلاب اسلامی بزرگ شده است و گه گاه با کیف کودکانه ای پر از اعلامیه پوششی بود برای کارهای پدرش ..
درسال ۱۳۶۰ توفیق بوسیدن دست امام خمینی « ره » نصیب او شد و در سال۱۳۶۲ به مرکز آموزش
تیز هوشان علامه حلی راه می یابد .
عضویت در گروه سه نفره به سر پرستی جوانی مهندس که از جنگ برگشته بود و طراحی و ساختن هواپیمای یک نفره غدیر – ۲۴ مکه در چهارمین جشنواره ی ابتکارات و اختراعات خوارزمی مقام اول را کسب می کند وی در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف فارغ التحصیل شده است.
و از دیگر فعالیتها ی آقای امیر خانی می توان به موارد زیر اشاره کرد :
-کار کردن در پروژه دو نفره آموزش غدیر -۲۷ و هم زمان گرفتن مدرک خلبانی شخصی ( پی . یی . ال ) به عنوان جوانترین خلبان شخصی کشور در سال ها .
– عضویت در هیات مدیره ی موسسه خصوصی هواپویان به ( سال ۱۳۷۱)
– شاعر شدن در چنین دوره از دوازده دوره ی شب های شعر.
– خدمتگزار ، خدمت گزاران در هیات خدمت گزاران اهل بیت از تاسیس آ ن در سال ۱۳۷۰
– ساختن و نصب کردن یک تنور خورشیدی در شاگرد .
– راه انداختن سایت لوح به سال ۸۱ و سر دبیری آن تا سال ۸۴
– ریاست هیات مدیره ی انجمن قلم ایران از سال ۸۴ تا ۸۶
– برگزار کردن جشنواره ی سلام بر نصرالله هم زمان با جنگ سی وسه روزه
– فرستادن بزرگترین کاروان اهل بیت فرهنگ ایرانی به لبنان به سال ۸۶
– سفر به همه استان های کشور و بیست وپنج کشور دنیا
در داستان های آقای امیر خانی زمینه ی دینی و مذهبی دیده می شود و البته این زمینه ی دینی و مذهبی در غالب موضوع دفاع مقدس و جنگ مطرح شده است .
۲-۱۱ معرفی آثار امیر خانی[۱۵]
آثار رضا امیر خانی عبارتند از :
۱- ارمیا ( رمان ، ۱۳۷۴ – انتشارات سوره مهر )
۲- ناصر ارمنی ( مجموعه داستان های کوتاه ، ۱۳۷۸ – نشرکتاب سیستان )
۳- من او ( رمان ، ۱۳۷۸ – انتشارات سوره مهر )
۴- از به ( داستان بلند ، ۱۳۸۰ – نشر کتاب سیستان )
۵- داستان سیستان ( سفرنامه ، ۱۳۸۲ – نشر قدیانی )
۶- نشت نشا (مقاله بلند ، ۱۳۸۲ – نشر قدیانی )
۷- بیوتن (رمان ، ۱۳۸۷ – – نشر قدیانی)
۸- سر لوحه ( مجموعه یادداشت های پراکنده « سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۴ » ۱۳۸۸»
۹- نفحات نفت ( ۱۳۸۹ نشر افق )
۱۰- جانستان کابلستان ( سفر نامه ؛ ۱۳۹۰ – نشر افق )
۱۱ – قیدار ( رمان ، ۱۳۹۱ – نشر افق)
۲-۱۱-۱ « ارمیا » ( رمان )
« ارمیا » نخستین کتاب رضا امیر خانی ، وی کتاب را در سال ۱۳۷۲ هجری شمسی نوشت . نام کتاب از شخصیت اصلی آن وام گرفته شده ، پسری که سالهای پایانی جنگ ایران و عراق را در جبهه گذرانده و پس از فبول قطعنامه به تهران بازگشته است. نحوه ی زندگی اجتماعی پس از جنگ برای او که سالها در شرایط متفاوتی زندگی کرده، بسیار دشوار است به همین دلیل تصمیم می گیرد از تهران به شمال کشور سفر کند در تنهایی به مسائلی که در این مدت با آنها دست گریبان بوده بیاندیشد .
۲-۱۱-۲ « ناصر ارمنی ( مجموعه داستان )
این کتاب مجموعه ای از یازده داستان کوتاه با عناوین زفرم، انگشتر، رتبه قبولی، یک پژوهش خشن، کوچولو، ناصر ارمنی، کمال، سه نفر، سال نو و گوش شنوا است. ناصرارمنی داستان مردی به نام ناصر است که فرزند همسر دوم پدر خود است. پدر برای آنکه بابت اختیار کردن همسر دوم به دردسر نیفتد و دیگران، خصوصا همسر اول از این قضیه بویی نبرد، برای آنکه خانه ای در محله ارمنی ها ، که در آن زمان برای مسلمانان اقامت در آن محله ها تنگ بود، خریداری کرد . لقب ارمنی را از همان دوران نوجوانی همسالان ناصر به او دادند و در این داستان می خوانیم که ناصر چگونه تلاش می کرد که این لقب را از اسم خود پاک کند .
۲-۱۱-۳ « من او » ( رمان )
داستان مربوط به زندگی فردی به نام علی فتاح است. راوی قهرمان داستان هم است و ماجراهای زندگی خود را از کودکی تا مرگ روایت می کند. علی فتاح فرزند یک تاجر ثروتمند است، در کودکی پدر خود را از دست داده می دهد. و تحت نظر پدر بزررگش بزرگ می شود. در نوجوانی به مهتاب، همبازی دوره کودکی خود دل می بندد و ناگفته نماند این علاقه به ازدواج نمی انجامد. مهتاب با خواهر علی به فرانسه می رود خواهر علی ( مریم ) با یک مبارز الجزایری ازدواج می کند و این مبارز ترور می شود مریم و مهتاب به ایران بر می گردند. در سالهای موشکباران تهران، خواهر علی ( مریم ) و مهتاب به شهادت می رسند. علی فتاح در اواخر عمر همه اموا ل پدری خود را به نیازمندان می بخشد و فوت می کند .
۲-۱۱-۴ « از به » ( داستان بلند)
ازبه در قالب دسته نامه های رد و بدل شده بین آدم های گوناگونی نوشته شده است ، مانند کتاب بابا لنگ دراز جین و بستر با این تفاوت که آدمهای بیشتری در آن نقش دارند .
ماجرای اصلی این است که خلبان جانبازی به نام مرتضی مشکات که دو پای خود را از دست داده ، بار دیگر می خواهد پرواز کند که با مخالفت همه مواجه می شود . اما سرانجام به کمک دوست خود رحیم مهربان با شگردی جالب موفق به پرواز می شود .
۲-۱۱-۵ داستان سیستان ( سفرنامه )
داستان سیستان چهارمین اثر امیر خانی می باشد. سفرنامه ی شخصی وی به استان سیستان و بلوچستان ایران به همراه رهبر جمهوری اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای می باشد.
۲-۱۱-۶ « نشت نشا » (مقاله بلند)
این کتاب به بررسی پدیده فرار مغزها و عوامل آن می پردازد.
۲-۱۱-۷ « بیوتن » ( رمان )
این کتاب که درون مایه ای پیرامون هویت انسان ایرانی در پایتخت دنیای امروز یکسال سیرو سفر نویسنده با یک خودرو در سراسر ایالات متحده آمریکا و آشنایی او با شرایط اجتماعی این کشور و طیف های مختلف مهاجران ایرانی است .
۲-۱۱-۸ « سرلوحه ها » ( مجموعه ی یادداشت های پراکنده )
این اثر شامل گزیده ای از یادداشت های امیرخانی است. در برگیرنده چهار بخش است، شامل عناوین الواح، امکنه، اجتماعیات و فرهنگ گوناگون و جذابی است .
۲-۱۱-۹ « نفحات نفت»» ( مقاله )
نفحات نفت: جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت نفتی مقاله ای بلند است که قلم رضا امیر خانی در نقد و مدیریت و فرهنگ نفتی ..
۲-۱۱-۱۰ « جانستان کابلستان »( سفر نامه)
جانستان کابلستان شرح سفر اتفاقی امیر خانی به افغانستان است .
۲-۱۱-۱۱ « قیدار » ( رمان )
قیدار رمانی است که در سال « ۹۱ به» به چاپ رسید . برند جایزه فصل ارشاد شد این کتاب در ۹ فصل « داستان مردی است به نام قیدار؛ که دوست دارد ادامه دهنده راه نیاکان خود باشد قیدار مردی است میان سال که خوبی وخصلت جوانمردی و لوطی گری را در خودحفظ کرده است .
فصل سوم :
« عناصر داستان »
۳-۱ معرفی عناصر داستان :
خلق هر اثر هنری دقیق ترین و حساب شده ترین نظامهاست ، بنابر این نویسنده برای خلق داستان باید به عناصر تشکیل دهنده آن توجه کند تا در نهایت اثری که خلق می کند دارای ساختاری قابل قبول باشد .
هر داستانی می تواند شکل های متفاوتی ساخته شود بنابراین در نوشتن باید به عناصرتشکیل دهنده آن توجه کرد و این عناصر داستانی عبارتند از :
پیرنگ
شخصیت
حقیقت مانندی
درونمایه
موضوع
زاویه ی دید
صحنه
تصویر
سبک
۱۰- گفت و گو
۱۱- لحن
۱۲- فضا و رنگ
در این پایان نامه از عناصر ۱۲ گانه ی داستانی به تاکید ۸ عنصر داستانی می باشد در اینجا تعریف کوتاهی از این عناصر ارائه می شود .
– پیرنگ :
الگوی حوادث است و اسطوره پیرنگ را ترکیب کننده حوادث و تقلید از عمل دانسته است ( میر صادقی ، ۱۳۸۸ :۶۳ )
– شخصیت :
فرد ساخته شده ای است که مانند اشخاص حقیقی از ویژ گی هایی برخودار است و با این ویژگی ها در داستان ظاهر می شود. ( داد، ۱۳۷۵ : ۱۷۷ )
– حقیقت مانندی :
کیفیتی که در عمل داستانی ، شخصیت های اثری وجود دارد و احتمال ساختی قابل قبول از واقعیت را در نظر خواننده فراهم می آورد ( میر صادقی ، ۱۳۸۸ : ۱۴۳ )
– زاویه دید : جایگاهی است که نویسنده از آن زاویه به دنیای داستان به شخصیت های آن ، به فضا و اماکن آن می نگرد و داستان را برای ما روایت می کند ( فتاحی ، ۱۳۸۶ : ۸۷ )
– صحنه : موقعیت زمانی و مکانی که عمل داستان در آن تحقق می یابد . ( داد ، ۱۳۸۰ : ۹۱ )
– سبک : ویژگی شخصیتی بیان است خواه در نوشتار خواه در گفتار ( ایرانی ، ۱۳۸۰ : ۵۹ )
– گفت گو : صحبتی را که میان دو شخص یا بیشتر رد و بدل می شود یا آزادانه در ذهن شخصیت واحدی دراثر ادبی پیش می آید گفت گو می گویند . ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۴۶۶ )
– لحن : ایجاد فضا در کلام است ( شمیسا ، ۱۳۸۳ : ۱۸۲ )
حال به توضیح و تحلیل هر کدام از این عناصر می پرازیم :
۳ – ۱ – ۱ پیرنگ[۱۶]
در این بخش به بررسی پیرنگ و عوامل موثر بر آن می پردازیم :
۳ – ۱ – ۱ – ۱ تعریف پیرنگ
اولین چیزی که بعد از خواندن یک داستان در ذهن خواننده آن باقی می ماند پیرنگ داستان است . بنابراین پیرنگ مهمترین عنصر وحدت بخش داستان است تعریف های مختلف و متفاوتی از پیرنگ ارائه شده است « پیرنگ مرکب از دو کلمه پی + رنگ است ، پی معنای بنیاد و شالوده آمده است و رنگ به معنای طرح و نقش بنابراین روی هم پیرنگ به معنی بنیاد نقش و شالوده طرح است » ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۶۲ )
ناصر ایرانی در اصطلاح شناسی داستان پیرنگ را چنین تعریف می کند :
« به تلقی گفته می شود که نویسنده به رویدادهای داستان می دهد تا به نتیجه ای که به دلخواه اوست دست یابد ( ایرانی ، ۱۳۸۰ : ۴۲ )
پیرنگ استخوان بندی داستان است مجموعه ای از حوادث و ماجراهاست که در داستان اتفاق می افتد و این حوادث از تنوع برخوردار است و چه وقایع پیچیده باشد و چه ساده داستان بر آن بنا می شود و به آن انسجام و همبستگی می بخشد .
« واژه ی پیرنگ در داستان به معنی روایت حوادث و داستان با تاکید بر رابطه علیت می باشد » ( داد ، ۱۳۵۷ : ۵۷ ) شاه مرد و بعد ملکه داستان است زیرا فقط ترتیب منطقی حوادث داستان با تاکید بر رابطه علیت می باشد اما شاه مرد و بعد ملکه از غصه دق کرد پیرنگ است زیرا در این میان علیت و چرایی مرگ ملکه تاکید شده است .
ارسطو پیرنگ را ترکیب کننده ی حوادث و تقلید از عمل داستان دانسته است و پیرنگ را مشتکل از سه بخش می داند : آغاز که حتما نباید در پی حادثه دیگری آمده باشد میان که هم در پی حادثه آمده و هم با حوادث دیگر دنبال می شود و پایان که پیامد طبیعی و منطقی حوادث پیشین است . ( همان : ۵۸ )
۳ – ۱ – ۱ – ۲ عناصر ساختاری پیرنگ :
الف ) گره افکنی
ب ) کشمکش
ج ) هول و ولا و حالت تعلیق
د )بحران
ه ) بزنگاه و نقطه اوج
و ) گره گشایی
۳ – ۱ – ۱ – ۳ گره افکنی :
موانعی که نویسنده بر سر راه شخصیت های داستان می گذراد تا هم با افکندن هول و ولا و تعلیل در دل خواننده کشش بیشتری برای ادامه مطالعه پدید اورد . ( انوشه ، ۱۳۶۷ : ج ۲ ۱۱۷۶ )
لئوناردوبیشاب معتقد است :
نویسنده هنگامی می تواند در داستان گره افکنی کند که حوادث و منافع شخصیت ها در تضاد با یکدیگر باشند . ( بیشاب، ۱۳۷۸ : ۳۳۳ )
۳ – ۱ – ۱ – ۴ کشمکش :
کشمکش مقابله دو نیرو و دو شخصیت است که بنیاد حوادث را می ریزد و عنصر مهم تشکیل دهنده ی پیرنگ است :
۱ – کشمکش های جسمانی :
وقتی است که دو شخصیت درگیری جسمانی دارند و در تعارض با یکدیگر هستند .
۲ – کشمک های ذهنی :
وقتی که دو فکر در تعارض با یکدیگر هستند .
۳ – کشمکش های عاطفی :
وقتی عصیان و شورش در میان باشد و تعارض میان عواطف مختلف در شخصیت های داستان حاکم باشد .
۴ – کشمکش های اخلاقی :
ستیز و مخالفت شخصیت داستان با اصول اخلاقی و اجتماعی
۳ – ۱ – ۱ – ۵ هول و ولا و حالت تعلیق :
با گسترش پیرنگ کنجکاوی خواننده بیشتر می شود و شور و اشتیاقش برای دنبال کردن ماجرای داستان ، زیادتر و خواننده نسبت به شخصیت داستان علاقه مند می شود و همین علاقه مندی نسبت به عاقبت کار آن شخصیت و او را درحالت انتظار و دل نگرانی نگه می دارد و چنین کیفتی را حالت تعلیق یا هول و ولا می گویند ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۷۵ )
۳ – ۱ – ۱ – ۶ بحران :
بحران لحظه ای است که نیرو های مقابل برای آخرین بار با هم تلاقی می کنند و عمل داستانی را به نقطه اوج یا بزنگاه می کشاند و موجب دگرگونی زندگی شخصیت های داستان می شوند تغییر قطعی در خط اصلی داستان بوجود می آورند ( همان : ۷۶ )
۳ – ۱ – ۱ – ۷ نقطه اوج بزنگاه :
در فرایند داستان ، آنجا که تنش به او اوج می رسد و بالاترین نقطه بحران داستان است و قوی ترین رابطه حسی بین خواننده و متن پدید می آید نقطه اوج خواننده می شود ( بی نیاز ، ۱۳۸۷ : ۳۸ )
۳ – ۱ – ۱ – ۸ گره گشایی :
به حوادثی اطلاق می شود که در پی اوج داستان رخ داده و همه ابهامات و پیچیدگی ها را می گشاید و سرنوشت شخصیت اصلی داستان مشخص می شود ( انوشه ، ۱۳۷۶ . ج ۲ : ۱۱۷۷ )
هر اندازه زمان گره گشایی کمتر باشد تاثیر بیشتری بر خواننده می گذارد .
۳ – ۱ – ۱ – ۹ پیرنگ باز – پیرنگ بسته :
« پیرنگ را به دو دسته پیرنگ باز و پیرنگ بسته تقسیم کرده اند .
پیرنگ بسته ، پیرنگی است که از یک فن پیچیده و تودرتو و خصوصیت فنی نیرومند برخوردار باشد و به عبارت دیگر نقطه ساختگی حوادث بر نقطه طبیعی آن می چربد . » ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۷۹ )
پیرنگ باز :
« پیرنگی که نقطه طبیعی حوادث بر نظم ساختگی و قراردادی آن غلبه کند در این نوع داستانها اغلب گره گشای وجود ندارد و اگر داشته باشد زیاد به چشم نمی خورد » ( همان : ۸۰ )
۳ – ۱ – ۱ – ۱۰ انواع پیرنگ از نظر شخصیت :
۱ – بالغ : شخصیتی است که حرکتش رو به کمال باشد و یا تصمیم گیری ها و یا انتخاب های درست باعث تغییر زندگی خود می شود .
۲ – اصلاح طلب : شخصیتی است که قصدش دگرگونی وضع موجود نیست او کسی است که برخلاف بالغ اغلب دچار اشتباه می شود و خواننده معمولا نسبت به او احساس ترحم نمی کند .
۳ – آزمونی : شخصیتی است که با ارده و هدفدار با وجود تمام فشارهایی که بر او وارد می شود تسلیم نمی شود و با کمک اراده از آزمون های گوناگون سربلند بیرون می اید.
۴ – شخصیت منحط : شخصیتی که قبلا خوب بوده و اکنون به دلایل گوناگون به انحطاط و فساد بیش از خوبی کمال گرایی گرایش دارد . ( انوشه ، ۱۳۷۶ . ج ۲ : ۱۲۱ )
۳ – ۱ – ۲ شخصیت پردازی :
در این بخش به بررسی شخصیت و شخصیت پردازی به عنوان یکی از عوامل اصلی در شکل گیری رمان پرداخته می شود .
– « شخصیت فرد ساخته شده است که مانند اشخاص حقیقی از ویزگی هایی برخوردار است و با این ویژگی ها در داستان نمایش ظاهر می شود . » ( داد ، ۱۳۷۵ : ۱۷۷ )
– « از نظر ابراهیمی موجودی است که ماجراها و حوادث داستان اعمال و عکس العمل های او را باعث می شود و کنش و واکنش های متقابلا در روند وقایع و حوادث ماجراهای داستان تاثیر می گذارد » ( ابراهیمی ، ۱۳۸۷ : ۱۸۰ )
– « اشخاص ساخته شده که در داستان و نمایش نامه های ظاهر می شوند شخصیت می نامند . » ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ ؛ ۸۳ )
– « شخصیت بار اصلی داستان را بر دوش می کشد با کنش و واکنش آنهاست که باعث می شود که هم خودشان ساخته شوند و روایت داستان پیش رود و رخدادهای حوادث داستان متناسب با آن شکل می گیرند . ایرانی شخصیت را چنین تعریف می کند . »
– « به شخص گفته می شود که درجهان داستان خواه ، اسطوره ، حماسه ، رمانس و… حضور دارد و نقش اصلی یا فرعی را ایفا می کند . » ( ایرانی ، ۱۳۸۰ : ۵۹۰ )
– شخصیت در اثر روایی یا نمایشی فردی است که کیفیت روایی و اخلاقی او در عمل او آنچه می گوید و می کند و وجود داشته باشد خلق چنین شخصیت هایی را که برای خواننده در حوزه داستان تقریبا مثل افراد واقعی جلوه می کند شخصیت پردازی می گویند . ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۸۴ )
یکی از معیارهای سنجش رمان خوب شخصیت ها معقول و پذیرفتنی آنهاست شخصیت هایی که در جریان داستان زنده و واقعی جلوه کنند در داستان کوتاه غالباً مجالی برای شخصیت پردازی نیست و شخصیت پردازی بیشتر در رمان مهم است .
شخصیت درادبیات داستانی معاصر عموماً و در رمان نو خصوصاً جلوه ای دیگر پیدا کرده است و عنصر شخصیت هر چه به رمان نو و معاصر نزدیک می شود . با مفهوم پیشین خود فاصله می گیرد .
شخصیت در اصطلاح داستان به کسی گفته می شود که ساخته و پرداخته ذهن نویسنده باشد ( انوشه ، ۱۳۷۶ : ج ۲ : ۸۵۹ )
میرصادقی عقیده دارد که نویسنده برای آنکه بتواند شخصیت قابل قبولی ارائه کند باید سه عامل مهم را درنظر داشته باشد .
شخصیت ها باید در رفتار و خلقیاتشان ثابت قدم و استوار باشند .
شخصیت ها برای آنچه انجام می دهند باید انگیزه معقولی داشته باشند .
شخصیت ها باید پذیرفتنی و واقعی جلوه کنند ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۸۵ )
« هسته مهم دیگری که در مورد شخصیت پردازی باید به آن توجه داشت این است که شخصیت پردازی انواع گواناگونی دارد و این انواع به صورتهای متعدد ممکن است که با هم ترکیب شوند و خواننده با هشیاری و آگاهی در برابر انواع مختلف شخصیت پردازی از خود واکنش نشان دهد »
( اسکولز ، ۱۳۷۷ : ۲۲ )
ای . ام فورستر در کتاب جنبه های رمان شخصیت های داستان را به دو نوع تقسیم کرده است .
نخست : شخصیت ثابت که می توان همه وجود او را در یک جمله وصف کرد و به خواننده شناساند او یک طرز فکر و ایده و کیفیت روانی بیشتر ندارد پیچیده نیست و با جزئیات سر و کار ندارد .
دوم : شخصیت جامع از نظر خلقیات و انگیزهای رفتاری موجودی پیچیده است و با جزئیات و مسائل پیرامون سروکار دارد . ( شمسیا ، ۱۳۸۳ : ۱۸۰ )
۳ – ۱ – ۲ – ۱ شخصیت ایستا – شخصیت پویا :
شخصیت های داستان های کوتاه و رمان … را می توان از جنبه های مختلف تقسیم بندی کرد از جمله این تقسیم بندی هاگروه شخصیت های ایستا وگروه شخصیت های پویا است .
شخصیت ایستا : شخصیتی در داستان است که تغییر نکند یا اندک تغییر را بپذیرد . ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۹۳ )
به عبارت دیگر در پایان داستان همان باشد که در آغاز بوده است و حوادث داستان براو تاثیر نکند اگر تاثیر کند تاثیر کمی می باشد .
شخصیت پویا : شخصیت پویا ، شخصیتی است پی در پی و مداوم در داستان دستخوش تغییر و تحول باشد و جنبه ای از شخصیت او و جهان بینی او و یا خصلت و خصوصیت شخصیت او دگرگون شود . ( همان : ۹۴ )
۳ – ۱ – ۲ – ۲ انواع شخصیت در داستان از لحاظ ساخت و بافت :
۱- شخصیت قالبی :
شخصیت هایی هستند که نسخه بدل یا کلیشه شخصیت های دیگری باشند . شخصیت های قالبی از خود هیچ شخصیتی ندارند و ظاهرش آشناست صحبتش قابل پیش بینی است و نحوه عملش مشخص است ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ ، ۹۶ )
۲ – شخصیت قراردادی :
« شخصیت های قراردادی افراد شناخته شده ای هستند که مرتبا در داستان ها ظاهر می شوند و خصوصیتی سنتی و جاا فتاده دارند شخصیت های قرار دادی به شخصیت های قالبی خیلی نزدیکند و گاه تشخیص این دو از هم دشوار است » ( همان ۹۹ )
۳- شخصیت های نوعی :
شخصیت های نوعی یا تیپ نشان دهنده ی خصوصیات گروه یا طبقه ای از مردم است که او را از دیگران متمایز می کند برای آفریدن چنین شخصیتی باید حقیقت را از چند نمونه ی واقعی و زنده گرفت . ( همان :۱۰۱ )
۴- شخصیت های تمثیلی :
شخصیت های تمثیلی ، شخصیت های تمثیلی جانشین شنونده ای هستند به این معنا که شخصیت ها بر جای فکر خلق و خوی وصفی نشسته اند و غالباً این شخصیت ها دو بعد دارند بعد فکری که مد نظر نویسنده است و بعدی که در آن مجسم می شود .
۵- شخصیت های نمادین :
شخصیت نمادین ، شخصیتی است که به نویسنده امکان می دهد مفاهیم اخلاقی یا کیفیتهای روحی و معنوی را به قالب عمل در آورد (داد ، ۱۳۷۵ :۱۸۱ )
۶- شخصیت های همه جانبه :
شخصیت های همه جانبه در داستان توجه بیشتری را به خود جلب می کنند این شخصیت ها با جزئیات بیشتری شرح داده می شود و خصلت های فردی آنها متمایزتر از شخصیت های دیگر رمان است .
انواع شخصیت در داستان از لحاظ نقش و عملکرد آ نها در پیرنگ داستان
۱- شخصیت اصلی :
مهم ترین نقش را در داستان دارد شخصیت اصلی را گاهی قهرمان نیز می گویند.
۲- شخصیت مخالف :
نقطه ی مقابل شخصیت اصلی است و کشمکش داستان حاصل تقابل این دو شخصیت است شخصیت مخالف اغلب صفات منفی دارد .
۳- شخصیت قهرمان :
شخصیتی است که توانایی انجام بسیاری از کارها و اعمال خارق العاده را دارد و صفات او مثبت است . شخصیت درونی قهرمان پیچیده چند بلدی نیست بلکه معمو لا شخصیتی مطلق و تک بعدی دارد .
۴– تیپ :
شخصیتی است که نماینده خصوصیات و مشخصات گروه ، طبقه صنفی اجتماعی باشد مانند تیپ قصاب روشنفکر ..
۵- شخصیت قرار دادی :
شخصیتی است که به دلیل تکرار پی در پی در آثار ادبی، شکل قراردادی پیدا می کند . (انوشه ؛ ۱۳۷۶ .ج۲ :۸۵۹ )
۳-۱-۲-۴ شیوه های شخصیت پردازی :
نویسنده ممکن است برای شخصیت پردازی در داستان در سه شیوه استفاده کند :
اول : ارائه ی صریح شخصیت ها :
با یاری گرفتن از شرح و توضیح مستقیم ، به عبارت دیگر نویسنده با شرح و تحلیل رفتاراعمال و افکار شخصیت ها آ دم های داستانش را به خواننده معرفی می کند یا از زاویه دید فردی در داستان خصوصیات ، شخصیت ها ی دیگرداستان را توضیح می دهد و اعمال آنها را مورد تفسیر و تحلیل قرار می دهد . موفقیت در ارائه صریح شخصیت ها بسته به خصوصیات شخص را وی با ویژ گی های نویسنده دانای کل است .
رمان (کلیدر ) ، اثر محمود دولت آ بادی به این شیوه است .
دوم : ارائه ی شخصیت ها از طریق عمل آنان با کمی شرح و تفسیریا بدون آن :
این روش عرضه کردن شخصیت هاجزء جدایی ناپذیر روش نمایشی است زیرا از طریق اعمال و رفتار شخصیت ها ست که آنها را می شناسیم در صحنه ی تئاتر هنر پیشه با رفتار و گفتار خود رابه ما معرفی می کندو در رمان و داستان نیز از طریق اعمال گفتار شخصیت هاست که خواننده به ماهیت آن پی می برد .
رمان « وداع با اسلحه » اثر ارنست همینگوی به این شیوه است.
سوم :ارائه برون شخصیت ، تعبیر وتفسیر .
به این ترتیب که با نمایش عمل ها و کشمکش های ذهنی و عواطف درونی شخصیت خواننده غیرمستقیم شخصیت را می شناسد ویرجینیا ولف ویلیامز فاکتر از شیوه بهره برده اند. ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۹۱ – ۸۹ )
۳ – ۱ – ۳ حقیقت ما نندی:
در این بخش به بررسی حقیقت مانندی در داستان ها پرداخته می شود :
اصطلاح حقیقت مانندی را اولین بار ارسطو بیان کرد.
«کیفیتی است که در عمل داستانی شخصیت های اثری وجود دارد و احتمال ساخت قابل قبول از واقعیت را در نظر خواننده فراهم می آورد .
اینکه در چه درجه ای از احتمال یا شباهت به واقعیت لازم است تا به حقیقت مانندی دست یابیم هرگز به طور قطع معین نشده است : برای بعضی شرح دقیق واقعیت همانطور که در خوشه های خشم
اشتاین بک دیده می شود ضروری است و برای دیگران درجه ای از قدرت تخیل که کافی است باور خواننده را جذب کند اثر این کیفیت را می بخشد هر چند وقایع به صورت خیال و هم گزارش شود در چنین صورتی حتی منظومه ای داستانی مثل سرود ملوان سالخورده نوشته ساموئل تیلر کالبریج را می توان گفت که حقیقت مانندی دارد . (میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۱۴۳ )
بر طبق این تعریف حقیقت مانند در ادبیات داستانی ، به دو صورت ممکن است تحقق یابد یکی در داستان های وافع گرا و دیگری در داستانهای نمادین و تمثیلی در داستانهای واقع گرا هر واقعه ای که روی میدهد و هر موقعیتی که پیش می آید برای نویسنده در حکم مواد خام باشد که با آن داستانهای باارزش بیافریند اما نویسنده باید از این مواد به گونه ای استفاده کند که داستانش در نظر اکثر خوانندگان از ویژ گی انتقال حقیقت برخوردار باشد . ( داد ، ۱۳۷۵ : ۱۱۶ )
در داستانهای تمثیلی و نمادین نویسنده می تواند از وقایع خیالی بهره بگیرد و این بهره گیری مشروط بر آن است که جزئیاتی برای روشن کردن مقتضیات داستان به دست می دهد.
بی نیاز می گوید :
«حقیقت مانندی بدین معنا نیست که داستان عین واقعیت باشد بلکه به این معناست که خواننده باور کندکه امکان وقوع آن وجود دارد و داستان از نظر او واقعی جلوه کند و به عبارت دقیق تر« واقعیت داستانی » در عین حال اینکه تخیل آن از ده ها بلکه صدها نکته از « واقعیت واقعی برگرفته شده است اما خود تبدیل به یک « واقعیت قائم به ذات » شده استز ( بی نیاز ، ۱۳۸۷ : ۳۹۸،۹ )
لازمه حقیقت مانندی در آثار داستانی پرداخت هنری اثر به دست نویسنده است که این نیز به نوبه خود از ویژگی های ساختاری و محتوای اثر مانند پیرنگ ، شخصیت پردازی و….نظایر آن است .
۳-۱-۴ زاویه ی دید :
در این بخش به عنصرزاویه ی دید و انواع آن پرداخته می شود :
زاویه دید مهمترین عامل وحدت بخش و سازنده در داستان است زیرا دیدگاه نویسنده را با جهان داستانش معین می کند به او این امکان را می دهد که داستانش را شکل و وحدت ببخشد و درک وفهم خواننده را نسبت به داستان نشان می دهد و دیگر اینکه مبنای اصلی نقد و داستان ، سنجش نظام اخلاقی و ارزشی آن است در اصطلاح داستان زاویه دید به موقعیتی گفته می شود که نویسنده نسبت به روایت داستان اتخاذ می کند و دریچه ای است که پیش روی خواننده می گشاید تا او از آن دریچه حوادث داستان را ببیند و بخواند . ( داد ، ۱۳۷۵ : ۱۵۸ )
از دیدگاه میرصادقی زاویه ی دید بیان کننده چند معنی بخصوص است :
۱- زاویه دید جسمانی با وضعیت زمانی و مکانی سروکار دارد .
۲- زاویه دید ذهنی با احساس و شیوه ی پرداخت نویسنده نسبت به مو ضوع سروکار دارد .
۳- زاویه دید شخصی که مربوط است به روایتی که به کمک آن نویسنده موضوعی را مطرح کند. (میر صادقی ، ۱۳۸۸ : ۳۸۵ )
زاویه دید در چگونگی تماس خواننده با داستان بسیار موثر است و احساسات او را نسبت به شخصیت های داستان هدایت می کند بنابراین نوع زاویه ی دید است که معین می کند تماس خواننده با داستان بواسطه باشد یا بی واسطه .
انتخاب زاویه دید مناسب به فراخور حال و هوای داستان بسیار دارای اهمیت است ، زیرا زاویه دید در شمار عناصری است که بر دیگر عناصر داستانی تاثیر می گذارد .
۳-۱-۴-۱ تقسیم داستان از لحاظ زاویه دید به پنج گروه :
۳-۱-۴-۱-۱ من – روایتی :
گروه اول داستان های کوتاه و رمان هایی است که در آن زاویه دید اول شخص استفاده شده و نویسنده در حکم روایت کننده داستان است . در این شیوه بازگویی نقل داستان به یک من واگذار می شود اگر این من شخصیت اصلی داستان باشد از او به عنوان راوی قهرمان یاد می شود و در غیر اینصورت راوی ناظر نامیده می شود . ( همان : ۳۹۵ )
بهترین داستانهای جهان به همین شیوه نگارش یافته است .
۳-۱-۴-۱-۲ دانای کل:
این گروه داستان هایی است که از زاویه سوم شخص به سیر وقایع داستان نگاه می کند و نویسند همچون گوینده ای رفتار و اعمال شخصیت های داستان را بیان می کند .
نویسنده داستان به قالب شخصیت های داستان می رود و با ذهنیت آنها نسبت به شخصیت های دیگر اوضاع و احوال حاکم بر داستان داوری میکند رمان نویس زاویه دید را از شخصیتی به شخصیت دیگر تغییر می دهد و به ما این امکان را می دهد که از آن آگاهی نسبی بهر ه مند شو یم و بتوانیم افکار شخصیت های داستان را بخوانیم . ( میر صادقی ، ۱۳۸۸ : ۳۹۶ )
۳-۱-۴-۱-۳ زاویه دید دانای کل محدود :
در این گروه از داستان ها ، زاویه ی دید برروی شخصیتی خاص متمرکز است و این شخصیت هسته ی مرکزی روایت را تشکیل می هد و خواننده از دید او به دیگران می نگرد و از زاویه ی دید همین شخصیت به شخصیت های دیگر داستان نگاه می کند واعمال و رفتار او را مورد قضاوت قرار میدهد . زاویه دید دانای محدود برای داستان کوتاه مناسب تر از رما ن است .
۳-۱-۴-۱-۴ زاویه ی دید نمایشی :
این زاویه دیدکه به زاویه ی دید عینی هم معرو ف است از نفوذ به درون شخصیت ها خودداری می کند و فقط آنچه را که می بیند روایت می کند و این راوی معمولاَ از قضاوت درباره ی شخصیت و حوادث داستان دوری می کند و با تیکه برکنش و واکنش وحرفهای شخصیت های داستان را پیش می برد . ( بی نیاز ۱۳۸۷: ۷۹ )
۳-۱-۴-۱-۵ روایت نامه ای :
شکلی از رمان است که بیشتر از مجموعه ای نامه تشکیل شده است این نامه ها ممکن است به قلم یک شخصیت نوشته شده باشد و ممکن است به قلم دو یا چند شخصیت نوشته شود و در این صورت رمان نویس فرصت می یابد بدون آنکه از امکانات نویسنده ی دانای کل سود جوید داستانش را از دیدگاه آن دو یا چند شخصیت روایت کند . (ایرانی ،۱۳۸۰ : ۵۵۸ )
۳-۱-۴-۱-۶ روایت یادداشت گونه :
گروه چهارم رمان هایی است که یادداشت های روزانه یا هفتگی ….تکوین داستان را موجب میشود و به آن روایت یادداشت گونه می گویند این یادداشت ها ممکن است تاریخ داشته باشد یا بودن تاریخ باشد . ( میر صادقی ، ۱۳۸۸ : ۴۰۸ )
۳-۱-۴-۱-۷ تک گویی :
گروه پنجم رمان هایی است که به طریقه ی تک گویی روایت می شود تک گویی صحبت یک نفره ای است که ممکن است مخاطب داشته باشد یا نداشته باشد (همان :۴۱۰ ) این مخاطب ممکن است خواننده باشد که نویسنده خواننده را به طور مستقیم مخاطب قرار می دهد .
تک گویی انواع گوناگونی دارد که عبارتند از :
الف ) تک گویی درونی
ب) تک گویی نمایشی
ج) حدیث نفس یا خود گویی
الف ) تک گویی درونی :
در تک گوی درونی راوی با گفتن ذهنیات خود داستان یا به عبارتی حوادث و رخدادهای داستان و گفت و گو های شخصیت ها را باز گو می کند دراین حالت فرض بر این است که مخاطبی وجود ندارد . بنابر این حرف های راوی به طور پراکنده بی نظمی بیان می شود « باید توجه داشت داستان از نظر راوی ( نویسنده ) هر آن چیزی است که در ذ هن و فکرو تخیل خودش می گذرد و به همین سبب نویسنده می تواند داستان را به شیوه سیال ذهن روایت کند . ( بی نیاز ، ۱۳۸۷ : ۸۵ )
ب) تک گویی نمایشی :
نوعی از تک گویی است که در بعضی از داستا ن های کوتاه ورمان های امروزی از آن استفاده می کنند.
تک گوی نمایشی روایتی است که از زبان یک شخصیت بیان می شود و گفته های این شخصیت طبیعت ، روحیات ، ووضعیت ویژه ای او را باز تاب میدهد . در تک گویی نمایشی مخاطب وجود دارد و حضور او در طول داستان ملموس است و همین امر آنرا از حدیث نفس جدا می کند ( انوشه ، ۱۳۷۶ ج۲ : ۴۰۱ )
ج) حدیث نفس یا خود گویی :
در نمایش نامه گفتاری است که یکی از شخصیت ها در تنهایی و خلوت برروی صحنه نمایش به زبان می آورد و به طور قرار دادی اطرافیان او نمی شنوند و این گفتار معمولا افکار درونی شخص را بیان می کند حدیث نفس در داستان نیز کاربرد دارد .
در این صورت جملا تی که به صورت حدیث نفس است معمولاً جمله کوتاه « اوگفت …، من گفتم..و ….مشخص می شود گفتگو با خود میان دو علامت نقل قول مستقیم در ……» قرار می گیرد اما پاسخی از سوی دیگران داده نمی شود و از این رو خواننده در می یابد که گوینده با خودش گفت و گو کند (داد ، ۱۳۷۵ : ۱۱۲ )
۳-۱-۴-۲ زاویه دید درونی و بیرونی :
میر صادقی زاویه ی دید اصلی را به دو نوع زاویه ی دید درونی بیرونی تقسیم کرده است و آن را چنین بیان می کند :
الف): زاویه دید درو نی :
گاه داستان به وسیله ی شخصیت اصلی داستان گفته می شود و یا توسط شخصیت کم اهمیت تری .
نقل داستان توسط شخصیت اصلی دارای این برتری وحیرت است اگر داستان ، داستان غریبی باشد و ماجراهای خارق العاده ای داشته باشد یا به صورتی باشد باور پذیری آن مشکل به نظر برسد نویسنده از زاو یه دید اول شخص کمک می گیرد وشخصیت اصلی ، داستان را نقل می کند تا واقعه را تا حدودی قابل پذیرش جلوه دهد ، سامرست موآم بیشتر داستان هایش را چنین زا ویه ی دیدی می نوشت
ب) زاویه دید بیرونی :
زاویه دید بیرونی در حوزه ی عقل و کل یا دانای کل قرار گرفته استو به بیان دیگر فکری برتر از خار ج ، شخصیت ها ی داستان را رهبری می کند و از نزدیک شاهد اعمال و افکار آنها ست و از افکار و احساسات پنهان همه ی شخصیت ها ی خود با خبراست سفر شب اثر بهمن شعله ور با چنین زاویه ی ریزی نوشته شده است.(میر صادقی ، ۱۳۸۸ : ۳۹۲ )
۳-۱-۵ صحنه یا صحنه پردازی :
در این بخش به صحنه وصحنه پردازی و تاثیر آن به داستان پرداخته می شود .
« به زمان و مکانی که در آن عمل داستانی صو رت می گیرد صحنه می گویند . » ( میر صادقی ، ۱۳۸۸ :۴۴۹ )
« صحنه عبار ت است از وضعیت مکانی و زمانی آن عمل دا ستان در آن تحقق می یابد . »
(داد ، ۱۳۷۵ : ۱۹۱ )
صحنه نمایش ادبی یک عمل خاص است که در مکان و زمان خاصی روی داده است و این نمایش ادبی با کلمه مکتوب صورت می گیرد ( ایرانی ، ۱۳۸۰ : ۵۹۱ )
از دیدگاه انوشه : درصحنه در اصطلا ح داستان نویسی وضعیتی مکانی و زمانی است مه کنش داستانی در آن رخ می دهد.( انوشه ، ۱۳۷۶ : ج ۲ : ۹۱۷ )
بی نیاز برای صحنه سه وظیفه قائل است که آنرا چنین بیان می کند :
۱ – ایجاد پاره زمینه ها یا « صحنه ها » برای به نمایش درآمدن کنش و دیالوگ شخصیت ها و بستر وقایع
۲ – ایجاد اتمسفر یا به اصطلاح حال و هوا ( قضا و رنگ ) که می تواند شاد یا ترسناک و … باشد .
۳ – پدید آوردن موقعی است که بر رفتار و افکار شخصیت ها و نیز رخدادها تاثیر تعیین کننده بگذارد و یا دست کم نتیجه آنها را متاثر کند ( بی نیاز ، ۱۳۸۷ : ۵۹ )
انوشه می گوید : صحنه بر دو نوع است : فراخ منظر و نمایشی :
صحنه فراخ منظر : چشم اندازی پهناور از طبیعت و محیط ارائه می دهد و با توصیف همراه است و برای امور روزمره به کار می رود .
صحنه نمایشی :
منظره ای محدود را نشان می دهد بر جزئیات اتکا دارد و برای اموری ویژه که احتمال تکرارشان بسیار ضعیف است به کار می رود ( انوشه ، ۱۳۷۶ ج ۲ : ۹۱۷ )
دیدگاه یونسی برای انتقال محیط و استان سه راه وجود دارد :
نخست : وصف مستقیم یا ساده محیط
دوم : توصیف آمیخته به نقل و گفتگو
سوم : توصیف به یاری گفتگو ( یونسی ، ۱۳۸۴ : ۴۳ )
صحنه سه وظیفه اساسی را می تواند در داستان بر عهده گیرد از جمله :
ایجاد محلی باری شخصیت ها و جریان وقایع داستان
ایجاد فضا و رنگ و حال و هوای داستان حالت شادمانی و غم انگیز
به وجود آوردن محیطی که اگر بر رفتار شخصیت ها و وقوع حوادث ناشی عمیق و تعیین کننده بر جای نگذارد دست کم بر نتیجه داستان موثر واقع می شود . ( داد ، ۱۳۵۷ : ۲۰۱ )
۳ – ۱ – ۵ – ۱ شیوه صحنه پردازی :
بعضی از نویسندگان توصیف زمان و مکان داستان را جدا از عناصر دیگر داستان می آورند و اغلب دیده شده که داستان داستان خود را با توصیفی طولانی از طبیعت شروع می کنند .
این شیوه صحنه پردازی در ادبیات قرن نوزدهم شیوه ای معمول و مرسوم بود .
اما در داستان های امروز صحنه تحویلی و غیرصریح به کار برده می شود و اغلب صحنه ها با حلات روحی شخصیت داستان به طور غیر صریح پی به محل و زمان وقوع داستان می برد و صحنه در ارتباط مستقیم با کل معنای داستان است ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۴۵۵ )
۳ – ۱ – ۵ – ۲ اهمیت بهره گیری از صحنه در داستان :
صحنه ممکن است در داستان از اهمیت قابل توجهی برخوردار باشد و بر عمل داستانی و شخصیت های داستان باشد . بنابراین صحنه همچون درونمایه از عناصر حیاتی و سازنده داستان محسوب می شود و متضمن معنای عمیق و گسترده ای است .
اجزای صحنه :
عواملی که صحنه را می سازند عبارتند از :
محل جغرافیایی داستان
کار و پیشه شخصیت ها و عادات و روش زندگی شان
زمان یا عصر و دوره وقوع حادثه
محیط کلی و عمومی شخصیت ها
۳ – ۱ – ۶ سبک :
در این بخش به بررسی سبک و انواع ان پرداخته می شود :
سبک آن روش بیانی است که نویسنده با بهره گرفتن از عناصر پایه و عامل زمان در داستان انتخاب می کند تا به بیشترین و عمیق ترین تاثیر دست یابد ( ابراهیمی ، ۱۳۷۸ : ۲۵ )
سبک روشی است که شاعر و نویسنده برای بیان موضوع خود بر می انگیزد ، سبک شیوه گفتن است ( داد ، ۱۳۷۵ : ۱۶۴ )
هیچ کس با سبک ویزه ای به دنیا نمی آید و اغلب نویسندگان این شیوه را به اثر مطالعه درسالهای نخستین نویسندگی خود به دست می آورند . و هر نویسنده ای شیوه ی کلام و گویش فردی خود را دارد . سبک ها انواع بسیار دارند و تنوع انها نیز زیاد است و از بیان نویسندگان ایرانی آل احمد و سبک گرا سبک گرا هستند .
تعریف هایی که برای سبک ارائه کرده اند
« سبک لباس فکر است »
« سبک فکر کردن با زبان است » ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۵۰۶ )
سبک ویزگی شخصیتی بیان است خواه در نوشتار و خواه در گفتار . سبک در هزاردستان زبان ویژه ای است که نظا م خاص احساسات و اندیشه های نویسنده را و شیوه شخصی او را در نگریستن به جهان دقیقا نمایش می دهد و از این رو گفته اند سبک هر نویسنده ای خود اوست . ( ایرانی ، ۱۳۸۰ : ۵۹۰ )
تعریف دیگری که از فرهنگ اصطلاحات ادبی برگزیده ایم چنین است :
سبک آرایش کلمات است به طریقی آناًآ فردیت نویسنده فکر و نیت او رابیان می کند .
(میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۵۰۷ )
۳ – ۱ – ۶ – ۱ نمونه های سبک :
ارسطو سبک را خاصیت ذاتی کلام می داند و معتقد است هر کلامی داری سبکی است و سبک خصوصیتی اکتسابی بیرونی نیست و ازاین ناقدان ارسطویی برای سبک طبقه بندی هایی قایل هستند که به شرح زیر می باشد :
نخست : بر حسب دوران مثل سبک متاقیزیکی
دوم : برحسب شیوه نگارش مثل سبک میلیتونی
سوم : بر حسب کیفیت انشا مثل سبک والا و …
چهارم بر حسب نوع کلام مثل سبک روزنامه ای و… ( داد ، ۱۳۷۵: ۱۶۴ )
اما براساس فرهنگ ادبی جهان تالیف جوزف شیمی سبک ها را می توان در هفت گروه تقسیم کرد :
۱ – سبکی که اشتهارش را از نام نویسنده می گیرد و شیوه ای که او در نوشتن به کار می برد : مثل سبک آل احمد ، سبک گلستان
۲ – سبکی که نامش را از زمان (دهه ، قرن ، حوادث تاریخی یا مبدا تاریخی و مبدا) ادبی می گیرد . به طور مثال وقتی که می گویم نثر به شیوه نگارش مرسوم قرن پنجم و ششم نوشته شده است منظور ما نثری ساده است که سبک مرسل معروف است و اگر بگوییم به سبک قرن هشتم ، نهم نگارش یافته منظور شیوه نگارش مصنوع و آراسته به ذینت های لفظی است .
۳ – سبکی که با زبان که در آن به کار گرفته می شود شناخته می شود مثل سبک مقاله ای ، روایتی
۴ – سبکی که براساس موضوع آن معروف است زیرا موضوع آن بر شیوه بیانش تاثیر گذاشته است مثل سبک تاریخی ، فلسفی ، تراژدی
۵ – سبکی که بر حسب محل و مکان جغرافیایی آن مشهور است زیرا مکحل و مکان بر شیوه بیان موثر واقع شده است مثل سبک عراقی ، هندی
۶ – سبکی که از مخاطب خود تاثیر می گیرد مثل سبک عامیانه که اختصاص به توده عوام دارد و یا سبک درباری
۷ – سبکی که عنوانش را از هدف ، منظور ، غرض و حالت و کیفیت نویسنده اش وام گرفته است .
و همین خصوصیات بر نحوه بیانش تاثیر گذاشته است مانند سبک احساساتی ، سبک سیاستمدارانه .
( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۵۱۳ )
و درپایان مبحث نتیجه می گیریم که :
که هیچ سبک خوب و بدی به خودی خود وجود ندارد و همه چیز بسته به بافت داستان است .
۳ – ۱ – ۷ گفتگو :
در این بخش به گفتگو و ویژگی ها و موارد کاربرد آن پرداخته می شود .
میرصادقی گفته است « صحبتی را که میان دو شخص را بیشتر رد و بدل می شود یا ازادانه در ذهن شخصیت واحدی در اثری ادبی ( داستان ، نمایش نامه و شعر )
پیش می آید گفتگو می گویند ( میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۴۶۶ )
« گفتگو عنصر مهمی از داستان کوتاه را در رمان تشکیل می دهد زیرا جزء مهمی از زندگی است . ( یونسی ، ۱۳۸۴ : ۳۴۷ )
گفتگو یکی از عناصر مهم داستان است که پیرنگ را گسترش می دهد درونمایه را به نمایش می گذارد و شخصیت ها را معرفی می کند . گفتگوه به داستان نیرو می دهد و زندگی می بخشد و اغلب سه خصوصیت عمده را دربر می گیرد : «خصوصیت جسمانی ، روانی و اجتماعی »
تعریفی که از گفتگو در فرهنگ های ادبی آمده است تقریبا مشابه است :
« صحبتی را که درمیان شخصیت ها یا به طور گسترده در افکار شخصیت واحدی درهر کار ادبی صورت می گیرد گفتگو نامیده می شود .
«گفتگو به معنای مکالمه و صحبت کردن با هم و مبادله افکار وعقاید است .
(میرصادقی ، ۱۳۸۸ : ۴۶۶ )
گاهی نحوه صحبت کردن مردم را از هم متمایز می کند کاربرد لغات و اصطلاحات و تعبیرات ، لحن ادای کلمات آن ها را از هم فرق می گذارد و همین تمایز و تفاوت است که همیشه مواد و مصالح گرانبهایی برای نویسنده فراهم می کند و داستان را غنی و جاندار می کند زیرا مهمترین عاملی که شخصیت های داستان را واقعی جلوه می دهد .
همین سازگاری صحبت آنها با ویژگی های شخصیتی آنهاست .
بیشاب معتقد است که نقش اصلی گفتگو اطلاع رسانی ، ترکیب شخصیت با عمل است . ( بیشاب ، ۱۳۷۸ : ۳۹ )
۳– ۱ – ۷ – ۱ از موارد کاربرد گفتگو:
۱ – مکشوف ساختن سر شک و شخصیت ( توصیف عملی ) داستان
۲ – پیش بردن وقایع داستان
۳ – کاستن از سنگینی کار
۴ – وارد کردن حوادث در داستان
۵ – ارائه ی صحنه
۶ – دادن اطلاعات لازم به خواننده ( یونسی ، ۱۳۸۴ : ۳۵۱ )
۳ – ۱ – ۷ – ۲ مهمترین وظایف گفتگو:
مهمترین وظایف گفتگو از دیدگاه انوشه :
۱ – خواننده را با خصوصیت های گوناگون شخصیت های داستان آشنا می کند .
۲ – به عمل داستان سرعت می بخشد
۳ – فضای داستان را طبیعی و جاندار می کند .
۴ – متن داستان را تعدیل می کند .
۵ – صحنه داستان را نشان می دهد و محیط ان را توصیف می کند .
۶ – حوادث را وارد داستان می کند .
۷ – از سنگینی کار نویسنده می کاهد .
۸ – خواننده را متوجه حوادث داستان می کند .
۹ – پیرنگ داستان را گسترش و درون مایه آن را نشان می دهد .
۱۰ – احساس و اندیشه های شخصیت ها را به خواننده نشان می دهد .
۳ – ۱ – ۷ – ۳ – انواع گفتگو :
۱ – گفتگوی دو طرفه یا چند نفره
گفتگو که بین دو یا چند شخصیت صورت کمی گیرد و ساده ترین گونه از گونه های گفتگو ، گفتگو به شیوه پرسش و پاسخ است ( غلام ، ۱۳۸۲ : ۳۵۳۶ )
۲ – تک گویی :
Rmonolog) ( بر آمده دو وازه یونانی (monos ) تنها logos ( سخن ) به معنی با خود سخن گفتن ( تک گویی ) است که ابتدا در هنر نمایش ( داستان های منظوم ) مطرح شده است . ( فلکی ، ۱۳۸۲ : ۴۲ )
تک گویی همانطور که در بخش زاویه دید گفته شد به سه گروه دسته بندی می شود :
الف : تک گویی درونی : شیوه ای در روایت که به موجب آن جریان و آهنگ ضمیرخودآگاه همانگونه که در ذهن شخص رخ می دهد بازگو می شود و نویسنده در این کار دخالتی نمی کند در تک گویی درونی کسی مخاطب گوینده نیست ( داد ، ۱۳۸۲ : ۱۵۹ )
ب : تک گویی نمایشی : روایتی است که از زبان یک شخصیت بیان می شود : در تک گویی نمایشی خاطب وجود دارد و حضور او در خلال داستان ملموس است . ( انوشه ، ج ۲ ، ۱۳۸۲ : ۴۰۱ )
solilogeu از ترکیب دو واژه لاتینی solu ( سخن گفتن ) تشکیل شده است به معنی خودگویی با خود حرف زدن ( فلکی ، ۱۳۸۲ : ۵۶ )
این نوع گفتار معمولا سیر اندیشه ها و افکار درونی شخص را بیان می کند ( داد ، ۱۳۸۲ : ۱۹۵ )
۳-۱-۸ لحن :
در این بخش به تعریف و. تاثیر لحن در داستان پرداخته می شود .
« لحن نگرش نویسنده به اثرخویش است آنگونه که خواننده بتواند آن را حدس بزند .
( انوشه ، ج ۲ :۱۲۱۰ )
« لحن در اصطلاح داستان نویسی طرز برخورد نویسنده و شاعر نسبت به اثر طوریکه خواننده آنرا حدس بزند . ( داد ،۱۳۷۵ : ۲۵۸ )
بی نیاز می گوید :
« لحن محصول آگاهانه ی نویسنده از رخدادها و موضوع داستان و ترکیب اجزای مختلف قصه است که در نهایت در نوع بیان شخصیت ها و حتی راوی تجلی پیدا می کند (بی نیاز ،۱۳۸۷: ۵۹ )
در لحن صفاتی مانند :کنایه، تمسخر را می توان ادا کرد .
از دیدگاه بینشاب لحن نثر باید همیشه متناسب با موقعیتی باشد که توصیف می کند اگر حال و هوای نوشته را با اتفاقات موقعیت نیامیزیم حالت نمایشی داستان از بین می رود . ( بیشاب ، ۱۳۷۸ : ۲۰۸ )
لحن آهنگ بیان نویسنده است و می تواند صورت های گوناگون به خود بگیرد مانند خنده آور ، جدی در داستان های امروز لحن اغلب درخور موضوع و شخصیت های خود را با ویزگی های لحن صمیمی آنها و طرزفکرشان نشان می دهد .
از این رو لحن طرز برخورد نویسنده نسبت به موضوع و شخصیت های داستان است .
ایرانی عقیده دارد : شگردهایی است که داستان نویس به کار می برد تا در داستانهایش حال و هوای خاصی پدید آید به عنوان مثال رمانتیک و … ( ایرانی ، ۱۳۸۰ : ۵۱۶ )
عناصر شخصیت و طرح در شکل دادن به لحن داستان بسیار تاثیرگذار هستند .
شخصیت ها در داستان خود بیان می کنند و به خواننده می شناسانند و از این رو لحن مفهومی نزد یک به سبک دارند و ما با شخصیت ها از طریق لحن آنها آشنا می شویم . گاهی یک شخصیت می تواند لحن هدای مختلف داشته باشد و لحن شخصیت ها می تواند رسمی ، غیررسمی ، صمیمانه باشد بنابراین لحن با تاثیر گذاری داستان رابطه دارد .
در تحلیل نهایی لحن کلیت داستان چه بسا نقطه نظر نویسنده نسبت به موضوع اثر است امری که می تواند در طیف رسمی ، غیررسمی جدی ، طنزآمیز گنجانده شود .
فصل چهارم :
– خلاصه رمان « من او »
– بررسی عناصر داستان در رمان « من او »
۴-۱ خلاصه رمان « من او »
داستان مربوط به زندگی مردی به نام علی فتاح است . وی در خانواده ای متمول و مذهبی به دنیا آمد.و همراه پدر و مادر و خواهر ش مریم در خانه ی پدربزرگش که تاجر است ، زندگی می کنند در کودکی پدر خود را از دست می دهد و تحت تربیت پدر بزرگش بزرگ می شود .
زندگی وی از سال ۱۳۱۲ که نوجوانی ۱۲ -۱۳ ساله است و درمحله ی خانی آباد تهران زندگی می کند شروع می شود از آنجایی که وی دوستی به نام کریم دارد ، کریم پسر اسکندر پادوی فتاح ها است. مادرعلی که بچه هایش او را مامانی صدا می کردند به دلیل این که کریم در محله فقیر نشین گود زندگی می کند با این دوستی ورفاقت مخالف بود .کریم پسر پرشروشوری ی بود و اغلب برای علی دردسر ایجاد می کرد و به همین دلیل مامانی همیشه بر سر این مسئله با علی مشاجره داشت .
علی در دوران نوجوانی به مه تاب دختر اسکندر و خواهر کریم ، همبازی دوره ی کودکی خود دل می بندد . خانواده علی به دلیل مذهبی متمول بودنشان ، مه تاب و خانواده اش را هم شان خود نمی دانستند ، بنابر این وی را از این عشق بر حذرمی دارندو البته نا گفته نماند که این علاقه به ازدواج نمی انجامد کریم و خانواده اش که در محله گود ی ها زندگی می کردند پس از مرگ پدر علی به درخواست باب جون ( پدر بزرگ ) خانواده به حیاط پشتی خانه ی فتاح نقل مکان می کنند ، تا ننه ،زن اسکندر ،در کارهای خانه کمک حال مامانی باشد.همین نزدیکی باعث شد علی روز به روز بیشتر به مهتاب علاقه مند شود.همین زمان زمزمه های کشف حجاب در شهر پیچید و آژان و پاسبان در کوچه و خیابان ، چادر وروسری از سر زنان بر می داشتند اما مریم به دلیل حمایت پدر بزرگش با چادر و روسری به مدر سه می رفت و کسی با او کاری نداشت .
در محله خانی آباد پاسبانی بود که مردم او را پاسبان عزتی صدا می کردند ، پاسبان عزتی به دلیل احترامی که برای حاج آقا فتاح قائل بود و البته حاج فتاح هم همیشه سیبیلش را بر سر این قضیه چرب نگه می داشت با مریم کاری نداشت . اما زمانی که پدر مریم کشته شد پاسبان عزتی مادر خود را برای خواستگاری از عروس فتاح به خانه آنها فرستاد و وقتی با برخورد بد و زننده عروس فتاح مواجه شد کینه خانواده فتاح را به دل گرفت و در صدد آن بود تا از آنها انتقام بگیرد یک روز در راه مدرسه هنگامی که مریم به خانه بر می گشت جلوی چشم حاج فتاح و نزدیک خانه آنها به زور چماق چادر و روسری از سر مریم کشید . مریم در پی این ماجرا خانه نشین شد و ترک تحصیل کرد و مدتی دچار افسردگی شد و حتی پادر میانی معلم و مدیر مدرسه هم فایده نداشت و وی هیچ وقت به مدر سه بر نگشت و معتقد بود آدم در خانه خود هم می تواند چیز یاد بگیرد و به همین دلیل فتاح تصمیم می گیرد برای مریم معلم سرخانه بگیرد مریم ازمعلمه های لهستانی فرانسه یاد گرفت و به اصرار پدر بزرگ و مادرش برای اینکه خاطره آن روزها را فراموش کند به همراه شهین دختر فخرالتجار که دوست صمیمی پدر بزرگش بود به فرانسه می رود .
مامانی وقتی متوجه شد علی به مهتاب علاقه مند است و بی پروا از این علاقه صحبت می کند عصبانی و ناراحت می شود چند روزی در بستر بیماری می خوابد فتاح برای این که عروسش را آرام کند تصمیم می گیرد سند باغ قلهک را به نام اسکندر بزند تا آنها به آنجا نقل مکان کنند اما اسکندر از این پیشنهاد ناراحت می شود و آن را رد می کند .
و آنها کماکان در حیاط پشتی خانه ی فتاح می مانند و به دنبال ماجرایی مهتاب نیز به فرانسه و نزد مریم می رودتا در کالج هنر آنجا به تحصیل نقاشی مبپردازد مدتی بعداز رفتن مهتاب ، اسکندر نیز به باغ قلهک اسباب کشی کرد .
مریم در فرانسه با یک مبارز الجزایری ازدواج می کند و در نهایت این مبارز ترور می شود و مریم و مهتاب به ایران بر می گردند . در سالهای موشکباران تهران ، مریم و مهتاب به شهادت می رسند. از مریم دختری به نام هلیا به یادگار می ماند . هلیا با هانی پسر شهین فخر التجار ازدواج می کند ، هانی شخصیتی مذهبی دارد و در جبهه یک پای خود را از دست می دهد و در گروه تفحص شهدای گمنام فعالیت می کند .
علی سالهای پایان عمرش را در خانه ی پدر بزرگش همراه نعمت گاو سوار ،کارگر کوره پز خانه زندگی می کند اواخر عمر همه اموالش را به نیازمندان می بخشد و بعد از مرگ در غسال خانه به دلیل اشتباه غسالها در قطعه شهدا دفن می شود .
۴-۲ بررسی عناصر داستان در رمان « من او »
من او به عنوان یکی از سه کتاب برگزیده منتقدان مطبوعات بوده است و هم چنین به عنوان سه کتاب برگزیده سال ۱۳۷۹ انتخاب شد و البته تقدیر ویژه دومین جشنواره مهر را نیز به همراه داشت .
حوادث داستان رویدادهای اجتماعی و سیاسی سالهای ۱۳۱۲ به بعد ایران را بیان می کند و زمان داستان تهران قدیم و محله خانی آباد است .
۴-۲-۱ پیرنگ در « من او »
همانطور که درفصل قبل هم گفته شد پیرنگ به معنی روایت حوادث داستان با تاکید بر رابطه علیت می باشد در «من او » حواث دارای رابطه ی علی و معلولی هستند .
« من او» داستان زندگی پسر دوازده – سیزده ساله است به نام علی فتاح که با مادرش و پدر بزرگش زندگی می کند پدر علی که تاجر است و برای آوردن قند وشکر به باکو رفته در راه بازگشت کشته می شود هنگامی که جنازه اش را تحویل می گیرند متوجه می شوند که انگشت سبابه ی او را بریده اند اعتقاد عده ای بر آن بود که پسر فتاح را حکومتی ها کشته اند جنازه پدر علی در باغ طوطی دفن می شود ، و به همین دلیل علی زیر نظر پدر بزرگش تربیت می شود.
حوادث داستان در تهران قدیم و در محله ی خانی آباد و اطراف آن در جریان است علی دوستی به نام کریم دارد که می توان گفت تنها دوست صمیمی و همراه علی است ، کریم ، پسر اسکندر پادوی فتاح ها است . مادر علی به دلیل پر شور وشر بودن کریم بااین رفاقت مخالف است ،کریم خواهری به نام مهتاب دارد که علی در نوجوانی به او علاقه مند می شود . بعداز کشته شدن پدر علی ،حاج فتاح از اسکندر و خانواده ش می خواهد که از خانه ی گود به حیاط پشتی نقل مکان کنند تا ا سکندر بیشتر کمک حال فتاح باشد و ننه ،زن اسکندر نیز در کارهای خانه به مامانی کمک کند .
و در همین هنگام زمزمه کشف حجاب نیز در کوچه و خیابان پیچید پاسبان و آژان به زور چماق و تهدید ،چادر و روسری از سر زنان و دختران بر می داشتنداما حاج فتاح به دلیل اینکه سبیل پاسبان عزتی را سر این قضیه چرب می کرد و هر ماه پولی به او میداد با خانواده فتاح کاری نداشت فتاح می گوید:«یک عزتی غرب داریم که سر برج می آید و به قاعده دو تا مستمری نظمیه از ما می گیرد در عوض دست از سر نظم کوچه مابرداشته و عروس و نوه ام راحت اند . » ( امیر خانی ،۱۳۹۰ : ۳۰۲ )
بعد از گذشت مدتی از فوت پدر علی ،پاسبان عزتی مادرش را برای خواستگاری از مامانی به خانه حاج فتاح می فرستند ، مامانی ابتدا فکر می کرد که چشم پاسبان عزتی دنبال مریم است و به همین دلیل مادرش برای خواستگاری از مریم به خانه آنها آمده است اما وقتی مادر پاسبان عزتی به مامانی گفت که برای خواستگاری خودش آمده است عصبانی شد و پیر زن بیچاره را از خانه بیرون کرد عزتی وقتی از جریان با خبر شد و از مادرش شنید که عروس فتاح چگونه با او برخوردکرده تصمیم گرفت از خانواده فتاح و خاصه عروسشان که به او جواب رد داده بود و با مادرش برخورد تندی کرده بود انتقام بگیرد و به همین دلیل و به دنبال این جریان ،روزی که مریم به خانه برمی گشت جلوی چشمان فتاح ، روسری از سرمریم می کشد ، مریم خانه نشین می شود و دچار افسردگی می شود و حتی اصرار معلم ها و مدیر مدرسه هم فایده نداشت و مریم دیگر هیچ وقت به مدرسه بر نگشت ، پدر بزرگ تصمیم می گیرد برای مریم معلم سر خانه بگیرد و مریم از معلم های لهستانی ،زبان فرانسه یاد بگیرد و به اصرار پدر بزرگ و مادر ش به همراه شهین فخرالتجار به فرانسه می رود . اهالی محل کینه پاسبان عزتی را به دل می گیرند و تصمیم می گیرند حال او را جا بیاورد و در یکی از شبها موسا ضعیف کش و بعضی از کارگرهای کوره فردوس و حتی خود کریم و علی در جایی جمع می شوند تا چشم زهری از عزتی بگیرند اما هر چه منتظر ماندند عزنی به خانه نیامد صبح روز بعد شنیدند که پاسبان بخت برگشته توسط هفت ضربه چاقو کشته شده است .
آمدن خانواده اسکندر به حیاط پشتی خانه فتاح باعث شده بود که علی بیشتر از قبل با کریم باشد و این قضیه مامانی را ناراحت می کرد خاصه وقتی مامانی متوجه علاقه علی به مهتاب شده بود اما گوش علی به این حرفا بدهکار نبود و باز هم کار خود را می کرد ،مامانی از بابی تقا ضا می کند که خانواده اسکندر از آنجا بروند اما چون با ب جون مخالفت می کند و می گوید که خانه گود را به میرزای سر کوره داده است . بنابراین جایی برای زندگی ندارند .
ولی عروس فتاح سر حرف خود ماند و گفت آنها باید از این جا بروند حاج فتاح تصمیم گرفت سند باغ فقلهک را به نام اسکندر بزند تا آنها به باغ قلهک بروند و وقتی اسکندر از جریان باغ قلهک با خبر شد از حاج فتاح بابت این کارش تشکر کرد ولی در خواست حاج فتاح مبنی بر رفتن به باغ قلهک را رد کرد و گفت ما در همین حیاط پشتی می مانیم اصرارهای مامانی هم فایده ای نداشت ، روز به روز حال مامانی بهتر می شدتا جایی که در بستربیماری افتاد ، حرف های خاله زنکی اطرافیان شروع شد و زنان محل در پی آن بودند تا دلیل بیماری مامانی را بفهمند و هر کس چیزی می گفت موسا ضعیف کش چون خود را مدیون خانواده فتاح و علی الخصوص پدرعلی میداشت تصمیم گرفت تا از ماجرا سر در بیاورد و به آنها کمک کند و با پرسو جوهایی که از اطرافیان انجام داد نتیجه ای بدست نیاورد و تصمیم گرفت خودش کاری انجام دهد . چند روزی زاق سیاه علی را چوب زد و متوجه شد که علی به مهتاب علاقه مند است و با خود گفت شاید علت بیماری عروس فتاح نیز همین ماجرا باشد و بنابراین در صدد کمک به خانواده فتاح برامد ابتدا تصمیم گرفت که با علی و مهتاب و حتی با اسکندر صحبت کند تا علی از صراحت این کار بیافتد اما قضییه خیلی جدی بود و با خود گفت باید کاری کنم تا علی یک بار قضیه را بچشد و با خود اندیشید باید به گونه ای این کار را انجام دهم که کسی از این کار باخبر نشود شخصی بود تا برای او این کار را انجام دهد و پس از چند روز با خود گفت ازذال محمدباانداز کمک می گیرم طرف این کاره است لقبش هم رویش است از او می خواهد هر طور که شده علی را راضی کند و ذال محمد در قبال دریافت مبلغی ، قول این کار را به موسی ضعیف کش داد ذال محمد با طرفند های گوناگون علی را راضی کرد برای یک بار هم که شده زن را تجربه کند و علی ساده دل فکر می کرد که ذال محمد قصد کمک به علی و مهتاب را دارد و فکرش را هم نمی کرد که در خانه گود آن اتفاق بیافتد و سیلی محکمی از مهتاب بخورد ، بعد از ماجرای خانه گود علی و مهتاب دیگر با هم حرف نمی زدند ، مامانی از بستر بیماری بلند شدو موسا و ضعیف کش خوشحال از اینکه توانسته است که کمکی به خانواده فتاح کرده است مهتاب به همراه مریم به فرانسه می رود و بعد از مدتی اسکندر به باغ قلهک اثاث کشی می کند .
علی بعد از آن ماجرا آدم دیگری شده بود تنها و سرگردان بود روزی دوره گردی که از آن حوالی می گذشت انگشتری به علی داد و به او گفت که اگر در دست کردن آن مداومت کند ، مشکلاتش برطرف می شود.
بعد از مدتها درویش مصطفی علی را می بیند و سر صحبت را با او باز می کند و از او می خواهد که انگشتری را از دستش بیرون بیاورد ولی علی مخالفت می کند و می گوید همه ی دینداری من همین انگشتری است ولی درویش با او صحبت می کند و او را متقاعد می سازد که دین و دینداری به این جور چیزها نیست . علی برای کاری به فرانسه می رود و از قضا به دیدن مریم و مهتاب می رود اما هیچ وقت به تنهایی نزد مهتاب نمی رفت ،همیشه در حضور مریم به او سر می زند ولی بعد از ماجرای خانه گود ، دچار عذاب وجدان شده بود …
مریم با یک مبارز الجزایری ازدواج می کند و این مبارز ترور می شود و هنگام مرگش ، قلب خود را عنوان مهریه ی مریم از سینه خود بیرون می آورد و به اومی دهد . مریم در آن زمان بار دار بود و قلب همسرش را می بلعد وقتی دخترش هلیا به دنیا می آید دارای دو قلب بود ، مریم و مهتاب به ایران بر می گردند درویش مصطفی به علی گفته بود که مهتاب را به خاطر خودش دوست بدارد نه بخاطر زیبایی اش و یا چیز هایی که ذال محمد در باره ی زن به او گفته بود و به همین دلیل به علی می گوید هر وقت مهتاب را بخاطر خود مهتاب دوست داشتی به تو خبر می دهم که با او وصلت کنی زمانی که درویش به علی خبر می دهد که اکنون زمانش رسیده است ، علی نیز با مهتاب تماس می گیرد و خبرش را به او می دهد ، صبح روز بعد علی به طرف آپارتمان مریم و مهتاب می رود اما آنجا فقط بوی گوشت سوخته به مشامش می رسد مریم و مهتاب شهید شده بودند از مریم دختری به نام هلیا به یادگار می ماند و او نیز با هانی پسر شهین فخر التجار ازدواج می کند .
علی سالهای پایانی عمر خودرا در خانه پدر بزرگش زندگی می کند و همه اموالش را به نیازمندان می بخشد و بعد از فوت در غسال خانه به دلیل اشتباه غسال ها در قطعه شهدا دفن می شود . درویش مصطفی برسر مزار علی حاضر می شودو می گوید : علی حقش بود که در قطعه شهدا دفن شود .
« هانی رو می کند به سمت پیر مرد سفید پوش و می گوید :
دیدی چه سرمان آمد درویش مصطفی ؟
چیزی نشده که هانی ؟ سر موقع پیچک را گرفته است و رفته ، بدون دردسر برای هیچ کس ، حتی شما ؟ اصل مرگ یعنی این ..
هانی انگار نمی شنود ، فریاد می کشد :
باید درش بیاوریم….
رئیس قطعه انگار تازه متوجه ماجرا شده باشد نظرش را عوض می کند ..
البته اگر شهید نشده باشد ، باید درش بیاوریم ، مسئولیت دارد ، درویش سینه اش را صاف می کند و می گوید : اولا حکمامی دانید نبش قبر حرام است مگر به شرطی ….
زن آبستن باشد و بچه اش زنده باشد یا کسی که احتمال زنده بودنش برود در ثانی (درویش رو می کند به سمت من ) تو که می دانی حقش این بود که در قطعه شهدادفن شود ….و کذالک نجزی المومنین : یادت که هست (همان : ۵۹۹ ) آقای امیر خانی در حال و هوای انقلاب و حوادث آن بزرگ شده است و به خوبی توانسته تاریخ معاصر کشور را هر چند به صورت گذرا، در قالب داستان بیان کند به طوری که آقای امیر خانی از شهید نواب صفوی و گروه فدائیان اسلام در چند جای داستان نام می برد و مطالبی خیلی کوتاه از آن شهید مبارز نوشته اند در این داستان ، شهید نواب صفوی متولد ۱۳۰۳ دی ماه ۱۳۳۴ همان مجتبی میر لوحی است که بعدها به شهید نواب صفوی معروف شدن این شهید بزرگوار گروه فدائیان اسلام را تشکیل داده بودند .
« سید مجتبی ، بچه باصفایی بود ، مخی بود ، کله کلاس بود ، باهوش بودو مومن » ( همان :۳۴۰ )
« صد بار گفتم به جای من او بنشین و زندگی سید مجتبی را بنویس . گفتی تاریخی می شود ، و سیاسی …. جمع کن بند وبساط را ، نوشته سید مجتبی را صفوی می نامیدند، یعنی چه ؟ اسمش این نبود که ، ما می گفتیم سید مجتبی میر لوحی ، تو سیدش را ننوشتی ، نوشته ای سید مجتبی نواب صفوی ، بعدها شنید یم که بقیه می گویند « نواب صفوی » همان وقت ها که اسمی شد . سالهای کشف حجاب یا یکی دو سال بعدش که از ایران رفت ، رفت نجف و آنجا ساکن شد شروع کرد به طلبگی خواندن دروس حوزوی ، می گویند ظرف سه چهار سال اجتهاد گرفت » (همان ۳۳۸) . ( من او ) رمانی است اجتماعی و آقای امیر خوانی به خوبی توانسته است که اوضاع سیاسی واجتماعی حاکم بر زمان رضا شاه و سالهای کشف حجاب که برای خیلی از خانواده ها ی متدین و مذهبی معضلاتی را ایجاد کرده بود در غالب داستان بیان می کند .
۴-۲-۱-۱ عناصر ساختاری پیرنگ (من او ) :
الف) گره افکنی :
در فصل پیرنگ گفتیم گره افکنی وضعیت و موقعیت دشواری است که راه و روش ها و نگرش هایی را که وجود دارد تغییر می دهد . در رمان ( من او) علی پسر دوازده – سیزده ساله است که به مدرسه می رود و با پدر و مادر و خواهرشددر خانه پدر بزرگش زندگی می کند ، خانواده علی ، خانواده ای متمول و در عین حال مذهبی هستند پدر علی تاجر است و برای تجارت قند و شکر به باکو رفته است و در راه بازگشت کشته می شود عده ای بر آن بودند که پدر علی را حکومتی ها کشته اند اما علت اصلی قتل پدر علی دقیقا معلوم نشد با مرگ پدر علی حاج فتاح در کارها دست تنها می شود و به همین دلیل از اسکندر که پادوی خانواده فتاح بود و در خانه ی گود زندگی می کرد ند می خواهد که به حیاط پشتی خانه حاج فتاح نقل مکان کنند و همین نزدیکی خانواده اسکندر باعث می شود که رفاقت بین کریم و علی روز به روز عمیق تر می شود و ریشه بدواند . مادر علی بنابر دلایل خاص خود با این رفاقت مخالف است و همیشه بر سر این قضیه با علی مشاجره داشت و ماجرازمانی جدی تر می شودکه مامانی متوجه می شود علی به مهتاب علاقمند است و به نظر من گره افکنی ،با مرگ پدر علی در داستان ایجاد می شود به این صورت که مرگ پدر علی نزدیکی خانواده اسکندر و حاج فتاح را در پی داشته است. و به دنبال آن ، رفاقت هر چه بیشترعلی و کریم و هم چنین علاقه علی به مهتاب را نیز مسبب شده است و همه این قضایا باعث ایجاد کشمکش بین علی و خانواده اش می شود .
پاسبان عزتی کلاهش را این قدر محکم تکان داد که به زمین افتاد . روی زمین نشست که کلاه را بردارد ، به قیافه محکم حاج فتاح نگاه کرد با خودش حرف حاج فتاح را واگو کرد « انگار سر آورده ….انگار سر آورده …» ناگهان گمان کرد که فتاح از چیز ی بو برده با تر دستی دست حاج فتاح را قاپید…
نه آقا .، زبانم لال ، این نقل ها کدام است ؟ خداوکیلی کار دولتی ها نبوده کار کی بوده معلومیت نکرده ، واقعیت من تا بحال خبر بد شگون به کسی نداده بودم واقعیت ، سر کار آسپیران مقصرند. به من گفتند معروض بدارم که جنازه الان توی قزوین است ، کنار دیویزیون قزاق…
واقعیت هنوزکسی چیزی نمی داند . آسپران همین صباح علی الطلوع که خبر را شنید دستور داد که دور جنازه را قالب یخ بچینند و به یکی از گاراژدارها بدهند تا بیاورند . گفت : توی پس کرایه پیچک کنند . واقعیت ، عجیبه یکی دو تا که نبوده اند ، می گویند کامیون ها هر پانزده نوی نو ! به خیالم که اصلا قتل به خاطر همین کامیون ها بوده ، واقعیت ، الله اعلم » ( همان : ۱۷۲ )
روش هزینه یابیاز ابتدا تا سال۱۲۸۵کتابچه جمع——از۱۲۸۵ تا۱۳۴۴بودجه متداولدستگاهی مواد هزینهسال ما قبل آخرحد متوسط سالهای قبلاز۱۳۴۴ تا۱۳۸۱بودجه برنامه ایدستگاهی عملیاتی مواد هزینهسال ما قبل آخرحد متوسط سالهای قبلاز سال۱۳۸۱بودجه عملیاتیدستگاهی عملیاتی مواد هزینه اقتصادی
حسابدای قیمت تمام شده
نقش قوه مقننه در بودجه ریزی عملیاتی
قوه مقننه باید در مباحث مربوط به بودجه ریزی عملیاتی و تصمیمات ناشی از آنها و فعالیتهای نظارتی پس از آن، مشارکت جدی داشته باشد. ۵۰ سال تلاش کشورهای مختلف برای پیوند منابع با نتایج نشان داده است که باید توجه به نقش مهم قوه مقننه در تعیین اولویتهای ملی و تخصیص منابع برای دستیابی به این اولویت های تلاش موفقیت آمیزی باید با مشارکت قوه مقننه صورت گیرد. دولت باید بپذیرد که عملکرد و پاسخگویی، مسئولیتهای مشترکی است که مشارکت قوه مقننه را نیز می طلبد. تنها با نظارت مستمر قوه مقننه دولت و سازمانهای ذیربط است که می توان به پیشرفت در این باره استمرار بخشید و آن را تسریع کرد در واقع قوه مقننه با تأکید مستمر برنظارت و تقویت سیاستهای مهم در بسیاری از لوایح مرتبط با اصلاحات بودجه ای می تواند نقش اصلی را بر عهده داشته باشد.
نظارت مؤثر قوه مقننه از طریق بررسی ساختارهای برنامه های دستگاه اجرایی و سازمانها برای تولید محصولات و ارائه خدمات با هدف تضمین استفاده از بهترین و مقرون به صرفه ترین راهبردها برای تحقق اهداف سازمانی و ملی انجام می شود. قوه مقننه به عنوان بخشی از این نظارت باید مدیریت و نتایج برنامه هایی را که با یکدیگر فصل مشترک دارد در نظر بگیرد. با توجه به این شرایط قوه مقننه باید نیاز به فرایندهایی را در نظر بگیرد که به آن اجازه می دهد نظارت خود را بر برنامه هایی متمرکز کند که دارای جدی ترین ضعف ها هستند.
در حال حاضر در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله ایران قوه مقننه برای نظارت بر عملکرد کلی دولت ابزار مستقیمی در اختیار ندارد و برای بیان اهداف عملیاتی برای وظایف گسترده دولت ارزیابی راهبردهای متفاوت که برای نیل به این اهداف مناسب هستند با تعریف دستور کار نظارتی که مهمترین مسائل عملکرد و مدیریت را هدف قرار می دهد راهکار مشخصی وجود ندارد. قوه مقننه باید این مسأله را در نظر بگیرد که برای نظارت هماهنگ بر عملکرد کلی دولت رویکرد نظارتی سازمان یافته ترین ضروری است. چنین فرایندی می تواند مشارکت قوه مقننه را نیز تسهیل کند(سعیدی،۱۳۸۵، ص۱۰۷)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |
الزامات قانونی بودجه ریزی عملیاتی در ایران را می توان در موارد زیر یافت :
– برنامه چهارم توسعه اجتماعی، اقتصادی در مواد ۱۳۸ و۱۴۴
– قانون بودجه و تبصره های آن
– قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی
ماده۱۳۸ قانون برنامه چهارم توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور
سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور موظف است با همکاری دستگاه های ذیربط به منظور اصلاح نظام بودجه ریزی از روش موجود به روش هدفمند وعملیاتی و به صورت قیمت تمام شده خدمات اقدامات ذیل را حداکثر تا پایان سال دوم برنامه چهارم انجام دهد :
الف- شناسایی و احصاء فعالیتها و خدماتی که دستگاه های اجرایی ارائه می نماید.
ب- تعیین قیمت تمام شده فعالیتها و خدمات متناسب با کیفیت و محل جغرافیایی مشخص
ج- تخصیص اعتبارات براساس عملکرد و نتایج حاصل از فعالیتها و متناسب با قیمت تمام شده آن
تبصره۱- به منظور تحقق رویکرد فوق و همچنین تسریع در تغییر نظام بودجه ریزی کشور و تقویت نظام برنامه ریزی و نظارت، سازمان مذکور موظف است ضمن اصلاح ساختار سازمان، مدیریت نیروی انسانی، روشها و فناوری اداری خود، ترتیبی اتخاذ نماید تا با سازمانی کوچک، منعطف، کارا و اثربخش و بکارگیری نخبگان و اندیشمندان امکان انجام وظایف محوله به طور مطلوب و بهینه فراهم گردد.
تبصره۲- سازمان فوق الذکر و وزارت امور اقتصادی و دارایی نسبت به تهیه لوایح لازم برای اصلاح قوانین و مقررات مالی،اداری و استخدامی و بودجه ریزی کشور اقدام نماید به نحوی که نظام موجود تبدیل به نظام کنترل نتیجه و محصول گردد.
رضایت مندی خدمت گیرندگان
بی موقع
کاهش زمان
تأمین نیازهای مشتری
کیفیت
هزینه
همچنین تهیه و تدوین طرح جامع توانمند سازی زنان خودسرپرست خانوار با همکاری سایر سازمان ها و نهادهای ذی ربط و تشکل های غیردولتی و تصویب آن در هیات وزیران در شش ماهه نخست سال اول برنامه لحاظ شده است.
در کشور ما اقدامات ملی محدودی در زمینه فعالیت زنان انجام شده است. از مهمترین اقدامات انجام شده در خصوص فقرزدایی زنان در سال های اخیر می توان به فعالیت ارگان هایی مانند کمیته امداد امام خمینی (ره) بهزیستی و وزارت کار و امور اجتماعی اشاره کرد که بر موضوعاتی از قبیل کارآفرینی و مهارت آموزی زنان سرپرست خانوار تاکید می کند که البته این طرح ها سنتی بوده، پاسخگوی نیازهای زنان سرپرست خانوار نمی باشند. نهادهای حمایتی داخل کشور لازم است با قشر آسیب پذیر جامعه تعامل برقرار کرده، برنامه های خود را مطابق با خواسته ها و علایق قشر آسیب پذیر تهیه و تدوین کنند.
تاکنون بیش از ۴۰۰ هزار طرح خودکفایی توسط کمیته امداد امام خمینی (ره) اجرا شده که ۷۳درصد این طرح ها در روستاها و شهرهای کوچک و ۲۷درصد دیگر در سایر نقاط اجرا شده و از این تعداد طرح ۳/۲۳ درصد را زنان سرپرست خانوار اجرا می کنند. سالانه بین ۱۲ تا ۱۵ هزار خانواده با اجرای این طرح های خودکفایی به استقلال مالی رسیده، از پوشش این نهاد خارج می شوند.
در پایان سال ۱۳۸۲ حدود ۲/۲ میلیون خانوار (۱۶ درصد خانوارهای کشور) تحت پوشش مستمر و سازمان یافته خدمات حمایتی کمیته امداد امام خمینی (ره) و سازمان بهزیستی کشور، بنیاد شهید و بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی قرار داشته اند و علاوه بر آنها، حداقل ۸/۲ میلیون نفر به صـورت موردی یا مقطعی از خدمات و حمایت های اجتماعی مقرر استفاده نموده اند. بیش از ۶۶درصد از خانواده ها، تحت پوشش مستمر خدمات اجتماعی و بیش از ۶۸درصد از خانواده ها و افراد، از خدمات موردی مذکور در شمول اقدامات کمیته امداد امام خمینی (ره) بهره مند شده اند. تأمین معاش در قالب پرداخت های نقدی مستمر و کمک های جنسی، تأمین خدمات بهداشتی و درمانی در چارچوب برنامه بیمه درمان اقشار نیازمند و منطبق با مقررات قانون بیمه همگانی خدمات درمانی کشور، تأمین و بهسازی و ایمن سازی مسکن، تأمین زمینه، شرایط و فرصت اشتغال و خودکفایی اقتصادی، تأمین موجبات و وسایل آموزش و تحصیل در سطوح مختلف آموزش عمومی و تحصیلات دانشگاهی، تأمین موجبات و امکانات ازدواج و تشکیل خانواده، تأمین موجبات و کمک به آزادی و رهایی زندانیان معسر واجد صلاحیت و شرایط، زمینه های اصلی خدمات معمول در نهاد کمیته امام خمینی (ره) است که زنان و کودکان بی سرپرست و بدسرپرست، سالمندان روستایی بالای ۶۰سال و افراد و خانواده های فقیر و کم درآمد روستایی و شهری، موضوع و محور اساسی حمایت ها و جامعه هدف می باشند.
از جمله اقدامات بهزیستی اجرای طرح توانمندسازی زنان سرپرست خانوار با افزایش توانایی های فردی و جمعی زنان از طریق فراهم کردن ضوابط و امکانات لازم به منظور بهبود دسترسی زنان به فرصت های اقتصادی، اجتماعی، منابع فرهنگی و بازار اشتغال می باشد. خدمات مورد نظر دراین طرح شامل پرداخت مستمری و کمک هزینه جهت وام مسکن و اشتغال، اجرا و تقویت برنامه های کاریابی، تقویت خدمات بیمه ای، خدمات مشاوره و مددکاری، آموزش مهارت های زندگی، ارتقای آگاهی های عمومی، اصلاح باورهای نادرست در مورد زنان سرپرست خانوار بوده است. (سایت مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۲۴/۱۰/۸۵)
بزرگترین گروه از زنان سرپرست خانوار (۸۰درصد)، زنان بیوه هستند که همسر آنها به دلایلی نظیر سوانح، تصادفات و بیماری های فوت شده اند، لازم است در جهت کاهش نرخ مرگ و میر مردان سرپرست خانوار و افزایش طول عمر و امید به زندگی آنها اقدامات اساسی انجام گیرد.
از آن جا که تعدادی از زنان سرپرست خانوار به جهت زندانی بودن همسر، مسئولیت سرپرستی خانواده را بر دوش می کشند، لازم است با اتخاذ سیاست های حبس زدایی و ابهام زدایی از برخی قوانین نظیر قانون چک و دیه، نرخ زندانی شدن مردان سرپرست خانوار را کاهش داد.
انجام بیمه روستائیان و عشایر موجب می گردد که پس از فوت یا ازکارافتادگی مردان روستایی و عشایر مقرری به خانواده آنها تعلق گیرد و تا حدی مشکلات خانواده های زن سرپرست کاهش یابد.
از آن جا که مطابق آموزه های اسلامی و قوانین مدنی مهریه، اجرت المثل، ارث زوجه و تنصیف به عنوان حقوق و پشتوانه مالی زوجه محسوب می شود، لازم است حکومت اسلامی تدابیری اتخاذ نماید تا زنان در این شرایط به ویژه در شرایطی که طلاق به دلایلی نظیر فساد اخلاقی و اعتیاد همسر انجام می شود، به طور کامل به حقوق مالی خود دست یابد.
به نظر می رسد رویکرد حمایتی بیشتر باید متعلق به زنان سالمند و زنانی باشد که سطح سواد پایین تری دارند و در شرایطی نیستند که بتوانند شاغل شوند یا حرفه ای بیاموزند یا سطح سواد خود را افزایش دهند و نیز زنانی که هیچ نوع درآمدی ندارند و در تأمین نیازهای اساسی خود مشکل دارند و مابقی زنان سرپرست خانوار با رویکرد توانمندسازی و توان افزایی جهت تأمین آتیه خود و خودکفایی آماده شوند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |