://teh.altervista.org/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%da%af%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%b4-%d8%b5%d9%86%d8%b9%d8%aa%db%8c-%d9%88-%d8%b3%d8%a7%d8%b2-5/">ادامه مطلب
سایت های دیگر :
7
نمودار 6-4. مقایسه میانگین سبک اسناد بدبینانه دو گروه آزمایش و کنترل.108
نمودار 7-4. مقایسه میانگین سبک اسناد خوش بینانه در گروه آزمایش در سه موقعیت پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری109
نمودار 8-4. مقایسه میانگین سبک اسناد بدبینانه درگروه آزمایش در سه موقعیت پیشآزمون، پس آزمون و پیگیری110
چکیده
هدف پژوهش حاضر تعیین اثر بخشی برنامه ایمن سازی روانی بر سبک اسناد دانش آموزان نارساخوان بود. پژوهش حاضر یک مطالعه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. نمونه پژوهش شامل 60 دانش آموز دختر و پسر نارساخوان 9-7 سال بود که در سال تحصیلی 93-1392 از مراکز ناتوانی یادگیری نواحی 2 و 4 شهر اصفهان انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و دوگروه کنترل (به تفکیک جنس، هر گروه 15 نفر) جایگزین شدند. دو گروه آزمایش طی 10 جلسه (هرهفته دو جلسه و هر جلسه 60 دقیقه) برنامه ایمن سازی روانی را دریافت کردند در حالی که گروه کنترل تنها از آموزش های متداول در مراکز ناتوانی های یادگیری بهره مند شدند. قبل و بعد از مداخله، پرسشنامه سبک اسناد کودکان (CASQ) توسط گروه های کنترل و آزمایش تکمیل شد و داده ها با بهره گرفتن از روش تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفت. شش هفته پس از اتمام مداخله، گروه آزمایش مجددا پرسشنامه سبک اسناد کودکان را تکمیل کردند و در انتها داده های حاصل با بهره گرفتن از روش اندازه گیری مکرر تحلیل شد. نتایج نشان داد که آموزش برنامه ایمن سازی روانی منجر به تغییر سبک اسناد بدبینانه به خوش بینانه در دانش آموزان نارساخوان شد (p<0/001 ) ولی بین سبک اسناد دختران و پسران گروه آزمایش تفاوت معنادار به وجود نیامد. بنابراین انتظار می رود برنامه ایمن سازی روانی سبک اسناد دانش آموزان نارساخوان را بهبود بخشد و می توان از آن به منظور ایجاد اسناد های مثبت و خوش بینانه که به سازگاری بیشتر می انجامد استفاده نمود و از طریق آن از بروز بسیاری از مشکلات تحصیلی که در نتیجه اسنادهای بدبینانه حاصل می شود جلوگیری به عمل آورد.
مقدمه
نارساخوانی[1] (دیسلکسیا) عبارت است از حالتی که در آن پیشرفت خواندن، پایینتر از حدی است که می توان برحسب سن، آموزش و هوش کودک از وی انتظار داشت. این اختلال به میزان زیادی مانع موفقیت تحصیلی یا فعالیتهای روزانه مستلزم خواندن می شود و در صورت وجود یک اختلال عصبی یا حسی، میزان ناتوانی خواندن بیش تر از آن حدی است که معمولا با اختلال های دیگر همراه است (پورافکاری، 1386/2007). نارساخوانی یکی از انواع مشکلات خواندن است که در طبقه کلی ناتوانی های یادگیری قرار می گیرد. دانش آموزانِ دارای ناتوانی های یادگیری به واسطه داشتن سبک اسناد بدبینانه و منفی در مقایسه با همسالان عادی خود موفقیت ها و شکست ها را به میزان بالاتری به شانس یا عوامل بیرونی، غیر قابل کنترل و ناپایدار و با احتمال کمتری به توانایی و عوامل درونی، قابل کنترل و پایدار نسبت می دهند (تارنوسکی[2] و نَی[3]، 1989). آن ها شکست های پیاپی خود را به جای فقدان کوشش به فقدان توانایی نسبت می دهند (میراندا[4]، ویلاسکوزا[5] و ویدال آپارکا[6]، 2000؛ پیترسون[7]، مایر[8]و سلیگمن[9]، 2001)، با احتمال کمتری فعالیت های جدید را شروع می کنند، احساس
سایت های دیگر :
گرفتند. ابزار جمعآوری داده ها پرسشنامه محققساخته بسته پاسخ و باز پاسخی با 77 گویه بوده که ضریب پایایی آن با بهره گرفتن از آلفای کرونباخ 92/0 به دست آمده است. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که ارتباط بین سابقه کار و دو مؤلفه مدیریت دانش، یعنی سازماندهی و تبادل دانش به لحاظ آماری در سطح 1% معنیدار بود اما در مؤلفههای شکل گیری و کاربرد دانش این ارتباط معنیدار نبود. در تمامی مؤلفههای مدیریت دانش، اعضای هیأت علمی با مدرک تحصیلی دکتری میانگین نمره بالاتری نسبت به اعضای هیأت علمی کارشناسی ارشد داشتند اما بررسی سطح معنیداری آزمون برای هر یک از مؤلفهها نشان داد این برتری تنها برای تبادل و انتشار و کل مدیریت دانش در سطح 1% معنیدار بود. همچنین یافته های پژوهش نشان داد اعضای هیأت علمی که دانشجوی تحصیلات تکمیلی دارند در همه مؤلفههای مدیریت دانش (به جز تجزیه و تحلیل) و کل آن نسبت به گروهی که دانشجوی تحصیلات تکمیلی ندارند از میانگین نمره بالاتری برخوردارند ولی این تفاوت به لحاظ آماری تنها در مؤلفه تبادل و انتشار و کل مدیریت دانش در سطح 1% معنیدار بود. تفاوت در شکل گیری دانش (تولید) و میزان مدیریت دانش نیز در بین اعضای هیأت علمی دانشکدههای مختلف در سطح 1% معنیدار بود اما در سایر مؤلفههای مدیریت دانش تفاوت معنیداری به لحاظ آماری بین اعضای هیأت علمی دانشکدههای مختلف دانشگاه بیرجند وجود نداشت. همچنین یافته های پژوهش نشان داد که گرچه اعضای هیأت علمی دانشگاه بیرجند در مؤلفههای شکل گیری و سازماندهی دانش با میانگین نمره بالاتر از 3 در مقیاس لیکرت از وضعیت مناسبی برخوردار بودند ولی در مؤلفههایی مانند تبادل و انتشار، خصوصاً در روشهای گروهی، با میانگین نمره کمتر از 2 عملکرد رضایتبخشی نداشتند.
1-1 مقدمه
دانش و مدیریت آن همیشه برای توسعه و پیشرفت در طول تاریخ اساسی و ضروری بوده است. این واقعیت به همراه تأثیر متقابل و پیچیده نیروهای اجتماعی، اقتصادی و فناوری اهمیت دانش و مدیریت آن را تحکیم مینماید. از آنجایی که دانش همیشه قدرت است، امروزه هیچ تغییری در خصوص اهمیت دانش ایجاد نشده است اما تغییر در مورد چگونگی مدیریت دانش ناشی از اطلاعات انبوه و سرعت بخشیدن به تولید دانش، حتمی و ضروری است. تغییرات عمیق در دنیای ما نشانگر نیاز به تغییر شکل دانشمحور نظامهای کنونی در هر بخش و ایجاد فضاها و ساختارهای جدید است. اقتصاد و جامعه دانش محور نوظهور، دانش را به عنوان پربارترین منبع و یادگیری را به عنوان پربارترین فرایند اقتصادی برجسته می کند. در نتیجه مبنای سرمایه از سرمایههای ملموس سنتی به یک سرمایه ناملموس مانند نوآوری در کاربرد مؤثر دانش و منابع سرمایه انسانی تبدیل میشود (گورباز[1]، 2008). اگرچه امروزه دانش به عنوان یک منبع ارزشمند و راهبردی و نیز به عنوان یک دارایی مطرح شده است، ولی ارائه محصولات و خدمات با کیفیت مناسب و اقتصادی بدون مدیریت و استفاده صحیح از این منبع ارزشمند امری سخت و در مواردی غیر ممکن است (میتال2، 2008). از نظر نوناکا3 دانش مفهومی چند وجهی با معانی چندلایه است و یکی از منابع بسیار مهم و ارزشمندی محسوب میشود که به کسب و حفظ قابلیت رقابتی بودن و مزیتهای سازمانها کمک می کند و فقط آن دسته از سازمانهایی در این مسیر رقابت حرکت خواهند کرد که بتوانند مفهوم پیچیده دانش را به خوبی مدیریت کنند (قربانیزاده، 1387، ص144). بنابراین مدیریت دانش، در دنیای تجاری رقابتی می تواند موفقیت و پیشرفت سازمان را تضمین کند. مدیریت دانش اقدامی است که به واسطه آن دانش به شکلی قابل استفاده در دسترس قرار گرفته و مورد بهره برداری واقع میشود. به بیان دیگر، «مدیریت دانش» به این سؤال پاسخ میدهد که «چگونه میتوانیم آنچه را که از قبل میدانیم، به پایگاه دانش مفید تبدیل کنیم؟» (قربانیزاده، 1387، ص 145).
از طرف دیگر، از آن جایی که مدیریت دان
سایت های دیگر :
سزایی دارند. چرا که میتوانند به صورت مستقل در چرخههای یادگیری و یاددهی نقش مؤثری ایفا کنند. در حقیقت فناوری به مثابه یک واسطه در فرآیند یادگیری عمل کرده و عنصری فعال در این زمینه خواهد بود و باعث ایجاد یادگیری معنیدار و هدفمند میشوند، همچنین باعث تغییر روشهای سنّتی و معلم محور به تدریس و یادگیری فراگیر محور میشوند. نتایج مطالعات نشان میدهد که معلمان ماهر در کاربرد فناوری اطلاعات بهتر میتوانند دانشآموزان را در یادگیری هدایت کنند(داوید[1]، 1997، به نقل از فرهادی، 1383، 142).
حل مسئله و مهارتهای سطح بالای تفکر، تفسیر و تحلیل داده، مدیریت زمان و توانایی اولویتبندی مهارتها در فضای اطلاعاتی و جامعه جهانی مبتنی بر داده توسعه مییابد و این منوط به این است که معلمان و دانشآموزان بتوانند به نحو مؤثر و اصولی از فناوری استفاده کنند.
البته نباید فراموش کرد که نقش معلّم به عنوان اولین و مؤثرترین بخش ساختار آموزش است و فناوری به عنوان یاریگر معلم حضور خواهد داشت نه جایگزین او. از این رو این معلم است که با تنوعِ بهرهگیری خود از مصالح نوین موجود، میتواند زمینه اثربخشی فناوری را به وجود آورد. در واقع فناوری نوین آموزشی، سبب سهولت در مسیر یادگیری و یاددهی فعال گردیده و یادگیری پایدار را منجر میشود نه اینکه جایگزین معلم گردد. فناوریهای نوین که به صورت ابزار به ایفای نقش میپردازند عبارتند از: نرمافزارهای تایپ و پردازش لغت[2]، شبیهسازیهای رایانهای، گرافیک( شامل صدا، تصویر متحرک چون پویانمایی و فیلم) استفاده از رایانه به عنوان فعالیّتهای فکری و معمایی هدفمند و نرمافزارها و سختافزارهای تعاملی.
در نتیجه معلمان میتوانند با بهره گرفتن از نظریههای یادگیری و فناوریهای نوین و چند رسانهها و تلفیق این دو در کنار روش تدریس هدفمند، به یادگیری پایدار دست یافته و فرآیند آموزش را به طور کلی کمک نمایند.(شعبانی، 1382، 95)
این نکته بسیار حائز اهمیت است که درس ریاضی از دروسی است که در دیدگاه بسیاری از دانشآموزان درسی ناملموس، مشکل و پیچیده بوده و معلمان آن نیز غالباً دانشآموزان خویش را با انبوهی از داده مواجه نموده و با مددگرفتن از شیوههای سنتی، فرصتی برای تفکر و خلق دانش برای دانشآموزان ایجاد نمیکنند. به همین دلیل این درس در نظر دانشآموزان درسی خشک و بیروح و از دید معلمان آن درسی چالش برانگیز و معضل پرور است و روشهای سنتی تدریس در این زمینه نمیتوانند مؤثر باشند و همین نکته اهمیت و جایگاه بهرهگیری از شیوههای جدید تدریس را مشخص می کند.
کاربرد این روشها در درس ریاضی باعث علاقهمندی دانشآموزان به درس میگردد. چرا که دراین روش، تدریس همراه با تصاویر زیبا، نمودارها، جداول و بعضاً متحرکسازی صورت میگیرد و از طرفی چون دانشآموز در یادگیری نقش دارد، باعث علاقه و تعمیق یادگیری وی میگردد. از آن جا که به اعتقاد محققان بخش اعظم یادگیری و به خاطر سپاری از طریق بینایی صورت میگیرد و از سوی فنآوری اطلاعات و ارتباطات ابزاری جهت درگیر ساختن حس بینایی و شنوایی فراگیر است؛ موجب تعمیق یادگیری در دانشآموزان میگردد. همچنین فنآوری اطلاعات و ارتباطات ابزاری جهت تفکر و عمل بوده و بر قدرت استدلال و خلاقیّت دانشآموزان میافزاید و موجب توسعه دسترسی به آموزش کیفی میگردد.
نظریهپردازان در شیوههای سنتی تدریس، بازنگری نموده و آنها را با روشهای نوین تلفیق کرده و از این بازنگری برای تدریس
سایت های دیگر :
انضباطی و همچنین انتخاب ها و اختیارات خود کودکان شکل می گیرد. کودک از تجارب اولیه خود برای تشخیص درست از غلط بهره می گیرد. در عین حال هنگامی که نیاز به تربیت و پرورش دارند، والدین به طور متعادل نیازهایشان را برآورده می سازند، بدین ترتیب یاد می گیرند در زندگی مقررات را بپذیرند و یاس ها را تحمل کنند. دوست داشتن افراطی و برآوردن نیازها صرف نظر از خواسته ها و نیازهای کودک، او را لوس می کند. این سبب می شود کودکان در اولین مراحل رشد اخلاقی بر اساس فردگرایی خودخواهانه مغرور شوند. این مساله برای کودکان دو ساله خوب است، برای شش ساله ها قابل تحمل و در ۱۲ ساله ها و یا سنین بالاتر مضر است (مختاری پور وسیادت،1387).
از طرف دیگر، ناتوانی در مهارت های اجتماعی می تواند تقریباً تمام جنبههای زندگی یک دانشآموز را تحت تأثیر قرار دهد، زیرا موجب کاهش حساسیت وی نسبت به مردم و درک ضعیف او از موقعیت های اجتماعی میگردد. اختلال در مهارت های اجتماعی شاید فلجکنندهترین مشکلی باشد که می تواند یک دانشآموز به آن دچار شود. در ادبیات روانشناسی و تعلیم و تربیت، مشکل اجتماعی را به عنوان یک ناتوانی مجزا، اولیه و جدای از مشکلات آموزش مورد توجه قرار می دهند، ولی شکست در یادگیری و عملکرد تحصیلی، خود می تواند موجب بروز مشکلات اجتماعی و عاطفی ثانویه گردد. بطور کلی مشکل اجتماعی در ناکارآمدی تحصیلی می تواند بسیار مؤثر باشد (لرنر[2]،2007؛به نقل ازشفیع نادری،1390).
محدودیت زیاد موجب می گردد کودک احساس کم ارزشی و فقدان خویشتن داری کند. بنابراین او فردی بسیار سرکش یا بسیار مطیع، لیکن به شکلی بیمارگونه و ناسالم، خواهد شد. با اندکی تأمل می توان دریافت رسیدن به تعادل مشکل است. با برقراری انضباط ما فقط رفتار غلط را تنبیه نمی کنیم یا باعث ایجاد محدودیت نمی شویم بلکه چگونگی تشخیص درست از غلط را آموزش می دهیم. حتی به رغم مقررات و نظامهای اجتماعی، کودکان در سنین بالاتر می توانند تصمیم بگیرند و انتخاب کنند که از قوانین و مقررات جامعه پیروی نمایند یا نه. در نهایت والدین در درک رشد اخلاقی باید این واقعیت را بپذیرند که باید کودکانشان را ارزیابی کنند تا اهداف بهتری را برای رشد فردی آن ها برگزینند. به تازگی مؤلفان، اصطلاح تازه ای را تحت عنوان هوش اخلاقی سعی دارند در روانشناسی وارد نمایند هوش اخلاقی موضوع تقریبا جدیدی است. همان طور که هوش هیجانی و هوش شناختی با یکدیگر فرق دارد، هوش اخلاقی هم یک هوش کاملا مجزاست. مفهوم اصلی هوش اخلاقی این است که ما بتوانیم درست را از نادرست تشخیص دهیم؛ یعنی اعتقادات محکم اخلاقی داشته باشیم و بر اساس این اعتقادات عمل کنیم(بوربا[3]،2005).
از سویی دیگر هوش اخلاقی کودک، ظرفیت و توانایی درک مسائل خوب از مسائل بد است. از دیدگاه هوش عملی، این ظرفیت ها در یک فرایند آموزشی به ارزش ها و اخلاقیات تبدیل میشوند (بوربا، 2005). هوش اخلاقی شامل گستره ی فرا شناختی یا فراعملی است که واکنش شناخت ها، نگرش ها و فعالیت های اخلاقی را فقط در چارچوب سیستم های ارزشی فردی امکان پذیر می سازد. هوش اخلاقی قادر است مسوولیت انتخاب ها و فعالیت ها را از نظر اخلاقی بر عهده گیرد. محققی هوش اخلاقی را وابسته به هفت ارزش عمده میداند: همدلی، وجدان، خودکنترلی، احترام، مهربانی، تحمل و انصاف. سه اصل اول-همدلی، وجدان و خودکنترلی هسته اخلاقی هوش اخلاقی را نشان می دهند (جورجیو[4]، 2005؛ به نقل ازپورمختار،1392).
از روشهای مهم ارتقای عملکرد تحصیلی دانشآموزان، کمک به دانش آموزان جهت برقراری رابطه سالم و مناسب و سازگار با محیط اجتماعی خود جهت رشد عاطفی، هیجانی، اخلاقی وشکل گیری هویت مستقل،
سایت های دیگر :