در این وجیزهی مختصر سعی شده است که واژه ها، ترکیبات، صنایع بدیع، نکته های بلاغی و بعضی نکات دستوری، اشارات قرآنی، تلمیحات و … به 20 قصیده اول دیوان مجیرالدین بیلقانی توضیح داده شود.
با استناد به دیوان مجیرالدین بیلقانی به تصحیح و توضیح مرحوم دکتر آبادی، تنها کار صورت گرفته روی قصائد دیوان مجیر، و با استفاده از فرهنگهایی مانند فرهنگ اشارات و تلمیحات، شروح مشکلات و قصائد دیوان خاقانی (استاد مجیر)، لغت نامه دهخدا، فرهنگ معین، برهان قاطع، فرهنگ اساطیر، الابنیه، فرهنگنامه شعری و دیگر فرهنگها و … .
ضمن شرح ابهامات و مشکلات ابیات دشوار قصاید، معنی روان تمامی ابیات نوشته شده است.
مقدمه:
مجیرالدین در اوایل نیمهی اول قرن ششم هجری قمری متولد شده و تاریخ تولد وی دقیقاً معلوم نیست. زیرا در تذکره ها و اشعار خود او بدین مطلب اشارتی نرفته است. (دیوان مجیر، ص سه)
در اینکه منشأ و مولد او شهر بیلقان از توابع شروان است هم خلافی نیست و قطع نظر از شهرت آن میانه تذکره نویسان و مورخین، از اشعار خود وی نیز، اشاراتی به دست توان آورد. (1)
به روایت مجمع الفصحا او به سال 577 وفات یافت و مؤلف شاهد صادق وفات او را به دو طریق نقل کرده. یکی آنکه در سال 586 به قتل رسید و امین احمدرازی نیز گوید که عوام و اوباش اصفهان او را از خلعت حیات عاری کردند ولی سال حادثه را به دست نمی دهد و دیگر اینکه به سال 589 به اجل طبیعی درگذشت و گویا سخن اول به صواب نزدیکتر باشد، چه در دیوان مجیر، اشارایت که زندگانی او را پس از این ثابت کند، نتوان دید.(2)
تحصیلات ادبی و شعری خود را نزد خاقانی کرده است و این مطلب علاوه بر اشارهی تذکره نویسان، از گفتار خاقانی نیز برمی آید. (3)
در روزگار سلاجقه، از میان مذاهب سنت، چهار مذهب که تا روزگار ما نیز باقی مانده است و به نام مذهب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی نامیده می شوند، رواج داشته است. منتهی مذهب حنفی و شافعی، پیروان زیادتری داشته است و مجیر در قصیده ای که به مطلع زیر ساخته، صدرالدین خبندی را که مشهورترین فرد خاندان خنجندیان اصفهان است و علاوه بر مقام فقاهت، شاعری لطیف بوده است، مدح گفته است به خوبی، مذهب مجیر که شافعی بود آشکار می شود زیرا خجندیان یا آل خجند یکی از خاندانهای علمی و روحانی شافعی مذهب اصفهان بودند که مدت چندین قرن ریاست علمی اصفهان را داشته و عده ای کثیر عالم و فاضل و ادیب و شاعر و واعظ از بین آنها برخاسته است و در برابر این خاندان، خاندان آل صاعد قرار داشت که یکی از خاندانهای علمی و روحانی حنفی مذهب در اصفهان بودند، و دلیل دیگری که بر شافعی بودن شاعر می توان ارائه داد اینکه در قسمنامه ای که در فوق مذکور افتاد به حضرت حسین بن علی و حسن بن علی دو نوردیده فاطمه زهرا سوگند یاد می کند:
به ظلم کشته که بدرشک غتچه سیراب به زهر خورده که بر نور دیده زهرا
باید دانست که شافعیان از لحاظ اصول عقاید مذهبی به شیعیان نزدیکتر از سایر مذاهب اربعه هستند و به خاندان علی بن ابیطالب ارادت می ورزند و این حقیقت از بیت فوق به خوبی پدیدار است.
مجیرالدین در موارد عدیده از خلفای اربعه نام برده و به ستایش آنها پرداخته است.
بوده با هم هرچهار از بهر حل و عقد شرع در صفا اخوان و خصم اهل اخوانالصفا
و در قسمنامه ای که به مطلع زیر ساخته به چهار یار نبی سوگند می خورد:
ز دار ملک جهان روی در کشید وفا چنانکه زو نرسد هیچگونه بوی به ما
به صدق همدم هجرت به عدل شمع بهشت به خون خسته غوغا به شیر صف وغا
و در باب عدل عمر چنین گفته است:
زه زه ای شاه جهانبخش که در نوبت تو عدل را چاشنی سکه عدل عمرست
بر زمین عدل عمر کن که زمین دار فناست وز جهان نام نکو بر که جهان برگذرست
(دیوان مجیر، صص شش و پنج)
مجیر به دربارهای اتابکان آذربایجان یعنی شمس الدین ایلدگز (555- 568) و نصره الدین جهان پهلوان محمدبن ایلدگز (568- 581) و قزل ارسلان عثمان بن ایلدگز (581- 587) اختصاص داشته و علاوه بر آنان مدایحی از رکن الدین ارسلان بن طغرل سلجوقی (555-571) و سیف الدین ارسلان نامی که گویا صاحب در بند بوده است هم در دیوان او دیده می شود. (4)
چنانچه می دانیم مجیرالدین شاگرد خاقانی بوده است، ولی بعد به علتهایی که افسوس در جامعه بشری از آن گونه علتها وافر بروز می کند، بر ضد استاد برخاست و به همانطور که خاقانی استاد خود ابوالعلاء گنجوی
sabzfile.com |
را هجو کرد، مجیر نیز خاقانی را هجو ساخت. به قول تذکره نویسان مجیر با سمت مأموریت دولتی به اصفهان رهسپار شد، ولی اهالی اصفهان چنانکه سزاوار بود پروای او نکردند و او را از این حیث رنجشی حاصل گشت و اشعاری سرود و اصفهانیان را هجو کرد؛ از آن جمله این رباعی بگفت:
گفتم ز صفاهان مدد جان خیزد لعلی است مروت که از آن کان خیزد
کی دانستم کاهل صفاهان کورند؟ با این همه سرمه کز صفاهان خیزد!
از این جهت موجبات خشم مردم آن سامان فراهم آمد و شاعران آنجا بدو پاسخ گفتند.
در ضمن جمال الدین عبدالرزاق به تصور اینکه این هجا به تحریک خاقانی گفته شده است، مجیر و خاقانی هر دو راه هجو کرد و این تعریض به گوش خاقانی رسید و برای رفع اشتباه، قصیده معروف مدح اصفهان را با مطلع ذیل ساخت:
نکهت حوراست یا صفای صفاهان جبهت جوز است لقای صفاهان
و در ضمن این قصیده نسبت به مجیر با تعبیر (رجیم) اینگونه طعنه زد:
دیو رجیم آنکه بود دزد بیانم گردم طغیان زد از هجای صفاهان
او به قیامت سپید روی نخیزد زآنکه سیه بست بر قفای صفاهان
به موجب روایت مجیر را عوام و اوباش اصفهان در سال (586 هـ . ق) کشتند و بنابر روایت دیگر وی در پانصد و هشتاد و شش در تبریز وفات یافت و در مقبره الشعرا مدفون شد.
مجیرالدین به لطافت طبع و جودت قریحه بر بیشتر سخن گویان زمان خویش رجحان دارد و قصائدش به روانی الفاظ و وضوح و روشنی معانی ممتاز است، و قسمتی از آنها چندان لطیف و دلپذیر است که بیحد موثر می افتد و هوش و دل خواننده را می رباید و می فریبد و آهنگی طربانگیز دارد آنچنانکه در اشعار منوچهری موجود است و به راستی هرچه از سلاست و سلامت آن گویند بجا باشد …
آنچه او به رویه استاد خود یعنی خاقانی سروده اگرچه نسبت به اشعار خاقانی ساده تر و به فهم عموم نزدیکتر است. لیکن از جهت متانت سبک و دقت معنی و جزالت اسلوب به پایه سخن خاقانی نمی رسد، بخصوص ابیات و قصائدی که موضوع آنها زهد و موعظه و در جواب قصائد استاد است از جهت لفظ و معنی سست و بی نمک و اکثر بر ضعف تعلیل و سوء تعبیر مشتمل می باشد و با این همه، اساس بسیاری از مضامین قصائدش منتحل است و در اشعار خاقانی توان دید. (5)
وی شاعر خوش ذوق مدح پردازی بوده است، ولی با وجود شیرین سخنی و تاثیر و لطفی که اوراست، تعمق علمی یا روح عرفانی در شعرش کم توان یافت.
در مدح همان اغراق شاعرانه و هنرنمایی ماهرانه و تشبیه و قیاس استادانه را به کار برده که شاعران خراسان را عادت بود. گاهی هم ممدوح را با عدل و سخاوت و امن بخشی و شجاعت یاد میکند.(6)
شاعران بزرگ و معروفی مانند: خاقانی و نظامی و اثیرالدین اخسیکتی و اشهری و جمال الدین عبدالرزاق و امثال آنان معاصر با مجیر بودند و اغلب با هم مناظره و معارضه داشتند و در این باب نسبت به خاقانی و جمال الدین اصفهانی اشارتی رفت. اثیرالدین نیز با وی سر نظیره گویی و ستیزهجویی داشت. امیر خسرو دهلوی در مقدمه کتاب غره الکمال، مجیرالدین را ستوده و او را به خاقانی برتری داده است. (7)
در اشعار او اثر سبک خاقانی تا حدی مشهود است منتهی اولاً مجیر سخنی ساده تر دارد و ثانیاً هیچگاه نتوانسته است قدرت کم نظیر استاد خود را در ایجاد ترکیبات بدیع و مضامین و معانی دقیق نشان دهد و ثالثاً اثر این اقتفا در همه قصائد او آشکار نیست بلکه مجیر را در پاره ای از قصائد او در همان مسیر عادی و طریقه معتاد شعر و زبان فارسی در اواخر قرن ششم مشاهده می کنیم. (8)
او به شهادت برخی از ابیاتش به تصوف مائل شده ولی باز تصوف او هم با تصوف حافظ و مولوی فرق دارد و مانند ظاهربینان که در بدایت تصوفند به عزلت و انقطاع از خلق می خواند و زمانه را از اهل و مردم را از وفا تهی می بیند…
روی هم رفته نظر او به ظواهر متوجه است و به حقیقت و مغز تصوف، کمتر نظر دارد و از اینجا میتوان نتیجه گرفت که تصوف مجیرالدین (اگر تصنعی نباشد) به تصوف عمومی که به ویژه در قرن دوم و سوم و عهد تیموریان تا بدین عهد، معمول بوده، نزدیک و در حقیقت سلوک زاهدانه در فکر او موثر افتاده است چنانکه به همین نظر اخوان الصفا را به خصومت بزرگان دین سزاوار می پندارد؛ و در صفت یاران نبی (ص) می گوید:
بوده با هم هرچهار از بهر حل و عقد شرع در صفت اخوان و خصم اهل اخوانالصفا
و آن نیک اندیشی که قلندران صفا کیش بدان رسیده و جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر نهاده اند، در ضمیر او نمی گذرد…
معلوم نیست که مجیر بدین زهد و قناعت و گوشه گیری که دم از آن می زند کی عمل کرده، چه آثار تاریخی گواه است که زندگانی او به مدح گویی سپری شده و به راستی این زهد شگفت که مقام وصف از زهد بایزید و بوالحسن خرقانی کم نمی آید با مهاجات شعرا نیز به هیچ روی سازش ندارد. چه زهاد را در کار خود آن استغراق هست که با دیگران پردازند و اگر حسن ظن منظور گردد و تصوف وی ساختگی و زبانی فرض نشود ناچار باید گفت که او یک چند زندگی زاهدانه داشت که تذکره نویسان از آن آگاهی نداشته اند. (9)
رشید و طواط در مدح وی می گوید:
ای مجیر دین ایزد! کایزدت بادا مجیر در معانی بی عدیلی در مکارم بی نظیر
داعی اعمال را کف جواد تو مجیب خایف ایام را سعی جمیل تو مجیر
(دیوان مجیر، ص 3)
دیوان مجیر قریب به پنجهزار بیت و مشهونست به قصاید عالی و غزلهای لطیف. (10) دیوان مجیرالدین بیلقانی به تصحیح و تعلیق استاد مرحوم دکتر محمدآبادی باویل، که در واقع رساله دکترای ایشان است، تنها تحقیقی است که در این زمینه انجام گرفته است.
شیوه کار نگارنده:
در گزارش این بیست قصیده اول دیوان مجیرالدین، به ترتیب ذیل عمل شده است:
پس از معرفی کوتاه هر قصیده معانی لغات و واژگان، اصطلاحات، کنایات و تعبیرات ابیات توضیح داده شده، و در مواردی که استشهاد از نظم و نثر ادبی فارسی- مخصوصاً از اشعار خود شاعر- در روشن شدن مطلب مؤثر بوده، بدین امر پرداخته شده است، و در معرفی قصاید به منابعی از قبیل تاریخ ادبیاتها، سخن و سخنوران استاد فروزان فروحاشیهی این کتاب، پاورقی دیوان مجیر و دیوان خاقانی مراجعه شده تا به اصطلاح شأن نزول قصاید، سخنان استاد فروزانفر درباره بعضی قصاید و ابیات آن و تقلید مجیرالدین از استادش خاقانی در سرودن چامه هایش، بررسی شود.
تلمیحات و اشارات ابیات با مشورت استادان و اهل ذوق و شعر و استفاده از منابعی همچون فرهنگ تلمیحات و اشارات دکتر شمیسا و … توضیح داده شده است و نیز هرجا که نکاتی بلاغی و دستوری وجود داشته ذکر شده است.
در مواردی که معنی بیت ها بر اساس واژگان و ترکیبات به کار رفته در آن مبهم و نامفهوم به نظر میرسیده، در صورت مفهوم بودن ابیات با واژگان و ترکیبات نسخه های دیگر- که در پاورقی دیوان آمده بود- معنی آنها نوشته شده است.
همچنین اگر معنی بیت، قابل توجیه به وجه یا وجوهی دیگر نیز بوده، به ترتیب اولویت معنایی، آن وجه یا وجوه نیز ذکر شده است.
تمامی ابیات توضیح داده شده و دست کم معنی روانش نوشته شده است و هیچ بیتی حذف و یا به بهانه سادگی به حال خود رها نشده است.
منابع مقدمه:
1- فروزانفر، بدیع الزمان، سخن و سخنوران، ص 579.
2- همان، ص 589.
3- صفا، ذبیح اله، تاریخ ادبیات در ایران (جلد دوم)، انتشارات فردوسی، چاپخانه کیهانک تهران، چاپ ششم، تهران 1363، ص 721.
4- همان، ص 721.
5- سخن و سخنوران، همان مأخذ، ص 579.
6- رضازاده شفق، صادق، تاریخ ادبیات ایران، انتشارات دانشگاه پهلوی، مرداد ماه 1352، صص362-361.
7- همان، ص 364.
8- تاریخ ادبیات در ایران، همان مأخذ، ص 579.
9- سخن و سخنوران، همان مأخذ، صص 584-583.
10- تاریخ ادبیات در ایران، همان مأخذ، ص 723.
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر: مجتث مثمن مخبون، مخبون محذوف
با توجه به اینکه مجیر شاگرد خاقانی بوده، لذا چه به تأسی از وی و یا تحت تأثیر خاقانی قصیدهی آغازین دیوان خود را در وزن و قافیه و مفهوم قصیدهی مشهور خاقانی :
سریر فقر تو ار سر کشد به ملک رضا تو سر به جیب هوس در کشیده، اینت خطا به نظم در آورده است که می توان این کار وی را به نوعی اظهار ارادت نسبت به ساحت بزرگ استادی به حساب آورد، اگرچه مجیر در ناسپاسی نسبت به استاد دست کمی از خود خاقانی نسبت به استادش ابوالعلاء گنجوی نداشته است.
1)برید عقل ترا کی برد به ملک صفا که دل هنوز به بازار صورتست ترا
برید : به فتح اول و کسر ثانی معرّب بریده دم است و آن استری باشد یا اسبی که دم او را ببرند برای نشان و بعضی گویند که تیز رفتار میشود و به مقدار دو فرسنگ نگاه دارند به جهت خبر بردن سلاطین. الحال آن شخص را گویند که بر آن سوار شده خبر برد و در این زمان، نامهبر و پیک را گویند (غیاث). هم اکنون در کشورهای عربی، برید به جای پست Post به کار میرود. در بارهی ریشهی «برید» اختلاف است که از کلمهی یونانی (Veredus) یا «بردن» فارسی و یا واژهی دیگر گرفته شده است (برای توضیح بیشتر به مقالهی «بحثی در بارهی برید و ریشهی آن» از استاد مرحوم دکتر محمد آبادی باویل، نشریهی دانشکدهی ادبیات تبریز، سال 29، شمارهی 122، ص 208-239 مراجعه شود). در بیت فوق قاعدتاً باید در مفهوم دلیل و راهنما به کار رود تا
فرم در حال بارگذاری ...