وبلاگ

توضیح وبلاگ من

حق آزادی عقیده و احترام به مقدسات و پرهیز از اهانت به آنها

 
تاریخ: 26-02-00
نویسنده: مدیر سایت
  • حق آزادی عقیده و احترام به مقدسات و پرهیز از اهانت به آنها

همانطور که پیشتر نیز گفتیم، رسانه‌ها با همه اجزاء و بخش‌های جامعه ارتباط مستمر و دائمی دارند و از این جهت نمی‌توانند به عنوان نهادهای پیشرو و انقلابی، عرف‌های جامعه را نادیده بگیرند. رسانه‌ها می‌توانند تحول ایجاد کنند، اما این تحول باید در چهارچوب سنت‌ها انجام گیرد. لذا در این قسمت ما به یکی دیگر از حقوق مربوط به شهروندان، که به نوعی یکی دیگر از حقوق مخاطبان رسانه محسوب می‌شود، از نظر فقهی‌ خواهیم پرداخت.

دانلود تحقیق و پایان نامه

ویژگی بزرگ ادیان توحیدی که منشأ الهی دارند، به ویژه دین اسلام در این است که می‌خواهد پیروانش با علم، تقعل و تدبر و در کمال آزادی و اختیار دین را پذیرا گردند. اساساً پذیرش کورکورانه، تقلیدی و غیر محققانه را اموری ناپسند می‌شمارند. بنابراین، حق پذیرش دین از حقوق انسان‌ها است که باید در کمال آزادی و اختیار و با علم صورت گیرد. در سنت نبوی و جانشینان بر حق او نیز هرگز ملاحضه نمی‌کنیم که خواسته باشند عقیده خود را به اجبار و تهدید بر دیگران تحمیل کنند، بلکه بر عکس قرآن کریم دستور می‌دهد که مردم را تنها از راه برهان و دلیل روشن و پند و نصیحت نیکو به سوی ایمان دعوت کنید: (اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ و المَوعِظهِ الحَسَنَهِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتی هی اَحْسَن[۱].) و یا در برخورد با اهل کتاب (مسیحیان و یهودیان و بنابر نظر مشهور فقهای امامیه زردشتیان هم از اهل کتاب تلقی می‌شوند) می‌فرمایند: (ولاتجادِلُوا اَهلَ الکتابِ اِلَّا بِالتی هِی اَحْسَنُ[۲].

با اهل کتاب، جز با بهترین و مؤثرترین روش‌ها بحث و مناظره نکنید.) اساساً روح دین اسلام با خشونت، برخورد متعصبانه، جاهلانه و متحجرانه به نام دین به شدت مخالف بوده است و کسی که اندک اطلاعی از قرآن کریم و سنت نبوی (صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیهم السلام) داشته باشد، به این حقیقت غیر قابل انکار پی خواهد بود. از این رو، طبیعی است که در این دین، آزادی عقیده و ابراز عقیده که از عمق ایمان و اعتقاد برخاسته و منشأ الهی داشته باشد، بی هیچ تردیدی پذیرفته شده و بر آن تأکید می‌گردد.[۳] آزادی در پذیرش عقیده و دین از بدیهی‌ترین و ابتدایی‌ترین حقوقی است که خداوند در ذات و طبیعت انسان قرار داده است و هیچ مقامی این حق را ندارد که بخواهد آن را به انسان هبه و بخشش نموده یا از او سلب نماید.[۴]

آنچه در مسأله آزادی اندیشه و عقیده مهم می‌باشد، نحوه حصول به عقیده است. آموزه‌های دینی راه های صحیح حصول را توصیه می‌کند و بدین ترتیب اندیشه برتر برای حصول به عقیده صحیح لازم و ضروری است، علامه طباطبایی بر این باور است انسانی که بر پایه تفکر و اندیشه آزاد باشد و انسانی که با عقل و فکر آزاد و از روی تأمل و تعمق عقیده‌ای را برای خود انتخاب نماید، مورد قبول و پذیرش است، البته این نوع اندیشه و تفکر در آموزه‌های علامه تطابق داشتن با فطرت است، به عبارتی بهتر اینکه دین و آموزه‌های دینی برای آنکه در معارف اسلامی و زیر بنایی مردم را گرد یکدیگر جمع کند و بین آنها پیوندی محکم برقرار سازد، بنای خود را بر اساس فطرت و حقیقت نهاده است، بنابراین دینی که بر اساس فطرت و حقیقت باشد، موجب می‌شود انسانهای مختلف از لحاظ فکری و روحی و عقیدتی همرنگ یکدیگر شوند و پیوند ریشه‌ای بین آنها برقرار شود، درنگاه علامه این اولین گام برای ایجاد یک جامعه متحد و بهم پیوسته است.[۵]

البته اندیشه و عقیده گزیدن منوط به قیدی است که آن فرد صفت تفکر را داشته باشد، یعنی هر تفکری که

خودش را لایق تفکر و آماده برای بحث و تحقیق می‌داند، آزادی کامل برای فکر کردن در معارف دین و ژرف اندیشی برای فهم و نظر در آن را می‌بخشد.[۶]

علامه بر این باور است که اعتقاد و ایمان از امور قلبی، و اکراه و اجبار بردار نیست و اعتقادات قلبی خود علل و اسباب جداگانه‌ای دارند و با فشار و اجبار جسمی محال است ایمان و باور قلبی در انسان پیدا شود و در تفسیر آیه (لا اکراه فی الدین) را چه به صورت گزاره خبری بدانیم و چه اینکه آن را گزاره انشایی بدانیم، اجباری در اعتقادات و باورها نیست، اگر آیه یک گزاره خبری باشد، در این صورت بیان کننده یک واقعیت در جهان هستی و تکوین است و از آن حکم تکوینی حکم دینی و تشریعی بدست می‌آید، مبنی بر اینکه در دین و اعتقاد نباید هیچ کس را مجبور کرد و اگر آن را یک حکم انشایی و تشریعی بدانیم کما اینکه دنباله آیه یعنی (قد تبین الرشد من الغی) بر آن دلالت دارد، در این صورت (لا اکره فی الدین) نهی می‌کند از اینکه اعتقاد و ایمان با اجبار به کسی تحمیل شود.[۷]

آیه (فَبَشِّر عِبادِ الَّذین یَسْتَمِعون القَولَ فَیَتَّبِعونَ اَحْسَنَهُ اُولئِکَ الَّذینَ هَدیهُمُ اللهُ وَ اُولئِکَ هُم اُولوُ الاَلبابِ)[۸] نیز دلالت بر آزادی عقیده می‌کند، این آیه که به صورت یک شعار اسلامی درآمده، آزاد اندیشی مسلمانان و انتخابگری آنها در مسائل گوناگون را به خوبی نشان می‌دهد. بسیاری از مذاهب، پیروان خود را از مطالعه و بررسی سخنان دیگران نهی می‌کنند؛ چرا که به دلیل ضعف منطق خویش، از این می‌ترسند که منطق دیگران برتری پیدا کند و پیروانشان را از دستشان بگیرد؛ اما به طوری که در این آیه خواندیم، اسلام بندگان راستین خداوند را کسانی معرفی کرده که اهل تحقیق‌اند. نه از شنیدن سخنان دیگران وحشت دارند، نه تسلیم بی قید و شرط می‌شوند و نه هر وسوسه‌ای را می‌پذیرند. اسلام به کسانی بشارت می‌دهد که گفتارها را می‌شنوند و خوب‌ترین آنها را بر می‌گزینند. نه تنها خوب را بر بد ترجیح می‌دهند، در میان خوب‌ها هم هر گلی را که بهتر است، می‌چینند. اصولاً مکتبی که دارای منطق نیرومندی است، دلیلی ندارد که از گفته‌های دیگران وحشت داشته باشد و از طرح مسائل آنها هراس به خود راه دهد. آنها باید بترسند که ضعیف و بی منطق هستند. [۹]

اما باید بگوییم که پایه و اساس دین اسلام مقدسات آن است و سرچشمه همه مقدسات، ذات اقدس اله می‌باشد. بنابراین تقدس قرآن مجید، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، انبیای عظام، ائمه اطهار (علیهم السلام) و صدیقه طاهره (سلام الله علیها) نشأت گرفته از خدای قدوس می‌باشد. اسلام نه تنها اهانت به مقدسات خود را امری نکوهیده و مستحق مجازات دانسته بلکه خداوند متعال در آیه ۱۰۸ سوره انعام بر عدم اهانت به مقدسات مشرکان چنین تأکید نموده است:

(وَ لاتَسُبُّوا الَّذینَ یَدعونَ مِن دونِ اللهَ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدوًا بِغَیرِ عِلمٍ و (شما مؤمنان) به آنچه مشرکان غیر از خدا می‌خوانند دشنام ندهید تا مبادا آنها از روی ظلم و جهالت خدا را دشنام دهند.)

در اینجا به اختصار به تبیین ادله چهارگانه استنباط احکام اسلامی در مورد جرم اهانت به مقدسات مذهبی پرداخته می‌شود:

الف) کتاب(قرآن مجید):

در آیات متعددی اهانت به خداوند متعال، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و دین اسلام ممنوع اعلام گردیده و به اهانت کنندگان وعده عذاب الهی داده شده است. به عنوان مثال خداوند در آیه ۵۷ سوره احزاب می‌فرماید: (انَّ الَّذینَ یُوذونَ اللهَ وَ رَسولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنیا وَ الأخِرَهِ وِ اَعَدَّ لَهُم عَذابًا مُهینًا آنان که خدا و رسول را (به عصیان و مخالفت) آزار و اذیت می‌کنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده (و از رحمت خود دور گرداند) و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.) همچنین در آیه ۳۲ سوره رعد می‌فرماید: (وَ لَقَدِ استُهزِیَ بِرُسُلٍ مِن قَبلِکَ فَاَملَیتُ لِلَّذینَ کَفَروا ثُمَّ اَخَذتُهُم فَکَیفَ کانَ عِقابِ مردم به رسولان پیش از تو هم استهزاء بسیار کردند، من هم به کافران فرصت دادم، آن گاه ایشان را به عقوبت گرفتم و با چه عقاب سخت به کیفر رسانیدم.)

 

ب) سنت معصومین (علیهم السلام):

روایاتی در منابع حدیثی بر جرم اهانت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیان شده است که در این جا از باب نمونه، چند روایت را در این زمینه نقل می‌کنیم.

شیخ حر عاملی از محمد بن مسلم نقل می‌کند که به امام محمد باقر (علیه السلام) عرض کردم: «أرأیت لو أنّ رجلاً الان سبّ النبی(صلی الله علیه و آله) اَیقتل» قال: إن لا تخف علی نفسک فاقتله[۱۰]؛ به نظر شما اگر امروز کسی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) دشنام دهد، باید کشته شود؟ حضرت فرمود: «اگر بر جان خود نمی‌ترسی، او را بکش.»

شیخ کلینی نقل کرده، از امام صادق (علیه السلام) درباره کسی که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) دشنام داده است، پرسیده شد. حضرت فرمود: «یقتله الادنی فالأدنی قبل أن یرفع الی الامام»[۱۱] (هر که به او نزدیک‌تر است و پیش از آنکه خبر به امام و حاکم برسد، او را بکشد.)

فضل بن حسن طبرسی به سند خود از صحیفه الرضا، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرموده: «من سبّ نبیّاً قتل» ؛ (هر که پیامبری را دشنام دهد، کشته خواهد شد.)

ابو داود در سنن خود آورده است که از علی بن ابی طالب (علیه السلام) روایت شده است: «إن یهودیه کانت تشتم النبی و تقع فیه، فخنقها رجل حتی ماتت, فأبطل رسول الله (صلی الله علیه و آله) دمها»[۱۲] (زن یهودیه‌ای بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دشنام می‌داد و از آن حضرت عیب جویی می‌کرد. پس مردی که این سخن را از آن زن یهودی شنیده بود، دست بر گلوی او گذارد تا خفه شود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) که این را شنید، خون را باطل کرد (و کشته شدنش را جایز دانست.))

همچنین روایت شده است که زمان رسول خدا شخص کوری زندگی می‌کرد که همسر او هماره از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بدگویی می‌کرد و به ایشان دشنام می‌داد هر چند که شوهرش، او را از این کار بر حذر می‌داشت، او نمی‌پذیرفت و از عمل زشت خود دست بر نمی‌داشت. یک شب که زن طبق معمول به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دشنام می‌داد دیگر صبرش تمام شد، خنجری برداشت و در شکم زنش فرو کرد و او را کشت. روز بعد پیامبر(صلی الله علیه و آله) از ماجرا آگاه شدند و بعد از تحقیق و پرسـش فرمودند: مردم شاهد باشید که خون

این زن هدر است.[۱۳]

ج) اجماع:

بزرگان زیادی از علمای فقه در خصوص جواز وجوب قتل ساب النبی ادعای اجماع را مطرح نموده‌اند. به طوری که تمام فقیهان شیعه از صدر اسلام تاکنون، بر این نظر هستند که؛ هر فردی به پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) دشنام دهد یا از او عیب جویی کند، باید کشته شود. و در این زمینه، میان مسلمان یا غیر مسلمان فرقی نگذاشته‌اند؛ چرا که خون او در اثر اهانت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هدر رفته است و کشتنش برای شنونده، جایز و حلال خواهد بود. شهید ثانی می‌فرماید: «و این حکم مورد اتفاق علماست و در این خصوص روایاتی وارد شده است.[۱۴]»

همچنین فاضل هندی در این حکم اجماعی می‌فرماید:«وسابّ النبی او أحد من الأئمه یقتل اتفاقاً[۱۵]؛ دشنام دهنده به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا به یکی از امامان کشته می‌شود و این حکم، مورد اتفاق همه فقهاست.»

آنچه از بیان فقهای بزرگوار استفاده می‌شود، این است که خود عنوان «سب النبی» موجب کشتن سب کننده است، خواه عنوان دیگری بر او صدق کند و یا صدق نکند؛ چنان‌ که محقق حلی در شرایع فرموده: «هر که پیامبر را دشنام دهد، برای شنونده جایز است که او را بکشد.[۱۶]»

اما شهید ثانی در بحث دشنام به امامان حکم قتل سب کننده به پیامبر را از باب ارتداد دانسته و فرموده: «ملحق کردن سایر پیامبران به حکم پیشین ـ حکم ساب النبی ـ بسیار قوی است؛ چرا که بزرگداشت مقام شامخ

آنها، یکی از ضروریات دین است. پس دشنام دادن به آنها، ارتدادی است آشکار.[۱۷]»

علت وجوب قتل ساب النبی این است که از آنجا که تمام پیامبران، به ویژه پیامبر بزرگوار اسـلام از یـک سـو،

پاک و منزه از عیب و نقص هستند و عصمت و قداست خاصی دارند و از سوی دیگر، باید مقام و منزلت این سفیران الهی در جوامع محفوظ بماند، بدین جهت هیچ کس در هر پست و مقامی که باشد، حق اهانت و عیب‌جویی و تمسخر و تحقیر پیامبران را ندارد. و به گفته برخی از بزرگان، علت و انگیزه صدور این حکم، به این سبب است که: دشنام دادن به پیامبر (صلی علیه علیه و آله)، تجاهر و تظاهر به کفر و بی‌دینی است و این کار، کوچک شمردن و تحقیر دین و پایه‌های آن است.[۱۸] اگر کسی پرده‌دری کرد و حرمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در نزد دیگران شکست و آن حضرت را مورد تمسخر و استهزا قرار داد و به عیب جویی وی پرداخت، باید تأدیب شود تا دیگری جرئت چنین حرمت شکنی را پیدا نکند.

گفته شد که تمام فقیهان شیعه بدون استثنا بر این عقیده هستند که، دشنام دهنده به پیامبران و از جمله به حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) خونش مباح است و باید کشته شود و بر این نظر اجماع دارند. اینک کلمات برخی از علمای گذشته و معاصر را در این زمینه نقل می‌کنیم.

سید مرتضی می‌نویسد: «هر کس پیامبر را دشنام دهد، خواه مسلمان باشد یا ذمی، در دم کشته می‌شود.[۱۹]»

ابن زهره درکتابش آورده است: «هر کسی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا یکی از پیامبران را دشنام دهد، کشته می‌شود.[۲۰]»

شیخ صدوق می‌نویسد: «هر که پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا امیرمؤمنان یا یکی از امامان را دشنام دهد، در دم خونش حلال می‌گردد.[۲۱]»

محقق حلی در کتابش آورده است: «هر که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دشنام دهد، کشتنش برای شنونده

جایز و حلال است.[۲۲]»

صاحب جواهر می‌نویسد: «من سب النبی جاز لسامعه بل وجب قتله بلاخلاف اجده فیه بل الاجماع بقسمیه علیه….[۲۳]» هرکس پیامبر را دشنام را دهد، برای شنونده جایز، بلکه واجب است که او را بکشد و در این حکم هیچ گونه خلافی نمی‌بینم؛ بلکه هر دو قسم از اجماع (محصل و منقول) برآن دلالت دارد، علاوه بر روایاتی که بر آن وجود دارد.»

امام خمینی (ره) نیز می‌فرماید: «هر که پیامبر را دشنام دهد، بر شنونده واجب است که دشنام دهنده را به قتل برساند، در صورتی که بر نفس یا عرض خود و یا نفس و عرض مؤمنی ترس نداشته باشد؛ چرا که در این صورت، اقدام بر چنین کاری جایز نمی‌باشد. و در صورت اقدام، به هیچ‌ گونه اجازه‌ای از امام و یا از نائبش نیاز نیست.[۲۴]»

بنابراین فقیهان شیعه با قطعی دانستن این حکم از نظر همه فقها، تعبیر به «هذا الحکم موضع وفاق[۲۵]» دارند. از این تعبیر معلوم می‌شود که در این مسئله، ادعای اجماع محصل و منقول شده است؛ همان گونه که آیت‌الله خویی (ره) فرموده: «در این حکم خلافی نیست، بلکه ادعای اجماع به دو قسم آن نیز شده است.[۲۶]»

د) عقل:

بنابر قاعده «کلما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما حکم به الشرع حکم به العقل» تعارضی میان احکام عقل و شرع وجود ندارد. یعنی هر چه را عقل به آن حکم کند، شرع نیز به آن حکم می‌‌کند، و برعکس نیز هر چه را شرع به آن حکم کند، عقل بدان حکم می‌کند. مضمون این دو قاعده, لازمه و همبستگی نیرومندی است که میان عقل و شرع وجود دارد. دراینجا نیز عقل به خوبی قباحت اهانت به مقدسات مذهبی را می‌پذیرد و آن را موجب جریحه‌دار شدن احساسات مذهبی طیف وسیعی از بشریت و به تبع آن تزلزل و اختلال در آرامش فکری و روحی انسان می‌داند و به شدت این عمل قبیح را نکوهش می‌کند. البته در خصوص میزان و کیفیت مجازات اهانت کننده

بایستی از سه ادله دیگر استنباط احکام که به آنها اشاره شد کمک گرفت و به اسـتناد «مـقدمـات عـقلی صرف»

نمی‌توان حکم اهانت کننده را مشخص نمود.[۲۷]

بنابراین علاوه بر این که با کتاب و سنت و اجماع، مجازات اهانت به مقدسات و قتل ساب النبی ثابت می‌شود،عقل نیز ضرورت کیفر توهین به مقدسات را تأیید می‌کند. همانطور که دلایل فقهی مجازات ساب النبی را نشان می‌دهد، دلایل عقلی نیز بر لزوم مبارزه با دشنام به نبی تأکید می کند. در واقع شرع و عقل هماهنگ با هم متشرعان و خردمندان را به مبارزه با اهانت به مقدسات فرا می‌خوانند. البته در متن نصوص قرآنی و حدیثی استدلال عقلی وجود دارد و زشتی جرم ساب النبی با براهین و دلایل عقلی تبیین گردیده است. از طرفی اهانت سب و دشنام به نبی از ابعاد و جهات متعدد غیر عقلانی است و از راه‌های متعدد به حکم عقل سلیم زشت و محکوم است. دشنام از عقل برنمی‌خیزد و در زمان دشنام خردورزی و اندیشه تعطیل و چراغ عقل خاموش است. از سوی دیگر همین عقل است که انسان‌ها را به مبارزه با اهانت به مقدسات بر می‌انگیزاند و به کیفر دادن و مجازات آنان فرا می‌خواند، به طوری که فحش و دشنام به انبیاء باعقل تضاد دارد. از این روست که اسلام پیروان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از دشنام به خدایان دروغین و معبودهای باطل مشرکان و شخصیت‌های مقدس کفار نیز بازداشته است.[۲۸] بنابراین دشنام به پیامبر از شنیع‌ترین جرم‌ها و زشت‌ترین کارهاست و هر کس ذره‌ای عقل داشته باشد به پیامبران الهی دشنام نمی‌دهد و تنها شخصی که از عقل محروم است و هرگز انتظار خوبی و خیر از او نمی‌رود به پیامبر (صلی الله علیه و آله) دشنام می‌دهد. بنابراین اهانت به مقدسات و به ویژه اهانت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) ریشه در رویکردهای غیرعقلانی بشر دارد و از تعقل و خردورزی دور است.[۲۹]

 

 

 

  • ۳٫۱٫ حق حفظ حرمت و کرامت اشخاص و پرهیز از توهین و هتک حرمت آنها

«حقوق شهروندی» بر مبنای «کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا[۳۰]» به طور قانونی به عنوان یکی از پایه‌های نظام جمهوری اسلامی ایران تضمین شده است و همه افراد، نهادها و سازمان‌ها، قانوناً موظف به تأمین حقوق همه جانبه افراد، با بهره گرفتن از همه امکانات خود هستند.[۳۱] در ارتباط با صدا و سیما، به طور ویژه، تصریح خاص قانونی نسبت به «ارج نهادن به حیثیت انسانی افراد و پرهیز از هتک حرمت آنان طبق ضوابط اسلامی»[۳۲] به عنوان خط مشی کلی و عام این سازمان وجود دارد. لذا دست‌اندرکاران رسانه، به لحاظ حرفه‌ای و قانونی، موظف به رعایت موارد مرتبط با حقوق آزادی‌های بنیادین افراد ملت و اصول مرتبط با آن هستند.[۳۳] رسانه نباید حقوق مرتبط با شخصیت شهروندان را که مشخصاً با حیثیت و کرامت ذاتی آنها پیوند می‌خورد، نقض کند و یا موقعیت‌هایی ایجاد کند که احتمال بروز لطمه به شخصیت، آبرو و حیثیت افراد فراهم‌ آید. این حمایت هم نسبت به جنبه‌های مدنی، اجتماعی و سیاسی شخصیت افراد و هم نسبت به جنبه‌های معنوی، اخلاقی و فکری شخصیت آنها، باید مورد توجه قرار گیرد.[۳۴]

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

اما در مورد جایگاه مقوله کرامت انسانی در اسلام باید گفت که کرامت انسانی را می‌توان دستاوردی فراتر از تلاش‌های سازمان ملل و اعلامیه جهانی حقوق بشر دانست. این مفهوم از سده‌ها پیش در آموزه‌های اسلامی مورد توجه بوده است. در منابع مکتوب به جای مانده از صدر اسلام می‌توان صحت این ادعا را به خوبی دریافت. اسلام به عنوان دین اکمل، با توجه به جهان‌بینی خاص خود بسیاری از معارف بشری در خصوص عالم خلقت را ارج نهاده است و ضمن تأکید به لزوم کاربرد آنها در زندگی،‌ جزء اعتقادات خود معرفی کرده است.[۳۵] مهمترین، کهن‌ترین و اصیل‌ترین سندی که از اسلام در مورد کرامت انسانی در دست داریم، کلام الله مجید است. سند مکتوب و معتبری که کلام پروردگار را به جایگاه انسان تشریح می‌کند. نمونه‌هایی از آیات قرآن و تفاسیری که از

این آیات در بحث کرامت انسانی بیان شده از قرار ذیل است:

(وَلَقَد کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُم فِی البَرِّ وَ البَحْرِ وَ رَزَقْناهُم مِنَ الطَّیِباتِ وَ فَضَلناهُمْ علی کَثیرٍ خَلَقْنا تَفْضیلاً[۳۶]:

ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم. آنان را بر مرکب‌هایی در بر و بحر سوار نمودیم، از هر غذای لذیذ و پاکیزه روزی دادیم و بر بسیاری مخلوقات خود برتری دادیم چه برتری دادنی.)

به فرموده این آیه، مقام انسان، از بسیاری از موجودات برتر است؛ اما آیا از فرشتگان هم بالاتر است؟ مفسران در پاسخ این سؤال، سخنان گوناگونی بیان کرده‌اند؛ اما به نظر می‌رسد که اصلاً آیه مورد بحث به برتری فرشتگان بر انسان‌ها یا بالعکس اشاره‌ای ندارد؛ بلکه تنها درباره برتری انسان‌ها بر حیوانات و گروه جن بحث کرده است؛ اما در پاسخ این سؤال که مقام یک فرشته برتر است یا انسان باید گفت که مقام یک فرشته از یک انسان معمولی بالاتر است؛ چرا که آنها در کمال پاکی و طهارت و خلوص نیت به سر می‌برند و از انسانی که خود را از رذایل و ناپاکی‌ها پاک نکرده، بالاترند. اگر اما همین انسان زمینی در مسیر کمالی که خدواند در پیش راه او قرار داده، حرکت کند، ممکن است به مقامی برسد که فرشتگان هم به آن مقام نرسیده باشند؛ چنان که در قرآن به صراحت از خضوع فرشتگان در مقابل حضرت آدم (علیه السلام) ـ که نمونه‌ای از انسان کامل بود ـ یاد شده است.[۳۷] در روایتی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌خوانیم: «خداوند عزوجل در ملائکه عقل را بدون شهوت نهاد و در حیوانات، شهوت را بدون عقل قرار داد و در آدمیزاد، هر دو را قرار داد. پس هر کس عقلش بر شهوتش چیره شود، از فرشتگان بهتر است و هر کس شهوتش بر عقلش غالب گردد، از حیوانات پست‌تر.[۳۸]»

(اِنَّ الذینَ یُؤذونَ اللهَ وَ رَسُولَه، لَعَنَّهُمُ اللهُ، فِی الدُّنْیا و الآخِرت، وَ اَعَدَّلَهُمْ عذاباً مُهیناً[۳۹]:

….. ایذا و آزار بندگان خدا، آزار خداوند و رسول او است. خدا بر آزار دهندگان در دنیا و آخرت لعنت فرستاده است و ایشان را به عذابی سخت وعده می‌دهد.)

(لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی[۴۰]:

هیچ اجبار و اکرامی در دین و پذیرش یا رد آن وجود ندارد، همانا راه تعالی و تباهی آشکارشده است.) با توجه به موارد مذکور می‌توان نتایج زیر را به دست آورد:

به نیکی می‌توان موضع شفاف و کاملاً مخالف قرآن را نسبت به آزار و ارعاب انسان‌ها دریافت. از بررسی مباحث فوق برمی‌آید که اسلام برخورد به شیوه‌ای که کرامت انسانی را دچار خدشه شود ظلم و تجاوز تلقی می‌کند و مستند آن را نیز قاعده سلطه مردم بر خویش، اصل برائت و مواردی دیگر بیان می‌دارد.[۴۱]

آنچه از طرف شارع مقدس در خصوص آداب معاشرت در جامعه انسانی مورد تأکید و توجه قرار گرفته، به کار بردن کلام نیک و پاک و احترام به یکدیگر می‌باشد و سرپیچی از این دستور که موجب اهانت به دیگری می‌شود حرام و گناه محسوب می‌گردد و مرتکب آن مستحق مجازات است.

در سوره نساء آیه شریف ۱۴۸ می‌فرماید: «خداوند دوست ندارد که کسی به گفتار زشت به عیب خلق صدا بلند کند، مگر آنکه ظلمی به او رسیده باشد … » و در احادیث نقل شده است؛ از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: «در موردی که مردی، مرد دیگر را به غیر از مورد قذف سب کرده بود، که آن بزرگوار در پاسخ فرمود: تعزیر می‌شود و حتی در موردی که کسی به دیگری بگوید ای فاسق، باز آن امام در جواب فرمودند: حد نمی‌خورد، ولی تعزیر می‌شود.[۴۲] و شهید ثانی نیز در شرح لمعه چنین می‌گوید: «در مواردی مثل اینکه شخصی به دیگری بگوید ولد حرام، در این موارد عرفاً اقتضای انتساب زنا را ندارد یا در مواردی که به شخص مقابل چیزی بگوید که موجب کراهت و ناخوشایندی او گردد. مثل اینکه بگوید حقیر یا سگ یا خوک، یا بگوید ای فاسق یا ای شارب خمر و امثال اینها، موجب تعزیر مرتکب می‌شود.[۴۳]» همچنین در حدیث نبوی(صلی الله علیه و آله) نیز آمده است: «حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است». پس اگر هر مقامی نسبت به افراد شهروند جامعه، ولو مجرم نیـز باشـد، هتک

حرمت و حیثیت نماید، متخلف بوده و قابل مجازات است.[۴۴]

 

.سوره نحل، آیه۱۲۵٫

.سوره عنکبوت، آیه۴۶٫

.خوئینی، غفور، «حق آزادی عقیده در قانون و دین»، نشریه اطلاعات، مرداد۱۳۸۶ش، ص۷٫

.بسته‌نگار، محمد،«آزادی عقیده زیباترین تجلی حقوق بشر»، نشریه جمهوریت، شهریور۱۳۲۴ش.

.طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی،۱۳۶۹ش، ج۴، ص۹۱٫

.همان، ص۹۲٫

.همان، جلد۲، ص۳۴۲٫

.سوره زمر، آیه۱۷و۱۸٫

مکارم شیرازی ، ناصر، همکاران، تفسیرنمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۱ش، ج۱۹، ص۴۱۲

.حر عاملی، محمدبن‌حسن، وسائل الشیعه، پیشین، ج۱۸،ص۴۶۰٫

.همان.

.ر.ک. سجستانی، سلیمان‌بن الاشعث، سنن ابوداود، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۰هـ ،ج۴، ص۱۲۹٫

.ر.ک. نسایی، احمدبن‌شعیب، سنن نسایی، بیروت، دارالفکر، ۱۳۴۸هـ ،ج۷، ص۱۰۸ـ۱۰۷٫

.ر.ک. العاملی،‌زین‌الدین‌بن‌علی، مسالک الأفهام الی تنقیح شرایع الاسلام، قم، مؤسسه معارف اسلامی، ۱۴۱۳هـ ،ج۱۴، ص۴۵۲٫

.ر.ک. فاضل هندی، محمدبن‌حسن، کشف اللثام عن قواعد الاحکام، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ج۲، ص۲۳۵٫

.ر.ک. حلی، جعفربن‌حسن، شرایع الاسلام، قم، امیر، ۱۴۰۹هـ ، ج۴، ص۱۶۷٫

.ر.ک.العاملی، زین‌الدین‌بن‌علی، پیشین، ج۱۴، ص۴۵۴٫

.ر.ک.فاضل هندی، محمد‌بن‌حسن، پیشین.

.ر.ک. علم‌الهدی، علی‌بن‌حسین، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۵هـ ،ص۴۸۰٫

.ر.ک. ابن‌زهره، حمزه‌بن‌علی، غنیه النزوع الی علمی الاصول و الفروع، قم، مؤسسه الامام صادق(علیه السلام)، ۱۴۱۷هـ ، ص۴۲۸٫

.ر.ک.صدوق، ابی‌جعفرمحمدبن‌علی‌بن‌الحسین، الهدایه، مؤسسه امام هادی(علیه السلام)، ۱۳۷۶ش، ص۷۶٫

.ر.ک. حلی، جعفربن‌حسن، پیشین.

.ر.ک. نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۲ش، ج۴۱، ص۴۳۲٫

.خمینی، روح‌الله، تحریرالوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار الامام الخمینی(ره)، ۱۴۲۷هـ ، ج۲، ص۴۷۶٫

.ر.ک.العاملی، زین‌الدین‌بن‌علی، پیشین، ج۱۴، ص۴۵۲٫

.خویی، سیدابوالقاسم، مبانی تکمله المنهاج، قم، مؤسسه احیاء آثار الامام الخویی، ۱۴۲۸هـ ، ج۱،ص۲۶۴٫

.مرجانی، سعید، «اهانت به مقدسات مذهبی در قوانین موضوعه و متون فقهی»، پیشین.

. سوره انعام، آیه۱۰۸٫

.جواهری، محمدرضا، «مبانی عقلی حکم امام خمینی بر اعدام سلمان رشدی»، روزنامه جمهوری اسلامی، بهمن ۱۳۶۸ش.

.قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل۲، بند۶٫

.همان، اصل۳، بند۴٫

.قانون مشی کلی و اصول برنامه‌های سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ماده۶٫

.پیش‌نویس راهنمای تولیدکنندگان در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۸۷ش.

.حسینی اسفیدواجانی، سیدبشیر،‌ پیشین، ص۲۰۳٫

. «کرامت آدمی در اسلام و اسناد سازمان ملل»، خردنامه، شماره۸۷، آذر۱۳۹۰٫

. سوره اسراء، آیه۷۰٫

.ر.ک.طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر قرآن، پیشین، ج۱۳، ص۱۶۱ـ۱۵۶٫

.مکارم شیرازی، ناصر، همکاران، تفسیر نمونه، پیشین، جلد۱۲، ص۲۰۰٫

.سوره احزاب، آیه۵۷٫

.سوره بقره، آیه۲۵۶٫

.«کرامت آدمی در اسلام و اسناد سازمان ملل»، خردنامه، شماره۸۷، آذر۱۳۹۰٫

.خمینی، روح‌الله، تحریر الوسیله، پیشین، ج۲، ص۴۷۳٫

.العاملی، زین‌الدین‌بن‌علی (شهید ثانی)، شرح لمعه‌ کتاب الحدود، حد قذف، ترجمه محسن غرویان و علی شیروانی، قم، دارالفکر، ۱۳۷۳ش،ص۲۳۴٫

.بندرچی، محمدرضا، پیشین، ص۱۹ـ۱۸٫


فرم در حال بارگذاری ...

« حقوق درباره ترکیب «حقوق مخاطب»حقوق درباره جایگاه حقوق مخاطب در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران »