. اما سبک دلبستگی اجتنابی پیش بینی کننده معنا داری برای کیفیت زندگی دانشجویان نبوده است.
کلید واژگان: سبک های دلبستگی، عزت نفس، کیفیت زندگی، دانشجویان
1-1- مقدمه
دلبستگی یک جزء مکمل رفتار انسانی “از گهواره تا گور است” (بالبی[1] ، 1969، شیوروهازان، 1993) و شامل هر نوع رفتاری است که پیامد آن حفظ یا بدست آوردن مجاورت فرد مورد توجه باشد . رفتار دلبستگی دارای ارزش تکاملی برای انسان ها بوده است و به همین دلیل جزء ذخایر ژنتیک رفتاری آن ها در آمده است . نظریه ی دلبستگی (بالبی، 1969، 1973، 1980) مبتنی براین امر است که پیوندهای عاطفی نخستینی که بین کودک و مادر (مراقب) در قالب مدل های ذهنی[2] درون سازی می شوند، به گستره ی وسیع روابط بین شخصی کودک در آینده تعمیم می یابند و الگوی این روابط، یعنی سبک های دلبستگی در طول زندگی نسبتاً پایدار می مانند (برترتون، 1991؛ مین، کاپلان وکسیدی، 1995؛ وست وشلدن؛ کلر، 1994؛ میکولینسر، 2007). بنابراین رفتار دلبستگی و پیامدهای عاطفی آن در سرتاسر زندگی همواره حاضر و فعال اند . به عقیده بالبی برای تأمین سلامت روانی کودک، برقراری روابط صمیمی، گرم و دائمی بین او و مادرش یا کسی که بتواند به طور شایسته جایگزین وی شود ضروری است. چنان روابطی که مورد رضایت هر دو طرف بوده و از آن لذت ببرند . بالبی، اینثورت[3] ، بلهار[4]، واترز و وال[5] (1978) سه سبک دلبستگی ایمن[6] ، اجتنابی[7] و دوسوگرا[8] را در کودکی توصیف کرده اند که در بزرگسالی نیز مورد تأیید قرار گرفته است (هازان و شیور، 1987). بالبی این مسئله را مطرح کرد که سبک های دلبستگی افراد براساس درون سازی شخصی در مورد قابل دسترس و پاسخگو بودن نگاره ی دلبستگی ( مادر ) و کارآمد و ارزشمند بودن خود شکل می گیرد (بالبی، 1973).
اکثر صاحب نظران برخورداری از عزت نفس را به عنوان عامل مرکزی و اساسی در سازگاری عاطفی – اجتماعی افراد می دانند . عزت نفس مجموعه بازخوردها و عقایدی است که افراد در روابط خویش با دنیای بیرون ابراز می کنند (کوپراسمیت، 1371). در نظریه های مربوط به عزت نفس، عزت نفس بر مبنای تعامل های نخستین و عقاید افراد مهم دربارهی فرد شکل می گیرد، این نظریه ها مشابه دیدگاه روان پویشی و نظریه های دلبستگی بر تعامل مادر – کودک تأکید دارند و فرآیند تحول را مورد توجه قرار می دهند. راجرز کسی است که اصطلاح پذیرش یا توجه مثبت غیرمشروط را به کار برد و در شکل گیری عزت نفس صحبت نموده است. او فرض می کرد عزت نفس بالا از محیط خانوادگی که محبت را به اطاعت و یا موفقیت خودمشروط نمی کند، ناشی می شود ( شاملو، 1368). والدینی که فرزندان خود را به صورت نامشروط می پذیرند و روش های آزادمنشانه دارند در مقایسه با والدینی که نتوانستند فرزندان خود را بپذیرند و رفتار مستبدانه ای داشتند، فرزندانی داشتند که عزت نفس بالاتر و امنیت هیجانی بیشتر برخوردار بودند ( شولتز و شولتز[9] ؛ به نقل از سید محمدی، 1386). به طور کلی از یافته های کوپراسمیت ( به نقل از جوادی وکدیور، 1373) چنین نتیج
کلید واژگان: سبک های دلبستگی، عزت نفس، کیفیت زندگی، دانشجویان
1-1- مقدمه
دلبستگی یک جزء مکمل رفتار انسانی “از گهواره تا گور است” (بالبی[1] ، 1969، شیوروهازان، 1993) و شامل هر نوع رفتاری است که پیامد آن حفظ یا بدست آوردن مجاورت فرد مورد توجه باشد . رفتار دلبستگی دارای ارزش تکاملی برای انسان ها بوده است و به همین دلیل جزء ذخایر ژنتیک رفتاری آن ها در آمده است . نظریه ی دلبستگی (بالبی، 1969، 1973، 1980) مبتنی براین امر است که پیوندهای عاطفی نخستینی که بین کودک و مادر (مراقب) در قالب مدل های ذهنی[2] درون سازی می شوند، به گستره ی وسیع روابط بین شخصی کودک در آینده تعمیم می یابند و الگوی این روابط، یعنی سبک های دلبستگی در طول زندگی نسبتاً پایدار می مانند (برترتون، 1991؛ مین، کاپلان وکسیدی، 1995؛ وست وشلدن؛ کلر، 1994؛ میکولینسر، 2007). بنابراین رفتار دلبستگی و پیامدهای عاطفی آن در سرتاسر زندگی همواره حاضر و فعال اند . به عقیده بالبی برای تأمین سلامت روانی کودک، برقراری روابط صمیمی، گرم و دائمی بین او و مادرش یا کسی که بتواند به طور شایسته جایگزین وی شود ضروری است. چنان روابطی که مورد رضایت هر دو طرف بوده و از آن لذت ببرند . بالبی، اینثورت[3] ، بلهار[4]، واترز و وال[5] (1978) سه سبک دلبستگی ایمن[6] ، اجتنابی[7] و دوسوگرا[8] را در کودکی توصیف کرده اند که در بزرگسالی نیز مورد تأیید قرار گرفته است (هازان و شیور، 1987). بالبی این مسئله را مطرح کرد که سبک های دلبستگی افراد براساس درون سازی شخصی در مورد قابل دسترس و پاسخگو بودن نگاره ی دلبستگی ( مادر ) و کارآمد و ارزشمند بودن خود شکل می گیرد (بالبی، 1973).
اکثر صاحب نظران برخورداری از عزت نفس را به عنوان عامل مرکزی و اساسی در سازگاری عاطفی – اجتماعی افراد می دانند . عزت نفس مجموعه بازخوردها و عقایدی است که افراد در روابط خویش با دنیای بیرون ابراز می کنند (کوپراسمیت، 1371). در نظریه های مربوط به عزت نفس، عزت نفس بر مبنای تعامل های نخستین و عقاید افراد مهم دربارهی فرد شکل می گیرد، این نظریه ها مشابه دیدگاه روان پویشی و نظریه های دلبستگی بر تعامل مادر – کودک تأکید دارند و فرآیند تحول را مورد توجه قرار می دهند. راجرز کسی است که اصطلاح پذیرش یا توجه مثبت غیرمشروط را به کار برد و در شکل گیری عزت نفس صحبت نموده است. او فرض می کرد عزت نفس بالا از محیط خانوادگی که محبت را به اطاعت و یا موفقیت خودمشروط نمی کند، ناشی می شود ( شاملو، 1368). والدینی که فرزندان خود را به صورت نامشروط می پذیرند و روش های آزادمنشانه دارند در مقایسه با والدینی که نتوانستند فرزندان خود را بپذیرند و رفتار مستبدانه ای داشتند، فرزندانی داشتند که عزت نفس بالاتر و امنیت هیجانی بیشتر برخوردار بودند ( شولتز و شولتز[9] ؛ به نقل از سید محمدی، 1386). به طور کلی از یافته های کوپراسمیت ( به نقل از جوادی وکدیور، 1373) چنین نتیج
سایت های دیگر :
فرم در حال بارگذاری ...