یانگ طرحوارههای ناسازگار اولیه را زیربنای بروز مشکلات و اختلالات روانشناختی و رفتارهای ناسازگارانه در انسان بر میشمرد و معتقد است که این طرحوارهها ناکارآمد و خود تداومبخش هستند. در طول زندگی با تحریف واقعیت فرد را وادار می کنند تا بر مبنای الگوی ناسازگارانه آنها عمل کنند. همچنین یانگ بیان می کند که این زیرساختهای عمیق در اختلالات مزمن روانشناختی بسیار قوی عمل می کنند و در نتیجه مانع از اثربخشی درمانهای کوتاه مدت شناختی-رفتاری کلاسیک در این نوع از بیماران میشوند. لذا جهت درمان این مشکلات نیاز به رویکردی است که به تغییر و اصلاح این طرحوارههای سخت بپردازد. از دیدگاه یانگ “طرحوارهها، باورهای عمیق و مستحکم فرد در مورد خودمان و جهان هستند و به ما میگویند چگونهایم و جهان چگونه است” (یانگ و همکاران، 2003). نتایج نشان دادند که رابطه معناداری بین شدت اختلال شخصیت و طرحوارههای ناسازگار اولیه وجود دارد (لطفی و همکاران، 1386؛ نوردال و همکاران، 2005).
همچنین طرحوارههای ناسازگار اولیه گوناگون، آسیبپذیری خاصی را برای انواع آشفتگیهای روانشناختی و آسیبشناختی شخصیتی ایجاد می کنند (لطفی و همکاران، 1386). راهبردهای گوناگونی برای دور نگهداشتن افکار، غرایز و احساسهای غیرقابلقبول از آگاهی هشیار وجود دارد که به آنها مکانیسمهای دفاعی گفته میشود، این واکنشهای ناخودآگاه”من” در پیوستاری قرار دارند که از یک سو شامل مکانیسمهایی میشود که در بالاترین سطح سازگاری قرار دارند( اتمر و اتمر[49]، 1994؛ ترجمه آرزومندی و بهشتی، 1387). مکانیسمهای دفاعی در حقیقت تحریفکننده واقعیت هستند و میزان تحریف واقعیت در دفاعهای ناپخته و نوروتیک بیشتر از دفاعهای پخته است. هر چه میزان تحریف شناختی یک دفاع بیشتر باشد، به دنبال آن از میزان آگاهی هشیارانه کاسته شده و در نتیجه تلاش کمتری جهت مقابله با تحریف شناختی میشود (برد[50]، 2004). نیکل و ایگل[51] (2006)؛ هه و همکاران، (2008) و راکتیک[52] و همکاران (2009)، در مورد مکانیسمهای دفاعی افراد معتاد به این نتیجه دست یافتند که افراد معتاد از سبکهای دفاعی رشدنایافته و روانرنجوری استفاده می کنند.
در یک مطالعه طولی که توسط وایلنت صورت گرفت، استفاده از دفاعهای سازگارانه با سلامت روانی، ثبات زناشویی، موفقیت کاری و رضایت از زندگی مرتبط بود (وایلنت، 1992). رایت و کروپانزانو (2000) عوامل متعددی را در افزایش رضایت افراد از زندگی مطرح کردهاند. این عوامل را میتوان در دو دسته عوامل زیستی (نظیر آمادگی ژنتیکی و سلامت جسمانی) و عوامل اجتماعی- روانی (نظیر روابط اجتماعی مطلوب و نیازهای روانی) طبقه بندی نمود. یانگ آن دسته از طرحواره ها را که منجر به شکل گیری مشکلات روانشناختی میشوند، طرحوارههای ناسازگار اولیه مینامد و معتقد است طرحوارهها، به الگوی خودتداومبخش از خاطرات، هیجانات، شناختها، حواس و ادراکات اطلاق میشود که رفتارها را هدایت می کنند. آنها موضوعات ثابت و دراز مدتی هستند که در دوران کودکی به وجود میآیند و به زندگی بزرگسالی راه مییابند و تا حد زیادی ناکارآمد هستند (یانگ، 1999؛ یانگ و همکاران، 2003). همچنین طرحوارههای ناسازگار اولیه گوناگون، آسیبپذیری خاصی را برای انواع آشفتگیهای روانشناختی و آسیبشناختی شخصیتی ایجاد می کنند (لطفی و همکاران، 1386).
نقش مهم طرحوارهها در شکل گیری و تداوم اختلالات روانی همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است و به نقش این باورهای منفی عمیق، در اختلالات روانی چون وسواس فکری-عملی (هالند[53] و همکاران، 2011؛ نویی و همکاران، 2010)، اختلال شخصیت خودشیفته (زیگلر-هیل و همکاران، 2011)، اختلال دو قطبی (هاوکه و همکاران، 2011؛ نیلسون، 2012)، افسردگی (وانگ و همکاران، 2010؛ ساکلی[54] و همکاران، 2011؛ رنر و همکاران، 2012)، اختلالات خوردن (مولودی و همکاران، 2010؛ شایقیان و همکاران، 2011)، اختلالات جنسی (حقیقت منش و همکاران، 2010؛ کواینتا گامس، 20
همچنین طرحوارههای ناسازگار اولیه گوناگون، آسیبپذیری خاصی را برای انواع آشفتگیهای روانشناختی و آسیبشناختی شخصیتی ایجاد می کنند (لطفی و همکاران، 1386). راهبردهای گوناگونی برای دور نگهداشتن افکار، غرایز و احساسهای غیرقابلقبول از آگاهی هشیار وجود دارد که به آنها مکانیسمهای دفاعی گفته میشود، این واکنشهای ناخودآگاه”من” در پیوستاری قرار دارند که از یک سو شامل مکانیسمهایی میشود که در بالاترین سطح سازگاری قرار دارند( اتمر و اتمر[49]، 1994؛ ترجمه آرزومندی و بهشتی، 1387). مکانیسمهای دفاعی در حقیقت تحریفکننده واقعیت هستند و میزان تحریف واقعیت در دفاعهای ناپخته و نوروتیک بیشتر از دفاعهای پخته است. هر چه میزان تحریف شناختی یک دفاع بیشتر باشد، به دنبال آن از میزان آگاهی هشیارانه کاسته شده و در نتیجه تلاش کمتری جهت مقابله با تحریف شناختی میشود (برد[50]، 2004). نیکل و ایگل[51] (2006)؛ هه و همکاران، (2008) و راکتیک[52] و همکاران (2009)، در مورد مکانیسمهای دفاعی افراد معتاد به این نتیجه دست یافتند که افراد معتاد از سبکهای دفاعی رشدنایافته و روانرنجوری استفاده می کنند.
در یک مطالعه طولی که توسط وایلنت صورت گرفت، استفاده از دفاعهای سازگارانه با سلامت روانی، ثبات زناشویی، موفقیت کاری و رضایت از زندگی مرتبط بود (وایلنت، 1992). رایت و کروپانزانو (2000) عوامل متعددی را در افزایش رضایت افراد از زندگی مطرح کردهاند. این عوامل را میتوان در دو دسته عوامل زیستی (نظیر آمادگی ژنتیکی و سلامت جسمانی) و عوامل اجتماعی- روانی (نظیر روابط اجتماعی مطلوب و نیازهای روانی) طبقه بندی نمود. یانگ آن دسته از طرحواره ها را که منجر به شکل گیری مشکلات روانشناختی میشوند، طرحوارههای ناسازگار اولیه مینامد و معتقد است طرحوارهها، به الگوی خودتداومبخش از خاطرات، هیجانات، شناختها، حواس و ادراکات اطلاق میشود که رفتارها را هدایت می کنند. آنها موضوعات ثابت و دراز مدتی هستند که در دوران کودکی به وجود میآیند و به زندگی بزرگسالی راه مییابند و تا حد زیادی ناکارآمد هستند (یانگ، 1999؛ یانگ و همکاران، 2003). همچنین طرحوارههای ناسازگار اولیه گوناگون، آسیبپذیری خاصی را برای انواع آشفتگیهای روانشناختی و آسیبشناختی شخصیتی ایجاد می کنند (لطفی و همکاران، 1386).
نقش مهم طرحوارهها در شکل گیری و تداوم اختلالات روانی همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است و به نقش این باورهای منفی عمیق، در اختلالات روانی چون وسواس فکری-عملی (هالند[53] و همکاران، 2011؛ نویی و همکاران، 2010)، اختلال شخصیت خودشیفته (زیگلر-هیل و همکاران، 2011)، اختلال دو قطبی (هاوکه و همکاران، 2011؛ نیلسون، 2012)، افسردگی (وانگ و همکاران، 2010؛ ساکلی[54] و همکاران، 2011؛ رنر و همکاران، 2012)، اختلالات خوردن (مولودی و همکاران، 2010؛ شایقیان و همکاران، 2011)، اختلالات جنسی (حقیقت منش و همکاران، 2010؛ کواینتا گامس، 20
سایت های دیگر :
فرم در حال بارگذاری ...