برای دستیابی به حداقل تفاوت بالینی مهم در نمرات بدستآمده در مقایسه با بیماران با آسیب شناسی مشابه دارند. همسو با پژوهشهای اخیر، افراد با پریشانی روانی، بیشتر از نشانه های بیماری جسمی شکایت میکنند و فراوانی بیماریهای جسمی، پیشبینی کنندهی قدرتمند وقوع آسیب در کارکرد جسمی، روانشناختی و اجتماعی میباشد (ناکائو، یاماناکا و کوبوکی، 2002؛ چنگ، ژو و یه، 2001؛ مارچند و بلانس، 2010). بنابراین، کاهش افسردگی و اضطراب در افراد مبتلا به بیماریهای جسمی ممکن است سبب بهبود علائم و نشانههای جسمانی شود. با این وجود، آماده سازی مداخلات موثر برای چنین مسائلی در جامعهی بیماریهای جسمانی، اغلب با فقدان تدارک متخصص بهداشت روان در محیطهای مراقبتهای بهداشتی فیزیکی (گاسک، 2005)، امتناع و بی میلی بسیاری از بیماران برای گرفتن و پایبندی به رژیم داروهای ضد افسردگی (پریست، ویز، رابرتس، رابرتس و تایلی، 1996) و عوامل مرتبط با بیماری همچون خستگی و ناتوانی جسمی که توانایی بیمار برای ملاقاتهای حضوری با متخصصین را کاهش میدهد (موهر، هارت، جولین، کات لج، هونوس- وب و ویلا، 2005) محدود میشود.
مطالعهی پیکاردی (2003) ارتباطی بین شروع ریزش مو و حوادث استرسزا در زندگی نیافت بلکه وی دریافت که بیماران دچار طاسی مو، دارای اجتناب بالاتر در روابط دلبستگی، آلکسی تایمیا/ ناگویی هیجانی بالا و حمایت اجتماعی ضعیف بودند. وی پیشنهاد میکند که هم دلبستگی اجتنابی و هم ناگویی هیجانی نشانگر نقایص در نظمجویی هیجانی است که میتواند با خودتنظیمی روانشناختی مختل مرتبط باشد که منجر به بیماریهای روانتنی از طریق مکانیسمهای غدد درونریز عصبی- روانی یا ایمنیسازی روانی- عصبی حتی در غیاب استرس شود.
یکی از نشانگان شناخته شده در زمینهی نارسایی هیجانی، ناگویی هیجانی است. ناگویی هیجانی عبارت است از آشفتگی در کنشهای عاطفی و شناختی، همراه با ناتوانی تبدیل انگیختگی عاطفی تجربهها به احساسات و تخیلهایی که نماد و نشانهی هیجانها. از ویژگیهای ناگویی هیجانی میتوان به توصیف مداوم نشانههای جسمی به جای هیجانها، گفتار و افکار عینی وابسته به وقایع بیرونی، همچنین فقر و محدودیت زندگی تخیلی اشاره کرد (سیفنوس، 2000). افراد دچار ناگویی هیجانی در بازشناسی، آشکارسازی، پردازش و تنظیم هیجانها با دشواریهایی مواجهند. ناگویی هیجانی درکل به عنوان نقص در خود تنظیمگری هیجانی درنظر گرفته میشود (کریتلر، 2002).
نتایج بدست آمده از پژوهشهای مختلف (فورچن، ریچاردز، گریفیتس و همکاران، 2005؛ پیکاردی، مازوتی، گاتانو، کاتاروزا، بالیوا، ملچی، بیوندی و پاسکویینی، 2005؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا و همکاران، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا، گاتانو، بالیوا، ملچی، تیاگو، کامایونی، آبنی و بیوندی، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، کاتاروزا، گاتانو، ملچی، بالیوا، کامایونی، تیاگو، آبنی و بیوندی، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، کاتاروزا، گاتانو، بالیوا، ملچی، پاپی، کامایونی، تیاگو، گوبلو و بیوندی، 2003) بیانگر حضور آلکسی تایمیا در افراد مبتلا به اختلالهای پوستی بودهاست.
در پژوهشهای مختلف (تیلور[17]، 1984؛ به نقل از مارگالیت، بن هر، بریل، وانتین، 2014؛ فورچن، ریچاردز، گریفیتس و همکاران، 2002؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا و همکاران، 2003؛ ریچاردز، فورچن، گریفیتس و ماین، 2005) اشاره شده است افراد مبتلا به آلکسی تایمیا به این دلیل که مشکلات شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات فردی، فقر زندگی خیالی و اشتغال ذهنی بیش از حد با علائم فیزیکی و حوادث خارجی دارند، ممکن است تنظیم هیجانی ضعیفشان منجر به تاثیر تمایز نیافته و آسیب شناسی فیزیکی احتمالی شود.
در ادبیات پژوهشی، آلکسی تایمیا/ ناگویی هیجانی، به عنوان یک عامل خطر برای ظهور و بروز و نگهداری و حفظ پریشانی به نظر میرسد (کیولوویکا، آمریو و فول چری، 2014). هیجان و نظمجویی آن، یک مفهوم مرکزی در آسیب شناسی روانی و رواندرمانی است و بدکاری نظمجویی هیجان، یکی از هستههای اساسی اختلالهای مختلف روانشناختی و جسمانی میباشد. مطالعات نشان دادهاند که نظمجویی موفق هیجان با برون دادهای سلام
مطالعهی پیکاردی (2003) ارتباطی بین شروع ریزش مو و حوادث استرسزا در زندگی نیافت بلکه وی دریافت که بیماران دچار طاسی مو، دارای اجتناب بالاتر در روابط دلبستگی، آلکسی تایمیا/ ناگویی هیجانی بالا و حمایت اجتماعی ضعیف بودند. وی پیشنهاد میکند که هم دلبستگی اجتنابی و هم ناگویی هیجانی نشانگر نقایص در نظمجویی هیجانی است که میتواند با خودتنظیمی روانشناختی مختل مرتبط باشد که منجر به بیماریهای روانتنی از طریق مکانیسمهای غدد درونریز عصبی- روانی یا ایمنیسازی روانی- عصبی حتی در غیاب استرس شود.
یکی از نشانگان شناخته شده در زمینهی نارسایی هیجانی، ناگویی هیجانی است. ناگویی هیجانی عبارت است از آشفتگی در کنشهای عاطفی و شناختی، همراه با ناتوانی تبدیل انگیختگی عاطفی تجربهها به احساسات و تخیلهایی که نماد و نشانهی هیجانها. از ویژگیهای ناگویی هیجانی میتوان به توصیف مداوم نشانههای جسمی به جای هیجانها، گفتار و افکار عینی وابسته به وقایع بیرونی، همچنین فقر و محدودیت زندگی تخیلی اشاره کرد (سیفنوس، 2000). افراد دچار ناگویی هیجانی در بازشناسی، آشکارسازی، پردازش و تنظیم هیجانها با دشواریهایی مواجهند. ناگویی هیجانی درکل به عنوان نقص در خود تنظیمگری هیجانی درنظر گرفته میشود (کریتلر، 2002).
نتایج بدست آمده از پژوهشهای مختلف (فورچن، ریچاردز، گریفیتس و همکاران، 2005؛ پیکاردی، مازوتی، گاتانو، کاتاروزا، بالیوا، ملچی، بیوندی و پاسکویینی، 2005؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا و همکاران، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا، گاتانو، بالیوا، ملچی، تیاگو، کامایونی، آبنی و بیوندی، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، کاتاروزا، گاتانو، ملچی، بالیوا، کامایونی، تیاگو، آبنی و بیوندی، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، کاتاروزا، گاتانو، بالیوا، ملچی، پاپی، کامایونی، تیاگو، گوبلو و بیوندی، 2003) بیانگر حضور آلکسی تایمیا در افراد مبتلا به اختلالهای پوستی بودهاست.
در پژوهشهای مختلف (تیلور[17]، 1984؛ به نقل از مارگالیت، بن هر، بریل، وانتین، 2014؛ فورچن، ریچاردز، گریفیتس و همکاران، 2002؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا و همکاران، 2003؛ ریچاردز، فورچن، گریفیتس و ماین، 2005) اشاره شده است افراد مبتلا به آلکسی تایمیا به این دلیل که مشکلات شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات فردی، فقر زندگی خیالی و اشتغال ذهنی بیش از حد با علائم فیزیکی و حوادث خارجی دارند، ممکن است تنظیم هیجانی ضعیفشان منجر به تاثیر تمایز نیافته و آسیب شناسی فیزیکی احتمالی شود.
در ادبیات پژوهشی، آلکسی تایمیا/ ناگویی هیجانی، به عنوان یک عامل خطر برای ظهور و بروز و نگهداری و حفظ پریشانی به نظر میرسد (کیولوویکا، آمریو و فول چری، 2014). هیجان و نظمجویی آن، یک مفهوم مرکزی در آسیب شناسی روانی و رواندرمانی است و بدکاری نظمجویی هیجان، یکی از هستههای اساسی اختلالهای مختلف روانشناختی و جسمانی میباشد. مطالعات نشان دادهاند که نظمجویی موفق هیجان با برون دادهای سلام
سایت های دیگر :
فرم در حال بارگذاری ...